به گزارش خبرگزاری مهر، پس از تسخیر لانه جاسوسى آمریکا که از سوی امام خمینی(ره) «انقلاب دوم» نام گرفت و به از هم پاشیدن سیاست های استعمار گرایانه آمریکا علیه ایران و همچنین اسارت گرفتن 53 نفر آمریکایى منجر شد ، سران آمریکا به بهانه آزادی گروگانها تصمیم به حمله نظامی علیه ایران گرفتند.
برژینسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، 2 روز پس از ماجرای گروگانگیری به وزیر دفاع وقت آمریکا دستور می دهد تا رئیس ستاد مشترک ارتش برنامه ای جهت عملیات نجات طرح ریزى کند.
از طرف دیگر اشغال سفارتخانه آمریکا درست در زمانی صورت پذیرفته بود که انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نزدیک بود و کارتر مایل بود برای بار دوم رئیس جمهور شود و این در حالی بود که با نزدیک شدن زمان انتخابات، «رونالد ریگان»، نامزد رقیب کارتر از حزب جمهوری خواه و همکاران او مانع حل این مسأله می شدند. به همین خاطر باید تصمیمی گرفته می شد که هرچه زودتر به رهایی گروگانها بینجامد. پس از سه هفته در 22 فروردین ماه 59 (11 آوریل) تصمیم نهایی برای رهایی گروگانها با توسل به زور، یعنی به کمک یک گروه به اصطلاح نجات، گرفته شد.
بر همین اساس، 90 کماندوى آمریکایى معروف به «نیروهای دلتا» به ایالت آریزونا اعزام می شوند تا مراحل تمرین و آموزش خود را طی 5 ماه تحت شرایط مشابه صحرای لوت ایران بگذرانند. از سویی فرمانده نیروهای آمریکایی با پاسپورت آرژانتینی، همراه با دیگر گروههاى ویژه سرى که براى پشتیبانى و تدارک وسایل تکمیلى طرح، در نظر گرفته شده بودند، مخفیانه وارد ایران شده و ضمن جمع آوری اطلاعات با گروهکهاى ضد انقلاب تماس گرفتند.
عوامل غیرایرانی هم که قبلاً به عناوین متفاوت بازرگان، خبرنگار وغیره، به ایران رفت وآمد میکردند، اطلاعات دقیقی درزمینه محافظان گروگانها دراختیاراین دولت گذاشته بودند. ارتباط بین پنتاگون وگروه نجات هم ازطریق ماهواره وسایر وسایل ارتباطی تأمین شده بود. دراین عملیات که به ظاهر برای مین گذاری سواحل ایران صورت میگرفت، برخی کشورها همچون عمان و عربستان سعودی که درمسیر این نقل وانتقالات بودند ظاهراً بیخبر ماندند، برخی دیگر همچون بریتانیا مطلع شدند و برخی دیگر همانند مصر و آلمان غربی پا از این فراتر گذاشته اقدام به همکاری فعالانه کرده بودند و نظامیان آموزش دیده آمریکایى عازم کشور مصر شدند و در پایگاهى در نزدیکى قاهره استقرار یافتند.
دولتمردان کاخ سفید با طراحی عملیات طبس برعلیه ایران به دنبال آن بودند تا مراکز مهمى چون منزل امام خمینى(ره)، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فیضیه، مقرریاست جمهورى، نخست وزیرى، ستاد کمیته مرکزى، انبارهاى مهمات ارتش را بمباران کنند و همچنین شخصیتهاى مهم مملکتى را از بین برده و یک حکومت سوسیال دموکرات به سبک آمریکایى و به ریاست «شاهپور بختیار» را در ایران به روى کار آورند.
برژینسکى درخاطراتش از تماس تلفنی جیمی کارتر در روز 11 آوریل (22 فروردین ) یاد می کند که وی خواستار تشکیل جلسه اضطرارى شوراى امنیت ملى در این رابطه می شود: "... کارتر جلسه یاد شده را با این سخنان آغاز کرد؛ که به نظرم امکان خلاصى گروگانها بسیار بعید به نظر مى رسد و ما بایستى حاکمیت خود را اعمال کنیم و حالا وقت آن است که عمل مناسب انجام پذیرد و جدول زمانى آن هم تهیه شود. رییس جمهور در دنباله سخنانش ادامه داد ما مى بایستى براى آزادى گروگانها وارد عمل شویم و عملیات مى بایستى در اولین فرصت ممکن آغاز شود..."
مسئولیت اجرایی این عملیات با شخص برژینسکی بود، ژنرال جونزعملیات را از مرکز فرماندهی نظامی ملی در واشنگتن هدایت میکرد، ژنرال وات از مقر خود در وادی قنامصر عملیات را مدنظر داشت و فرماندهی مستقیم این عملیات هم بر عهده سرهنگ «بکویث» بود.
رییس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا« ژنرال جونز»، تاریخ 4 اردیبهشت را مناسب ترین زمان شروع عملیات اعلام می کند و بدین ترتیب غروب روز سه شنبه 4 اردیبهشت 1359 تعداد 6 فروندهواپیماى 130 - C آمریکایى که حامل 90 نفرکماندو ازجمله پنج نفر ایرانی و یک تیم مهاجم از آلمان غربی، سوخت، وسایل و تجهیزات بودند، از قاهره به ناو هواپیمابر «نیمیتز» NIMITZ در دریاى عمان و نزدیک آبهاى ایران منتقل کردند که پس از آن افراد و تجهیزات در محل فرود، به 8 فروند هلیکوپتر «آر-آچ-53» و «سیاستالیون» که قرار بود از ناو نیمیتز در خلیج فارس به آنها بپیوندد، منتقل شدند.
نیمه شب پنجشنبه 4 اردیبهشت ماه مطابق با ساعت 13 به وقت واشنگتن هواپیماهاى مذکور و 8 فروند هلى کوپترنفربراز عرشه ناو هواپیمابر «نیمیتز» برخاستند و با پرواز در ارتفاع کم، راهى ایران شدند. طبق نقشه مى بایست هواپیماها و هلى کوپترها در فرودگاه شماره1 واقع درصحراى طبس فرود آیند، سپس هلى کوپترها، کماندوها را به اطراف تهران منتقل کنند تا ازآنجا با کامیو نها و خودروهایى که از قبل توسط عمال داخلى و نفوذى آمریکا آماده شده بودند، به اطراف جاسوسخانه انتقال یابند.
پس از ورود به حریم ایران، یکى از هلى کوپترها در 120 کیلومترى شهر«راور» کرمان دچار نقص شد و ناگزیر فرود آمد. سرنشینان به هلى کوپتر دیگرى منتقل شدند که پس از طى مسافتى دستگاه هیدرولیک این هلى کوپتر نیز از کار افتاد، اما توانست خود را به ناو هواپیمابر «نیمیتز» برساند. بدین ترتیب 6 فروند هواپیماى 130 - C و6 فروند هلى کوپتر در محل مورد نظر واقع درصحراى طبس در تاریکى شب فرود آمدند اما یکی دیگر ازهلى کوپترها در حال سوختگیری براى اجراى مرحله بعدى عملیات دچار نقص فنى شد.
با از کار افتادن این هلى کوپتر، تمام برنامه هاى آمریکاییها به هم خورد زیرا آنها با محاسباتى که انجام داده بودند، براى انجام مرحله بعدى عملیات حداقل به 6 فروند هلى کوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو «نیمیتز» و از آنجا به کاخ سفید گزارش شد و از رییس جمهور کسب تکلیف شد.کارتردستور توقف عملیات و عقب نشینى را صادر کرد؛ اما آن هنگام که آمریکاییها قصدبازگشت داشتند، توفانى از شن برخاست و هواپیماها و هلى کوپترهاى آمریکایى در حال برخاستن از زمین دچار مشکل شدند، یک هواپیما و یک فروند هلى کوپتر با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفتند. در اثر حادثه ، 8 تن از آمریکاییها در آتش سوختند و بقیه 5 فروند هواپیماى 130 - C نیز از خاک ایران فرار کردند.
برژیسکى که از این واقعه به عنوان تلخ ترین شکست و دلشکستگی درمدت چهار سال خدمت خود در کاخ سفید یاد می کند، حالت کارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب نشینى چنین توصیف کرده است:"... وى بعدا سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روى میز گذاشت. من فوق العاده دلم براى وى سوخت! همین طور براى کشورم! ساعت 5:15 بود که کارتر خبر دیگرى مبنى بر برخورد یک هلى کوپتر با یک هواپیماى 130 - C و آتش گرفتن آنها از «ژنرال جونز» دریافت کرد. این برخورد همراه با تلفات جانى بوده است. کارتر با شنیدن این خبر به مانند مار زخمى به خود پیچید و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشکار شد..."
امیر سرتیپ خلبان «محمد کریم عابدی» از جانیازان شمیایی 8 سال جنگ تحمیلی و از افرادی که به دستور امام خمینی(ره) به همراه مقام معظم رهبری، آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید دکترچمران و شهید سرتیپ خلبان خزایی مسئول پیگیری حادثه طبس در سال 1359 شد، در این باره می گوید: "... پس از واقعه صحرای طبس ، رئیس جمهور وقت ، بنی صدر، دستور می دهد تا چند فروند هواپیمای جنگنده برای بمباران هلی کوپترها در صحرای طبس بمباران کنند اما امام خمینی (ره) پس از شنیدن این حادثه دستور تشکیل تیم ویژه ای برای بررسی این حادثه را می دهند و همان روز هم مرحوم آیت الله خلخالی در منطقه حضور پیدا کرده و تعدادی از کشته های آمریکایی را جمع آوری کرد، مدارکی هم جمع آوری کرده تا در دادگاه انقلاب به آنها رسیدگی شود و جالب اینجا بود که آمریکایی ها تمامی این صحنه ها را از طریق ماهواره رویت می کردند..."
وی درگفتگو با خبرنگار مهر به نقشه های پیدا شده درداخل هلی کوپترها اشاره می کند که این نقشه ها مسیر حرکت هلی کوپترها از دریا تا تهران و از تهران تا مقصد بعدی را نشان می داد و مدارک دیگری که به زبان عربی ، فارسی و انگلیسی نوشته شده بود که افراد در موقع لزوم بتوانند با آن جملات خودشان را نجات دهند.
امام خمینى (ره) طی سخنانی پس ازشکست حمله نظامى آمریکا به ایران، آن را مانوری احمقانه توصیف کردند و فرمودند: " ...کارتر گمان مىکند با دست زدن به این مانورهاى احمقانه، مىتواند ملت ایران را که براى آزادى و استقلال خویش و براى اسلام عزیز از هیچ فداکارى روگردان نیستند، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند، کارتر باز احساس کرده با چه ملتى روبه روست و با چه مکتبى بازى مىکند. ملت ما ملت خون و مکتب ما [مکتب] جهاد است. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسى امریکا درتهران حمله کرده بودند اکنون هیچیک از آنها و ازپنجاه نفر جاسوس محبوس درلانه جاسوسى چیزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمین جهان در این امر بىتفاوت نیستند."
پس از این واقعه ، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، گروگانها را به محلهاى متعدد در سراسر ایران انتقال داده و شور ضد آمریکایى را به تمامى نقاط کشور سرایت دادند و به این ترتیب سیاستهاى آمریکا در ایران به سختى شکست خورد.
پس از فرار آمریکایی ها و صدور اعلامیه توسط کاخ سفید مبنی بر شکست عملیات و این که اسنادی سری و مهمی در درون بالگردها به جای مانده است، به دستور مستقیم بنی صدر که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت، بالگردهای به جا مانده بمباران شدند و اسناد سری و مهم باقیمانده درآتش سوختند و«محمد منتظرقائم» فرمانده سپاه پاسداران یزد که از بالگردها حفاظت می کرد، به شهادت رسید.
بهانه بنی صدر برای انهدام بالگردها این بود که آمریکایی های جامانده، فرصت مجدد استفاده از آنها را به دست نیاورند! درحالی که حتی اگر چنین احتمالی می رفت، باز کردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود که آنها را از پرواز باز دارد.
روزنامه لوموند فرانسه طی گزارشی از این واقعه، اقتدارحکومت آمریکا را زیر سؤال برد و نوشت: "درباره کارایی یک دستگاه نظامی که امنیت نیمی از جهان بدان محول شده، ولی قادر نیست حتی دو هلیکوپتر را در صحرا و تازه آن هم بدون دخالت دشمن در هوا نگاه دارد، چگونه فکر کنیم؟" روزنامه «ساندی اکسپرس» نیز این حادثه را «افتضاحی» برای دستگاه آمریکا با دارا بودن پیشرفته ترین تکنولوژی ها عنوان کرد و روزنامه «نیویورک تایمز» ضمن بررسی وقایعی که در روابط میان ایران و آمریکا در سال 1980 میلادی اتفاق افتاده بود، سال 1980 را برای آمریکا «سال شوم» نامید.
«بکویث» فرمانده عملیات «دلتافورث» در صحرای طبس در کتاب «نیروی دلتا: از پلیمی تا طبس» می نویسد: " وقتی برای گریه نداشتیم، در میان تندباد، یکی از هلیکوپترها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید، سپس صدای مهیبی بلند شد. صدای انفجار بمب نبود، صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود. شعلههای آتش تا ارتفاع400-300 پایی میرسید، هوا مثل روز روشن بود. موشکهای VDE منفجر میشدند. گردونههای آتش در آسمان میچرخیدند، مثل این بود که افراد در گوی آتش حرکت میکردند..."
در این جریان که 8 نفر از گروه مهاجم کشته شده و3 نفر دیگر سوخته بودند و از آنجا که ادامه عملیات دیگر ممکن نبود، بنا به درخواست بکویث، کارتر مأموریت را لغو کرد و کلیه نیروهای مهاجم با هواپیماهای باقی مانده مجبور به ترک خاک ایران شدند.
«ویلیام سولیران» سفیر سابق آمریکا در تهران در کتاب ماموریت در ایران از این واقعه با عنوان «دوران تحقیر ملی آمریکا» یاد کرده و مینویسد: "...روش سست و بی قید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او... به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز گردید..."
پنجم اردیبهشت ماه در حافظه تاریخ انقلاب و ملت مسلمان و شجاع ایران اسلامی خواهد ماند، چراکه یادآور حادثه عظیمی است که پس از تحقیر کاخ سفید در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، ضعف و زبونی قدرت پوشالی شیطان بزرگ را آشکارتر ساخت.
شیطان بزرگ با تمام امکانات و تجهیزات و فن آوریهای پیشرفته، به بهانه آزادی جاسوسان خود در تهران، براندازی انقلاب نوپای اسلامی و تجاوز به ایران را در دستور کار قرار داد اما مقهور قدرت و امدادهای غیبی الهی گردید و شکست مفتضحانه آمریکا در ماجرای حمله به صحرای طبس را می توان، نمونه عینی وعده الهی در یاری به بندگان مخلص خداست دانست که او از خزانه غیب خود آنان را پشتیبانی می کند.
نظر شما