پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۷ فروردین ۱۳۸۷، ۹:۲۸

نقدی بر رمان کرشمه لیلی و عناصر کهن الگویی آن

نقدی بر رمان کرشمه لیلی و عناصر کهن الگویی آن

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: "کرشمه لیلی" اولین رمان محمد ابراهیمیان است که سال گذشته توسط نشر قطره و نشر صحنه منتشر شد. یادداشت ذیل را مجتبی حبیبی بر این کتاب نوشته است.

تحقیقات آماری اخیر بر آن تاکید دارد که نویسندگان موفق از 50 سالگی بهترین داستانهای خود را می آفرینند. بی تردید محمد ابراهیمیان 60 ساله نیز بسی "کنارجوی بنشین و گذر عمر ببین..." در سکوت و تامل و مدارا نشسته و بر گذر عمر نگریسته و از غوص و غواصی 60 سالگی با دری گران از دریای کشف و شهود سر بر آورده است.

خورخه لوئیس بورخس می نویسد: "... و گفته بود از میان لذاتی که ادبیات می تواند فراهم آورد بالاترین شان ابداع است. اما هر کسی لایق درک این لذت نیست و بیشتر نویسندگان به تظاهر قناعت می کنند. و چون امتیاز شناختن زیبایی بر انسانها ممنوع شده، هر کس آن را شناخت کفاره اش را هم باید بپردازد. والت ویتمن در شعری خاطره شبی با دلدار در کنار دریا را سروده که در آن شب واقعا خوشبخت بوده است. همه زیبایی آن شعر در بیان یک آروز است، نه شرح واقعیت وصالی که ممکن است دست داده باشد. وقایع اتفاقیه تاریخ را اگر در قالب مفرغی کلمات نریزید جلوه چندانی نخواهند داشت." این مقدمه از آن جهت آورده شد که همیشه میان ادبیات با اندیشه و ادبیات سرگرم کننده و یا به اصطلاح شعر رزمی و بزمی فاصله بوده و هست. پس نویسنده ای که از فراسوی گذر عمر تحفه درویشی خود را برای خواننده می گسترد از نام آور شدن و از نان آور گردیدن کارش بر گذشته است. آنچه او و کسانی چون او دارند بیان حال سطور بالا از بورخس است. در رمان "کرشه لیلی" ادبیات محض و فارغ از این بایدها و آن نبایدها نیست بلکه وقوع حوادث داستان در گذر جریان زندگی است که در مجموع بسی عوالم ناشناخته و یا قوه قاهره را که بر آن استیلا دارد تصویر کرده است.

همچنین بورخس در جایی دیگر تمثیل کار خود و "ویرژیل" را می گوید که ویرژیل به آگاهی پیشین در حال انجام کار خود بوده است و دیرگاه خود و دیگران پی برده اند آنکه او پیش تصویرش را آماده کرده است عیسی مسیح (ع) بوده است.

آنچه در رمان "کرشمه لیلی" نقل حوادث، کنش و واکنشها، گریزناپذیری ها و به نوعی رویا را در زمان و مکان زیستن می یابیم، خود ظرفی است برای محتوایی که شگفت انگیزی "شدن" را امکان بروز می دهد. دو شخصیت رمان (گل بابا 14 ساله و پیربابا صد و اندی ساله) هر یک نه نوع عددی فرد و بلکه نوع متعالی آن هستند. مرغهای منطق الطیر بر فراز کوه قاف سیمرغ شده اند و در این رمان پدر بزرگ و نوه پسری او سیمرغ مثالی خود می شوند، چرا که پیامد حرکت "شدن" است در ادبیات معاصر ما، رمان کرشمه لیلی بیشترین عناصر "کهن الگو"یی را در وسع خود (213 صفحه) به کار بسته است. شخصیتهایی که بزرگ تر از نوع زمانی و مکانی شان وهمچنین نمونه آرمانی طیف خود اند. پیربابا عارفی بی ادعا و حکیمی توانگر است که بر گذشته و حال و امور پرراز و رمز از انسان و حیوان و گیاهان و نجوم و... احاطه دارد. او پیشاپیش الگوی تمام عیار گل باباست اما سیر حوادث و "سفر" دیگرگونه بر آیند "شدن" را بر گل بابا به ارمغان می آورد.

از شخصیتهای مثبت که سیر و سلوک را زندگی می کنند، گل بابا به عنوان نسل آینده و پیر بابا به عنوان میراث سپار معنوی ترسیم شده اند. در بعد به اصطلاح ادبیات صادق هدایت و دیگران "لکاته" یا اصطلاح کهن الگویی آن "عجوزه" با همان نقش و نفس شوم حضور دارد. بلایا به صورت علمکرد انسانی (یورشی که روستای مشکانه پس از خروج پیر بابا و گل بابا به آن دچار می گردد) یا به صورت طبیعی (گرگهای هار عده ای را پاره پاره کرده و کشته اند و عده ای از هاری در معرض مرگ اند) نقش خود را به عنوان صورتی از زندگی به نمایش می گذارند. پس زندگی هرگز نشستن بر لب جوی و... نیست. هر لحظه اش به بهایی به دست می آید و حفظ می شود. راز بزرگ خلقت (تولید نسل - صیانت نفس و گاه ترجیح یکی بر دیگری) نیز فرازی از رمان را دربر می دارد. در نوع حیوانی آن (در فصل ششم نمونه های بسیاری در معرض دید خواننده قرار می گیرد) نرها بعد از عمل جفت گیری می میرند و ماده ها تولید مثل را ادامه می دهند. در فصل هفتم از عنکبوتها و سنجاقکها نمونه ها داده می شود که برخلاف نوع پیشین، ماده ها می میرند و تخمها آرام آرام از تجزیه مادر پا به هستی می گذارند. از این منظر نگاه نویسنده به زنان و ترسیم سیمای متفاوت از آنها نسبت به جنبه های حیوانی، انسانی و مفهومی در خور توجه است. این نگرش را از آن جهت به تحلیل می نشینیم که زنان درعمل قهرمانی شخصیتها حضور برجسته ای ندارند.

1- مشکدانه نسبت به گل بابای 14 ساله در آخر رمان حدود پنج سالی بزرگتر است. گرایش گل بابا به او از 4 سالگی شروع شده، به خاطر نگاه خیره بر او از پشت بام افتاده و تا مرز مردن پیش رفته و برگشته است. در پایان سفر کشف و شهودی گل بابا و پیر بابا، این گرایش و کشش گل بابا به مشکدانه است که او عافیت حال و خوشی عاقبت را رها کرده، جسد پیر بابا را به روستایی که در دود و آتش و ماتم فرو رفته است برمی گرداند. برای گل بابای نابالغ، مشکدانه در درجه اول مادرانه و ایمنی جویانه است. چنانچه گل بابا نیز نگاه او را هنگام خروج از روستا پشت سر خود گرم و حسرت بار دیده بود.

2- سلطنت، بیوه زنی جوان است که به رغم بی اعتنایی کردنش، بسیاری از نگاه های حریصانه و هوسناک مردان را به دنبال خویش می کشاند. توصیف آتشی که او در دل مردان برافروخته است و پرسشهای مداوم گل بابا درباره او از پیربابا تنها به فوران خشم پیربابا می انجامد. آن هم پیربابای سالک و عارف و صد و اندی ساله که زایر سفر زیارتی آخرین است؟! فصل ششم به توصیف و بحث در این باره می پردازد.

3- ملوک، زن عموی گل بابا (زن عمو شیربگ) بیدارکننده میلی ناشناس، سوزناک، خویشتن دار و احساس حامی بودن را (به رسم زنان باید حامی مرد قوم و خویش یا شوهر و برادر و پدر داشته باشند) در او بیدار می کند. در مسافرتی که به روستای پدری ملوک می کنند و در بین راه جایی که در میان تنگه در آب روان ملوک آب تنی می کند. در نگاه و تصویر گل بابا پرندگان فوج فوج آسمان آن قطعه از زمین را می پوشانند و گل بابا با به کار انداختن فلاخن خود به دفاع از حریم ناموس زن عمویش می پردازد. وقتی دوباره به راه می افتند و گل بابا وسوسه پرندگان را برای دیدن اندام او مطرح می کند، ملوک هر نوع تنبیه و توجیه کردن و هشدار دادن را کنار می گذارد و عمدا موضوع بحث را عوض می کند. همین ملوک خانم به رغم اجاق کور بودن بعد از آنکه شوهرش به توصیه پزشک بر درخت کهنسال بسته می شود او به شوهرش می آمیزد و کار پایان دادن آنها با اره کردن درخت و دستهای هر دو نفر آنها می انجامد. در حالی که ملوک جوان و زیبا می توانست بعد از چندماه (شوهرش باید در اثر جراحت می مرد) تجدید فراش کند. این پایان در عشق و فنا شدن در آن نمونه ای کم نظیر در ادبیات جهان است. فصل هشتم فرازی شکوهمند از این تجلی ها است.

4- نسیم (عجوزه) به همان شومی زنی است که خبر دروغ از مرگ شیرین را به توصیه خسرو پرویز به فرهاد داد، در جایی که اسطوره و تاریخ فرهاد و شیرین و خسر و پرویز و... {بیستون و...} واقع شده است {نسیم شومی}خبر مرگ و هاری گرفتن 32 تن از اهالی را در اثر حمله گرگها به مردم می دهد. نسیم بیش از 120 سال عمر کرده با همان تنهایی و دربدری و وبال دیگران بودن به عمر خود ادامه می دهد. تکرار وقایع در زمانهای متفاوت در مکانی واحد خود وجه بارزی از بعضی گریز ناپذیری های آدمی دارد.

اشیای صحنه هم که در اول سفر سه روزه همراه گل بابا و پیرباباست (کشکول، تبرزین، مرغ سلیمان در قفس و...) هر یک سیری جداگانه اما هماهنگ با کلیت داستان دارند که واجد بررسی مستقل است.

کد خبر 659597

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha