۲۵ اسفند ۱۳۸۲، ۱۶:۳۷

نگاهي به نقش البرادعي در پروژه خلع يد ايران از دانش اتمي

« شطرنج هسته اي» و « مهره خاكستري »

« شطرنج هسته اي» و « مهره خاكستري »

خبرگزاري مهر: وقتي محمد البرادعي با حمايت آمريكا به مسند يكي از مهمترين بازوهاي سازمان ملل در امر خلع سلاح نشست ، شنيده شد كه سفير مصر در راهروهاي اين سازمان در نيويورك طي " گفتگويي دوستانه" با يك ديپلمات بلند پايه مسلمان گفته بود: مبادا به خاطر مصري ، عرب و مسلمان بودن او مواضعش را به پاي ما بنويسيد. او انتخاب هر كه بوده انتخاب مصر نيست!

بسياري از ناظران بين المللي، حداقل بايك دليل عملكرد البرادعي را حركت در صفحه شطرنجي مي دانند كه توسط آمريكا صحنه گرداني مي شود و آن اينكه ؛ اگر شدت يافتن برخورد سازمان ملل ونهادهاي خلع سلاح آن مثل آژانس بين المللي انرژي اتمي رااز مقطع حادثه مشكوك 11 سپتامبر به بعد مونيتور كنيم ، و جهت گيري آن را براي آماده كردن بهانه هاي سياسي و بين المللي دولت تندروي بوش براي حمله به افغانستان و عراق و... باور كنيم، آنگاه لا اقل به توصيه پرمعناي آن ديپلمات مصري در اعلام برائت كردن از آنچه البرادعي بر سر دنياي اسلام خواهد آورد، اعتماد بيشتري خواهيم كرد. و الا او بهتر از همه مي داند كه دنياي اسلام منزه ترين جغرافياي گيتي از پديده شوم سلاحهاي كشتارجمعي است.

شايد اين توصيه ديپلمات مصري انذار از اين اشتباه استراتژيك بوده است كه كشورهاي مسلمان واعراب او رااز آن خود بدانند و در اين دنياي پرتزوير فعلي، همه مولفه هاي موثر در سرنوشت خود را در سبد او جاي دهند و خارش پشت خود را هم به او واگذارند! انگار كسي هم علاقمند نيست كه به اين سوالها فكر كند كه وقتي در طول ماههاي بعد از نمايش 11 سپتامبر، افرادي مثل هانس بليكس و رييس برزيلي سازمان منع توسعه سلاحهاي شيميايي(OPCW) از عدم وجود سلاحهاي كشتار جمعي دردست القاعده و رژيم عراق فرياد مي كشيدند واين اتهامات ثابت نشده رامجوز حمله وكشورگشايي نمي دانستند وآخر هزينه آن را هم دادند؛ آقاي محمد البرادعي چرابه جاي دفاع از همكاران ارشد خود، يا سكوت كرد و ياازموضع آمريكا حمايت نمود؟

جالب اينكه اكنون نيز كه هم آمريكا و هم انگليس به واهي بودن اتهامات خود اعتراف كرده اند و اين دروغ، رسوايي بزرگ غرب شده است، البرادعي هنوز خواستار ادامه بازرسي هاست تا بلكه چيزي بيابد؟ در مورد پرونده معامله ليبي نيز انكار شدني نيست كه وي نقش واسطه را به بهترين وجه و با ابزاري بنام IAEA بازي نمود و درنتيجه هم قذافي از عاقبتي مشابه رفيق ديرين خود صدام رها شد وهم صنعت هسته اي و موشكي ليبي دركشتي هاي 500 تني تقديم ايالات متحده شد. بازبايد به توصيه ديپلمات مصري فكر كرد.

او البته همواره منادي خاورميانه و جهان عاري از تسليحات هسته اي خواهد ماند. امابي توجهي اش به ذخاير اثبات شده تسليحات اتمي در اسراييل و 300 كلاهك هسته اي آماده شليك رژيمي كه قلب جهان اسلام را غصب كرده است از يكسو؛ و همچنين عينك پايدار سوء ظن به كشورهاي اسلامي و از جمله ايران كه به همه پيمانهاي بين المللي متعهد بوده واراده كرده است تاازفناوري صلح آميزو برتربراي توسعه خود استفاده كند از ديگر سو، صداقت بازيگر خاكستري دانش هسته اي را اثبات ميكند.

آيا اين اخبار دروغ است كه بعد از انتقاد خفيفي كه البرادعي به رژيم اسرائيل وزرادخانه اتمي آن داشت، پيغامي به گوش او سنجاق شد كه  نخست وزير رژيم صهيونيستي حتي دفتر وي و مقر آژانس انرژي اتمي در وين را هم درصورت تكرار اين اظهارات تهديد به حمله با همين سلاحها كرده است؟! اگر چنين نيست، چرا آژانس اين غده سركش هسته اي را از مفاد قوانين بين المللي چون ان پي تي و پادمان و... استثنا كرده است؟

و اما درمورد پرونده هسته اي جمهوري اسلامي ايران ؛ آيامي توان خوشبين بود كه البرادعي مسيرمتفاوتي را طي كند ونه جانب تهران، بلكه جانب انصاف و حقيقت را نگهدارد؟ مروري برآنچه در ذيل مي آيد نشان مي دهد كه او حتي اگر هوس انصاف كند، استعداد ابرازآن را ندارد.

33 سال از عضويت ايران در پيمان NPT مي گذرد و همواره بازرسان مربوط طبق قواعد و مقررات امكان دسترسي به تاسيسات هسته اي ايران را داشته اند ، اما حدود 9 ماه (طي سه دوره اخير شوراي حكام) ازجدي شدن طرح پرونده هسته اي ايران مي گذرد. در12 سپتامبر2003 ودرقطعنامه نهايي شوراي حكام كه باترك جلسه از سوي ايران و بدون راي گيري ومطابق نظر رسمي ايران" غيرقانوني" تصويب شد، البرادعي ايران را متعهد كرد كه تا پايان ماه اكتبرگذشته اطلاعات كاملي از"همه برنامه هاي هسته اي " خود بدهد. اين هم تحكمي غير قانوني بود، زيرا حتما مذاكره كنندگان محترم وزارت خارجه در وين مي دانند كه آنچه طبق معاهدات موجود ما و ساير كشورها متعهد به آن هستيم، ارائه اطلاعات مربوط به "تاسيسات هسته اي" است و اين تاسيسات در متن NPT تعريفي دارند كه مشخص است و به هيچ روي "همه برنامه هاي هسته اي" را در بر نمي گيرد. با همه اينها ايران با توجه به شفافيت و اعتمادي كه به خود داشت، براي برداشتن بهانه ها و جلب اعتماد جهاني قطعنامه اي را پذيرفت كه جز يك تحكم غيرحقوقي پيشنهاد شده از سوي آمريكا نبود.

ابتكار نشست تهران هم كه به توافق دو جانبه اي با سه كشور اروپايي والبته آژانس منجرشد، اقدامي آگاهانه ومنطقي در آن هنگام بود. اما بعد از آن و در گزارش ماه نوامبرگذشته و گزارش اخير البرادعي شاهد روندي بوديم كه باتوجه به ديپلماسي زرگري بين سه كشورياد شده و آمريكادر پرونده هسته اي ايران، زمينه هاي خلع يد يكطرفه تهران درقبال توافق 21 اكتبرسعدآباد را فراهم مي كرد.

اينكه البرادعي همواره از ايران بخاطر همكاري اش تشكر كرده ، آيا باعث مي شود اعلام بي اعتمادي هميشگي اش به راستگويي تهران را ناديده بگيريم؟ وقتي قطعنامه ماه نوامبر گذشته صادر شد، البرادعي در طبقه همكف آژانس به همه خبرنگاران بين المللي گفت:" ايران در چارچوب تعهداتي كه به آژانس داده هيچ گونه خلف وعده اي نداشته است و تا كنون جز در چند مورد جزيي مربوط به گزارش دهي هيچ نقض وتخلف جدي از ايران نديده ايم" وتنها چند لحظه بعد در پاسخ به يك خبرنگارآمريكايي اضافه كرد" ما به تهران براي اعلام تمام حقايق هشدارهاي لازم را داده ايم و البته براي اثبات صلح آميز بودن فعاليتهاي ايران زمان بيشتري نياز است"!

چند روز پيش هم ، بلافاصله بعد از اينكه اعلام شد البرادعي از طريق واسطه هايي از سوي آمريكا تهديد شده  كه در صورت محقق نشدن درخواستهاي كاخ سفيد درمورد پرونده هسته اي ايران ممكن است به سرنوشت همتاي سابق خود درOPCWدچارشود، البرادعي گفت كه" براي اثبات ادعا و برطرف شدن ابهامات برخي كشورها(!) راجه به ايران به زمان بسياري نياز هست." و در حالي كه اكنون(21اسفندماه) نشست شوراي حكام دستوركارخود در مورد تهران را نيمه كاره دارد، اخبارپيگيري شده از سوي خبرگزاري مهر بصورت رسمي تاييد شده كه البرادعي براي رايزني و مشورت با بوش، پاول و معاونان وي آرميتاژ و وولفوويتز راهي ايالات متحده خواهد شد!

در حقوق معاهدات بين الملل اتهام زني هركدام از كشورها عليه كشور ديگري كه عضو همان معاهده است ممنوع شمرده شده و اتفاقا در پيمان NPT اين مساله تشديد شده و اتهام زني وايجاد ابهام توسط يك كشور عليه كشور ديگر نقض پيمان هم به حساب آمده است. حال بين اينكه آمريكا وآژانس را يكي حساب كنيم و يا اينكه اقدامات و سخنان البرادعي با استناد به ابهامات آمريكا را نقض پيمان NPT بدانيم.

درمورد گزارش اخير وي، سند اعتراض بلند ايران كه اقدامي شايسته بود، به اندازه كافي اثبات مي كند كه سخن از مثبت خواندن ديدگاه كسي كه همواره در آغاز نشست هاي شوراي حكام ترجيع بند" درمورد ايران هم خبرهاي خوب دارم و هم خبرهاي بد" را تحويل خبرنگاران مي دهد، ارزيابي واقع بينانه اي نيست. والبته مي گويند ديپلماسي تا بر پايه واقعيتها مانور نكند نتيجه نمي گيرد. چند نكته كوتاه از دستپخت ماه مارس البرادعي براي دانش هسته اي ايران:

1- گزارش البرادعي شامل بند هاي كاملا دروغ و غير واقعي است

2- گزارش البرادعي بطوركلي منطبق با گزارش بخش بازرسي آژانس نيست(مثل گزارشات قبلي)

3- گزارش البرادعي همواره نگاه حداقلي به نكات مثبت وهمكاري ايران و نگاه حداكثري به نكات منفي برآمده از ابهام داشته است. به طور مثال درمورد ايران اشاره او به همكاريهادرلابلاي متن آمده و در مورد ليبي كه تسليحاتي بودن برنامه اتمي آن ثابت شده است، در سرفصل صدرگزارش ازهمكاري گسترده و بي دريغ ليبي تقدير شده است. حتما مي دانيد كه در اسناد آژانس تقدم و تاخر مطالب واجد درجه اهميت آنهاست

4- در گزارش اخيرالبرادعي همچنان نكات و ابهاماتي كه مربوط به دهه هاي پيش بوده و بر اساس توافق تهران و ارائه اطلاعات تفصيلي ايران رفع ابهام شده ومي بايست از پرونده ايران خارج مي شد، باقيمانده است

5- گزارش البرادعي علاوه بر مطالب غير واقعي و غير حقوقي بند هايي راغير منصفانه بيان داشته كه همانها، مستند آمريكا براي نظامي خواندن برنامه هسته اي ايران قرار گرفته است. دو نمونه جالب:

الف: داستان پردازي از پروژه بيسموت نمونه قابل توجهي است. پروژه اي مربوط به مصارف ترمو الكتريك كه بصورت آزمايشگاهي 14 سال پيش انجام شده و43 صفحه گزارش از شرح آن نيز تقديم آژانس شده است و اساسا همانطور كه در متن گزارش وي نيز آمده اصلا "جزء مواد هسته اي نيست و طبق توافق نامه ان پي تي نيازي به توضيح در باره آن وجود ندارد". اگر اينگونه هست پس گزارش آن با چه توجيه قانوني و به چه منظور انجام شده است؟

 اصل بند 28 و 29 گزارش وي در اينمورد خواندني است:

« 28- بازرسان  آژانس در سپتامبر 2003  متوجه شدند كه راديواكتيوكردن اورانيوم درTRR صورت مي گرفته است كه ايران درباره آن توضيح نداده است. همچنين ايران درهمان مدت زماني (1989تا 1993) فلز بيسموت را نيز پرتو افشاني مي كرده است. اگر چه بيسموت جزء مواد هسته اي نيست و طبق توافق نامه ان پي تي نيازي به توضيح درباره آن وجود ندارد، پرتوافشاني آن به دليل آنكه به توليد پلوتونيوم 210 يعني ايزوتوپ آلفا فشرده راديواكتيو مي انجامد، مورد توجه آژانس قرار گرفت. اين ايزوتوپ نه تنها براي برخي مصارف متعارف (مثل ژنراتورهاي ترموالكتريك ايزوتوپ (RTG) به خصوص باطري هاي هسته اي مورد  استفاده قرار مي گيرد، بلكه درصورت تركيب با بريليوم براي مصارف نظامي (به ويژه به عنوان آغازگر براي طراحي برخي سلاح هاي هسته اي) نيزمي تواند مورد استفاده قرار گيرد.
29-ايران در نامه اي كه درتاريخ 13 نوامبر 2003 (22 آبان) به آژانس فرستاد، اطلاع داد كه پرتوافشاني بيسموت بخشي از مطالعات براي توليد و استفاده پلوتونيوم 210 در RTG ها بوده است.»

ب: د رحالي كه البرادعي در سفر ماه اكتبر خود اعلام كرده بود اصراري به بازديد نقاط حساس نظامي ندارد، و همچنين اين نكته كه طبق قوانين و تعهدات موجود تقاضاي بازرسي آژانس فقط در مورد "تاسيسات هسته اي اعلام شده" و آنهم با شرايطي كه "داراي مواد هسته اي موثر باشند" مي تواند درخواست بازرسي كند؛ ايران گشاده دستانه اجازه بازرسي از هفت مركز نظامي خود را به بازرسان آژانس داده است. اين اقدام هم ظاهرا اعتماد البرادعي به ايران را جلب نكرده است!

مگر نه اينكه بموجب يكي از مواد پروتكل الحاقي ، تاسيسات هسته اي اساسا به جايي اطلاق مي شود كه بطور معمول مواد هسته اي بيش از يك كيلوگرم موثر در آن مصرف مي شود. حال آنكه كل آنچه به عنوان تخلف و قصور ايران ذكرتا بحال در مورد غني سازي ذكر شده ، ذيل اين تعريف است و تعريف ماده 18 پروتكل در اين زمينه بسط سخت گيرانه تري از مواد NPT است.

از سوي ديگرجاي پرسش دارد كه وقتي آژانس درعين تعهدي كه سپرده است، آشكارا توان حفظ اسرارمحرمانه ناشي از بازرسي ها را ندارد و اين اطلاعات از بخش بازرسي به طرفهاي ثالث منتقل مي شود، اين همه شفافيت و اطمينان آياامنيت ملي كشور رادرمعرض ديد نامحرمان و دشمنان نمي گذارد؟

شايد بي مناسبت نباشد به گزارش البرادعي در ماه نوامبر هم نيم نگاهي داشته باشيم. گزارشي كه همان هنگام نيزبرخي از ديپلماتهاي مستقل مستقر در آژانس اظهار مي داشتند كه كاربرد واژه هايي با مفهوم دوگانه و همچنين گاه اظهاراتي كه داراي شبهه مغايرت با معاهده ها و موافقتنامه هاي مرتبط با آژانس است، در فرسايشي شدن موضوع پرونده فعاليتهاي هسته اي ايران نقش اساسي دارد.
بطور مثال اين جمله از گزارش يادشده كه "دليلي نيافته ايم كه فعاليت هاي فاش نشده ايران در جهت مقاصد نظامي باشد " به تنهايي و از نظرحقوقي كاملا مساوي با احراز صلح آميز بودن فعاليتهاي هسته اي ايران است ؛ گرچه وي اين زمينه را نيز باز گذاشته است تا به استناد عبارت "براي تاييد قطعي نيت صلح آميز ايران احتياج به زمان وتحقيق بيشتري است" امكان شبهه آفريني و ابهام زايي آمريكا فراهم باشد.
درمورد  ديگر، البرادعي بين دو عبارت "پنهان كاري " و "عدم گزارش دهي"  اولين گزاره را برگزيده است، حال آنكه پنهان كاري اساسا وجود يك اقدام ارادي ونظام مند براي مخفي داشتن فرآيندي است وعدم گزارش دهي بر قصور با علت هاي متفاوت باز مي گردد . دراين مورد نيز با توجه به اينكه حتي هيچكدام ازخطاهاي ذكر شده ايران در گذشته خلاف معاهدات  مربوطه نبوده و به عبارتي تخلف ايران نه نقض NPT بلكه عدم گزارش دهي بهنگام ( reporting  problem) بوده ، انتخاب واژه پنهان كاري زمينه سو استفاده آمريكا را مهيا نمود كه در متن سخنان غيرمنطقي نماينده ايالات متحده درنشست  گذشته شوراي حكام به خوبي از آن بهره برداري شد.
موضوع ديگر بكار گيري همزمان واژه تخلف به همراه واژه كوتاهي است.در مجموعه گزارشات پيشين البرادعي از جمله گزارش ماده ژوئن "قصور"   (Failure)  آورده شده، حال آنكه بعد از ارايه گزارشات كامل از سوي ايران به آژانس، وي از واژه "تخلف" (Breach) استفاده نمود و يادآور شد كه بر اساس " بازرسي ها وفناوري" به اين اطلاعات دست يافته است(!) در حاليكه اكثريت كارشناسان مستقل حاضر در وين ظهور "تخلف" در سخنان و گزارش البرادعي رانتيجه فشار آمريكا ارزيابي كردند.

و اما در مورد غني سازي ، بايد گفت اولا هيچ معاهده اي غني سازي را در محدوده صلح آميز ممنوع نكرده است و ايران از اين محدوده تجاوز ننموده ، ضمن اينكه درگزارش البرادعي ودر مورد تاسيسات نطنز از "يافتن اورانيوم غني شده" يادگرديده حال آنكه گزارش بخش مديريت بازرسي آژانس از "يافتن ذرات و رگه هايي از اورانيوم غني شده در فاضلاب چرخه سوخت نظنز " ياد كرده بود.
البرادعي همچنين در سخنراني افتتاحيه نشست حكام نوامبر در فراز پاياني گفت" سابقه ايران نشان مي دهد زمان بيشتري لازم است تا صحت و سقم اطلاعات ارايه شده ايران و اينكه انحصارا آنها در راستاي اهداف صلح آميز بوده است روشن گردد."اين جملات بصورتي آشكار به القاي جو بي اعتمادي به اعضاي شوراي حكام نسبت به ايران انجاميد كه از همين فراز نيز در گزارش سراسربي پايه نماينده آمريكا بهره برداري شد.
نكته ديگر اينكه از لحاظ مقررات اجرايي آژانس و ضمانت نامه هاي مربوط به پادمانها ، درمرحله  فعلي اساسا بحث ارجاع به شوراي امنيت نبايستي مطرح شود. چرا كه در صورت تخطي دولت عضو از معاهده  NPT  و اساسنامه آژانس مراحلي پيش بيني شده و قبل از طرح ارجاع پرونده به شوراي امنيت ضرورتا آژانس مي بايست از مكانيزم هايي در جهت تعليق امتيازات مربوط به عضويت كشورخاطي به عنوان اقدامات تبيهي  استفاده و در صورت عدم تمكين كشور عضو و استمرار تخلفات، پرونده در مراحل بعدي قابل ارجاع به شوراي امنيت آنهم به صورت گزارش و سپس درخواست اقدامات تنبيهي  است. ضمن اينكه اساسا جمهوري اسلامي ايران از هر گونه امتيازي  در قبال تعهداتي كه پذيرفته محروم بوده است و آقاي البرادعي به چنين مواردي هيچ اشاره اي ننموده است.

همچنين طبق قرارداد بازرسي 153 ايران با آژانس، بسياري از فعاليتهاي ايران كه در گزارش آمده معاف از بازرسي، نظارت و اظهار بوده است. يكي از اين موارد داستان جنجالي سانتريفيوژ پي 2 است كه اولا بخاطر اينكه بصورتي كاملا بومي درمرحله ساخت پايلوت آزمايشگاهي بوده ، و ثانيابر اساس قرارداد 153 نيازي به اطلاع يا بازرسي از آن نبوده است.

 بزرگنمايي پنهاني بودن پروژه هاي نطنز و اراك نيز كه در گذشته متاسفانه توسط آقاي البرادعي بطور مكرر بيان شد، اقدامي غيرمنطقي است، زيرا علاوه بر اينكه پس از جو سازي CNN در پايان سال 2002 به استناد اظهارات يك عضو گروهك تروريستي منافقين، البرادعي صراحتا گفت" كاملا در جريان فعاليتهاي ايران در مراكز مذكور است وافشاگري CNN چيز جديدي نيست"، ايران طبق قرارداد بازرسي 214 خود با آژانس نيزموظف به اعلام بخش عظيمي از فعاليتهاي آنها و يا حتي به عنوان "تاسيسات هسته اي" در تعريف جديد پروتكل الحاقي نبوده است.

ضمن اينكه گزارشات آژانس بايد به جاي اتكا برهرمنبع غيرمسوول و غير رسمي (نظيركشورهاي ثالث و گروهك تروريستي منافقين به عنوان اپوزيسيون يك دولت عضو آژانس) مستند به اطلاعات رسمي ارائه شده توسط كشور عضو باشد و يا ره آورد بازرسي هاي تيم بازرسي آژانس؛ در حالي كه از ابتدا در مورد ايران منابع فاقد مشروعيت و صلاحيت از نظراساسنامه سازمان در ليست منابع موثر قرار گرفتند.

نكته ديگر اينكه گويا آقاي البرادعي فراموش كرده است كه بسياري از عمليات تحقيق و توسعه علمي ايران در زمينه سوخت هسته اي متضمن كاربرد مواد هسته اي نبوده واتفاقا دادن گزارش كامل اين بخش ازفعاليتها به تنهايي براي حسن نيت متقابل مديركل مصري آژانس بين المللي انرژي اتمي كافي بود.

از زوايه اي ديگر، هيچ كجاي اساسنامه آژانس و پادمانها، نظارت و كنترل را معطوف به همكاري و گزارش دهي كشور عضو نكرده بلكه اين مساله را در اختيار بخشي بازرسي آژانس نهاده است. از همين رو ضعف بازرسي و نظارت آژانس نبايد به حساب تخلف يا حتي قصور دولت عضو گذاشته شود. درمواردي از گزارشات آقاي البرادعي چنين مواردي نيز قابل ذكر است.

به هر حال در برابر اين پرسش كه زشت و زيباي بازيگري محمدالبرادعي در پرونده هسته اي ايران چيست؟ بايد پاسخ داد او متزلزل ومردد نشان داده است. گاهي بي طرف، گاهي متمايل به ما، گاهي در قامت عضوي از هيات آمريكا در شوراي حكام، گاهي مستقل، گاهي سخت، گاهي نرم و گاهي... به نحوي كه اگر او همواره مستقل و بي طرف مي ماند بررسي و تاييد پرونده هسته اي ايران تا اين اندازه زمانمند نمي شد، متاثر از فشارها و لابي هاي قدرت ها نمي گرديد . لااقل يكبار صابون چسبناك آژانس به عنوان مرجعي براي تحقق اراده ملتها براي ريشه كن شدن سلاح هسته اي به تن غده گستاخي چون رژيم صهيونيستي هم فرو مي نشست، موارد نقض قدرتها از پيمان NPT و اساسنامه آژانس مطرح شده  و قدرتهاي هسته اي عضو و غير عضو IAEA مجبور به گردن نهادن به اراده جامعه جهاني مي شدند.

البرادعي، به كسي پاسخگو نبوده كه چرانتوانسته دبيرخانه آژانس را به بيطرفي واداركند؟ چرا از كشورهاي عضو بي طرفي را درخواست نكرده  وپيله سياسي حاكم بر آژانس رانمي شكند؟ چرا دربرابر گزارشات يكطرفه و دروغيني كه به نام مسئولين آژانس منتشرمي شود، همچنان سكوت مي كند؟ چرا توانايي حفظ اطلاعات امانتي و محرمانه ناشي از بازرسي ها به رسانه هاوكشورهاي ثالث را ندارد ونهايتا اينكه چرا در برابر تكرار فراوان ضرورت شفافيت و جلي اعتماد از سوي ايران ، اين آژانس خود شفاف نبوده و جلب اعتماد تهران را نكرده است؟

همه جاي دنيا ظاهرا لكوموتيو ديپلماسي در پي تعاملات رسانه اي به پيش مي رود و اينجا؛ ما حرف خود را مي زنيم و بايد قبول كنيم كه رسانه بايد بعد از ديپلماسي بدود نه پيش و حتي نه همپاي آن . لذا آنچه رفت نظرنويسنده است، تا نظردوستان ديپلمات چه باشد. حرف هاي ديگري هم البته هست كه نيازمند گوشي شنواست. فقط اينكه معتقدم اين تابلوي علوي ازويترين ديپلماسي ما درچالش هسته اي نبايد جدا شود كه« طرفهاي ما و قدرتهاي جهاني بايد بدانند كه اگرزياده خواهي كنند بدون هيچ ترديدي اين روند را قطع خواهيم كرد و.... هركس بخواهد با جمهوري اسلامي ايران درعرصه فعاليت هاي صلح آميزهسته اي وراد چالش شود، قطعا تو دهني خواهد خورد».(رهبرمعظم انقلاب بعد از نشست تهران)

پايان سخن اينكه بايد به ابتداي راه برگشت و به سخنان ديپلمات مصري هنگام قهوه خوردن و گفتگوي غير رسمي بيشتر انديشيد.  در« شطرنج هسته اي» كه براي خلع يد ايران ازدانش استراتژيك اتمي به راه افتاده است، او براي ما هميشه يك « بازيگر خاكستري» بوده است. هميشه راهكار وراي انديشه است وكياست مومن دركشاكش انديشه ها جلوه گري مي كند. مومن اختيار خود را براي هميشه در مشت ديگري نمي گذارد و از يك سوراخ سه بارگزيده نمي شود! والسلام.

* پرويزاسماعيلي - تهران - خبرگزاري مهر 21 اسفند 82 

کد خبر 66026

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha