به گزارش خبرنگار مهر، مقدم که شهرتی خاص در انجام کارهای سخت و ناممکن در عرصه تلویزیون دارد، این بار هم در فرصت کوتاه باقیمانده تا نوروز 87 (بهمن 86)؛ عهدهدار ساخت مجموعه نوروزی شبکه اول سیما شد.
مجموعهای که می توانست برای او به منزله یک نقطه عطف محسوب شود، بخصوص از جهت ورود به حیطه طنز و کمدی و البته کار بر لبه تیغ مرگ و زندگی. او پس از تجربههایی خاص در کارنامه خود همچون 90 شبی جدی در "نرگس"، ماورایی مناسبتی در "اغما" و ... این بار نوروز را تجربه کرد تا در عرصهای جدید خود را محک بزند.
محسن تنابنده نویسنده این مجموعه است که تجربه نگارش فیلمنامههای "چند میگیری گریه کنی؟" و "اگه میتونی منو بگیر" شاهد احمدلو، "استشهادی برای خدا" علیرضا امینی، طرح اولیه "فرزند افیون" مجید جوانمرد، سرپرستی نویسندگان مجموعه 90 شبی "زندگی به شرط خنده" مهدی مظلومی برخی فعالیتهای او هستند. تنابنده هر از گاهی بازی هم میکند و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل مرد را از بیست و ششمین جشنواره فجر برای بازی در "استشهادی برای خدا" به دست آورد.
نکته جالب در مرور کارنامه او اینکه تم و بستر اصلی مجموعه "پیامک از دیار باقی" بسیار نزدیک به فیلم "چند میگیری گریه کنی" است؛ هر دو به نزدیکی مرگ و زندگی بر بستر طنز پرداخته و به نوعی به مقوله تجارت با مرگ توجه دارند. محور اصلی مجموعه کاراکتری فرصتطلب و کلاهبردار به نام منصور سیمخواه (محمدرضا شریفینیا) است که شمایلی ظاهرالصلاح برای خود برگزیده تا اعتماد دیگران را جلب کند.
ایده جذاب اولیه که حضور این کاراکتر را واجد پتانسیلی ویژه مجموعه کرده، نکتهای از پیش تعیینشده است. راهی که سیمخواه برای فرار از دست طلبکاران انتخاب میکند؛ یعنی مردن نمایشی راهکاری است که چندان جدید به نظر نمیآید، ولی طبعاً آنچه میتواند آن را تازه و جذاب کند، چیدمان شرایطی است که رسیدن به این راهکار را واقعی جلوه دهد.
هسته اصلیتر که به نظر میآید در این ایده و راهکار مورد نظر نویسنده بوده، چیدمان شرایطی است که سیمخواه را در موقعیت واقعی زنده به گور شدن قرار میدهد. اما این اتفاق در چندمین قسمت از مجموعه وارد کار شده است؟ نزدیک به قسمتهای آخر و در شرایطی که بخش اعظم مجموعه صرف مقدمهچینیهایی میشود برای حجیم شدن عرض قصه نه کمکی ویژه به پیشبرد آن.
هر چند قسمتهای ابتدایی کارکرد معرفی و تثبیت روابط شخصیتها را دارد، اما به تدریج مقدمهچینی بدل به حاشیهپردازی میشود. رابطه سیمخواه با همسرش بدری (افسانه بایگان)، چگونگی حضور شیرین (شیلا خداداد) به عنوان زن دوم، رابطه دایی (حمید لولایی) و همسرش با این خانواده و در نهایت نوع حضور دو پسر او حامد (حامد کمیلی) و حمید (سروش گودرزی) از مواردی هستند که پس از معرفی کاربردی به ورطه تکرار میافتند.
داستانکهایی هم که برای سرک کشیدن به قصه فرعی آنها طراحی شده در مسیر همین تکرار محض کارکرد خود را از دست میدهد. به عنوان مثال رابطه حمید با نامزد و پدر نامزدش، رابطه دایی و زن دایی با هم و همچنین با بدری، رابطه فتحالله (افشین سنگچاپ) و نقی (رامین راستاد) و ... از جمله این چینشهاست که داستانکهای برخی از آنها در پیشرفت دچار افت و خیز شده و در حد همان تعریف اولیه باقی میماند.
اما در وجه مقابل میتوان به نوع حضور شیرین اشاره کرد که در خط فرعی مربوط به او اوج و فرود و پیشرفت داستانی حاصل میشود و در واقع میتوان گفت در زیرلایه آن همگام با خط اصلی روندی پویا اتفاق میافتد. حضور مادر شیرین، آشکار شدن شیوه آشنایی او و سیمخواه در مقطع میانی، بارداری، حضور او با فشار مادر در مراسم خاکسپاری سیمخواه و ... نقاط عطفی هستند که میتوانند در عین حال شخصیت را هم به تدریج معرفی کنند.
همانطور که اشاره شد پاشنه آشیل مجموعه چگونگی طراحی شرایطی است که سیمخواه را وادار به انتخاب راهکار مرگ نمایشی و در مرحله بعد اجبار او به زنده به گور شدن است. این بخش با ازدیاد برخی خطوط فرعی ناکارآمد در مقطعی از داستان اتفاق میافتد که دیر شده و ماجرا به مدد داستانهای فرعی جلو میرود، بدون آنکه در خط اصلی اتفاقی پیشبرنده بیفتد.
نویسنده برای رسیدن به این چینش ابتدایی دست به کاری زده که به منزله گرفتن پتانسیل از فضای خارج از قصه است. به این ترتیب که حامد با ضمانت پدر از زندان آزاد میشود تا او را به کسی معرفی کند که میتواند مراسم مرگ نمایشی برایش تدارک ببیند. چینشی غریب که تعریف روابط را دچار نکتهای خاص میکند، در وجه اول اینکه زندان رفتن به لطف این مجموعه بدل میشود به مثلا رفتن سر کوچه یا احتمالاً سفری کوتاهمدت و دیگر اینکه قبح زندان رفتن هم کلاً با این نوع نگاه شکسته میشود.
با گذر از این مرحله که یک فرد از خارج قصه راهکاری را به قصه تحمیل میکند و از ابتدا هم معلوم است پذیرفته میشود، حضور کاراکتر فرعی غلام ورنی (رضا شفیعیجم) هم از مواردی است که دچار درشتنمایی غیرکابردی شده است. حضور شفیعیجم همانطور که در برخی کارهایش به عنوان یک آیتم برای نفس کشیدن مخاطب یا فرار از زیر بار فضای متشنج موجود بکار رفته (مانند فیلم "ارتفاع پست")، در "پیامک از دیار باقی" هم کاربردی آیتم مانند پیدا میکند.
تکیه بیش از حد بر طنز این شخصیت و پررنگ کردن حضورش تنها اجبار سیمخواه را برای زنده به گور شدن به تعویق انداخته و موکول به قسمتهای پایانی میکند که کاملاً دچار تغییر لحن شده و از طنز تزریق شده به موقعیتهای پیشین فاصله میگیرد. نویسنده برای پیوند زدن این کاراکتر تلاش کرده پس از این ماجرا با آمدن گاه و بیگاه غلام برای تلکه کردن و سکانس زائد پایانی او را به خط اصلی سنجاق کند که پیشاپیش تمهیدی شکستخورده است، چون دارای چنین پتانسیلی نیست.
در نقطه مقابل نوع حضور فتحالله و نقی (کارگردان برج) هم قابلیت بدل شدن به آیتم را دارد، ولی در ادامه با عذاب وجدان فتحالله که او را به سر قبر سیمخواه میکشاند، نویسنده میتواند آنها را به خط اصلی قصه پیوند و حضورشان را گسترش دهد. در این میان باید به تیپسازی ماهرانه این دو بازیگر در خلق یک زوج طنز جدید اشاره کرد که همذاتپنداری مخاطب را جلب میکند.
مجموعه "پیامک از دیار باقی" در قسمتهای انتهایی دچار تغییر لحن اساسی میشود و از آنجا که دست نویسنده و سازنده از طنز و کمدی تزریقی خالی شده، تلخی و گزندگی آن بخصوص در این تضاد لحن توی ذوق میزند تا در سکانسهای متوالی مخاطب شاهد زنده به گور ماندن سیمخواه و عبرت گرفتن او از مرگ نمایشی خود باشد.
از اینجا به بعد پایان غیرقابل پیشبینی که تا جایی نقطه قوت این مجموعه را (در عین طنز گاه لوده و سطحی کار) تشکیل میداد، نیز از دست میرود تا دیگر این نقطه امتیاز را هم از دست داده و پایان اخلاقی، متنبه شدن سیمخواه، رفتن هر دو زن به یک جبهه و ... طبق کلیشههای نخنما خیلی پیشتر لو رفته و جذابیت خود را از دست بدهد.
مجموعه تلویزیونی "پیامک از دیار باقی" به کارگردانی سیروس مقدم نوروز 87 در 15 قسمت هر شب ساعت 22 از شبکه اول سیما پخش شد.
نظر شما