قاهره این روزها با مجموعه ای از چالشهای داخلی، منطقه ای و بین المللی روبروست و این در حالی است که وضعیت جسمانی حسنی مبارک، نگرانی های مضاعفی را در نزد سیاستمداران این کشور از یک سو و همپیمانان منطقه ای او از سوی دیگر سبب شده است؛ چالشهای پیش روی حزب حاکم مصر را می توان به این شرح بیان کرد :
در حوزه داخلی :
مطالبات سیاسی – ایدئولوژیک جنبش اخوان المسلمین مصر در کنار مطالبات سیاسی – اقتصادی – اجتماعی احزابی چون "کفایه"(دیگر بس است)، "الوفد" و "الغد" چالشی است که دولت مبارک از مدتها پیش با آن روبروست و این روزها با شدت گرفتن بحران اقتصادی و معیشتی مردم به اوج خود رسیده است.تا جایی که حتی زمزمه هایی مبنی بر وقوع انقلابی آرام بر قدرت در این کشور شنیده می شود. مضافا اینکه بحث مربوط به قبطی ها و اقلیت مسیحیان این کشور نیز آرام آرام رنگ چالش جدی به خود می گیرد. چالشی که ظرفیت دخالت قدرتهای اروپایی و غربی را در امور این کشور را دارد.
حوزه منطقه ای:
ظهورجریانهای جدید منطقه ای چون جریان مقاومت به ویژه پس از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه در سال 2006 به کم رنگ شدن نقش قاهره در تحولات منطقه منجر شده است. امری که مصر از دوران جمال عبدالناصرهمواره نقطه مقابل آن یعنی نقش آفرینی فعال را هدف قرارداده بود. ظهور بخشی از این جریان در فلسطین(حماس)که با نحله های فکری اخوانی همگونی داشت؛بیش از پیش قاهره را در لاک خود فروبرد و از ایفای نقشی که آنها با نام رهبریت جهان عرب از آن یاد می کردند، کاست.
کاهش نقش منطقه ای قاهره در نتیجه تحولات دو سال اخیر چالش جدی میان قاهره و رقبایی همچون عربستان، سوریه خواهد بود. مضافا اینکه شکست اسرائیل (رژیمی که نقش متعادل کننده وزن کشورهای عربی در رقابت با یکدیگر را ایفا می کرد) بیش ازپیش بر جایگاه مصر لطمه زد به این دلیل که تا پیش از جنگ 33 روزه، میزان نزدیکی به اسرائیل بود که سهم هریک از کشورهای عربی را در ایفای نقش تحولات خاورمیانه تعیین می کرد.
چه اینکه پس از حذف صدام به عنوان دشمن مستقیم اسرائیل،او خود را قدرتی فراتر از منطقه می دید و براین اساس تمام کشورهای عربی می بایست با نظر او به نقش آفرینی می پرداختند و طبیعی بود دولتهایی که با او روابط دیپلماتیک داشتند؛ از موقعیت بی نظیری برخوردار می شدند،اما با شکست اسرائیل متحدان او نیز دچار چالشی جدی در مقابل ظهور جریان مقاومت در منطقه شده و از وزن و ثقل تاثیرگذاری آنها نیز کاسته شد. این درحالی بود که حماس به عنوان متحد اخوان المسلمین مصر(مخالف دولت قاهره) در صف جریان پیروز جنگ تحمیلی اسرائیل علیه لبنان قرار داشت.
حوزه بین المللی :
در حوزه بین المللی مناسبات مصر با آمریکا و اروپا پس از حمله ائتلاف بین المللی به رهبری واشنگتن به عراق دچار اختلالاتی شد. قاهره با هرگونه حمله منتهی به اشغال عراق به عنوان یک کشور عربی مخالف بود. هرچند که نسبت به سیاستهای رژیم بعث عراق انتقادات شدیدی داشت. مخالفت با اشغال عراق توسط کشوریی که سالانه نزدیک به سه میلیارد دلار کمک بلاعوض از واشنگتن برای رونق اقتصادی دریافت می کرد؛سبب تیرگی روابط میان قاهره و واشنگتن از یک سو و تل آویو از سوی دیگر شد.
مصر اگرچه با اسرائیل روابط دیپلماتیک تا حد سفیر دارد،اما درسیاستهای خود نسبت به تل آویو همواره سعی کرده است این رژیم را در یک وضعیت فرساینده(درگیر با گروههای مبارز فلسطینی با هدف تحلیل توان این رژیم درمقابل قاهره) ببیند. جنگ تدریجی فلسطینی ها با ارتش اسرائیل و وجود حلقه های تهدیدی چون سوریه، حزب الله لبنان وحتی رژیم بعث صدام به این راهبرد مصر بسیار نزدیک بود،اما تمایل اسرائیل به حذف صدام در حقیقت تلاشی غیرمستقیم از سوی اسرائیل در نابودی ابزار مصر محسوب می شد. از این رو قاهره با حذف یکی از برگهایش در رقابت پنهانی با اسرائیل، مخالف بود.
این مخالفت سبب شد که روابط مصر با اسرائیل نیز به تیرگی گراییده شود و دو طرف سفرای خود را فراخواندند. از دیگر سو طرح خاورمیانه بزرگ (دستپخت گروه جی 8 به رهبری آمریکا) که خواستار استقرار دموکراسی آمریکایی و اصلاحات در کشورهای عربی بود روابط قاهره با کشورهای اروپایی را نیز به سمت تیرگی هدایت کرد. دولت مصر که هرگونه زمزمه تغییر را به ویژه در کشور خود برخلاف منافع می دید با این طرح مخالفت نمود و اعلام داشت که دموکراسی وارداتی را نمی پذیرد.
این مباحث جایگاه بین المللی قاهره را با چالشهای جدی روبرو کرده است. مصر که با امضای قرارداد کمپ دیوید در سال 1978 با نظارت آمریکا توانسته بود به بازیگر نخست تحولات خاورمیانه بدل شود پس از اشغال عراق و به تبع آن شکست اسرائیل در سال 2006 به یکباره نقش خود را از بین رفته تلقی کرد.
به دنبال این ضربه آمریکا نیز درپی فشار لابی صهیونیستی که معتقد بود مصر مرزهای خود را به محلی برای قاچاق سلاح برای حماس تبدیل کرده است کمکهای سالانه خود به مصر را قطع کرد.قطع این میزان کمک مالی (3 میلیارد دلار) کافی بود تا اقتصاد وابسته مصر با ضربه مهلکی روبرو شود.
ضربه ای که حالا با وقوع تحولات جدید سیاسی و روند کاری احزاب مخالف دولت، بیماری صعب العلاج مبارک، قدرت یابی جنبش اخوان المسلمین، پیروزی نسخه این جنبش در فلسطین(حماس) در رقابت با جریان همسو با دولت قاهره (فتح) و ناکارآمدی جانشینان احتمالی مبارک در سالروز تولد وی به دغدغه بسیار بزرگی برای سیاستمداران این کشور تبدیل شده است.
آمریکا به مصری جدید می اندیشد
این تحولات البته دغدغه آمریکا، اسرائیل و اروپا نیز محسوب خواهد شد چه اینکه قبضه قدرت در مصر به ویژه توسط جنبش اسلامگرای اخوان المسلمین به معنای ظهور تهدیدی دیگر در کنار اسرائیل خواهد بود. موضوعی که خوشایند طراحان سیاست خارجی واشنگتن نخواهد بود.
پرسش اینجاست که چرا آمریکا با دست خود سعی در نابودی دولت متحد خود(مبارک) دارد؟ اصولا آیا این کشور قصد انجام چنین کاری را دارد؟ پاسخ کاملا روشن است. آمریکا در چارچوب سیاستهای جدید خود موضوع عبور از متحدان سنتی را در دستورکار قرار دارد،اما به گونه ای که این عبور به تهدیدی برای منافع این کشورتبدیل نشود.
خاورمیانه ای که با وجود الگوهای مردم سالاری در خود چون ایران و ترکیه(با ویژگی های خاص خود) خواسته یا ناخواسته از این متحدان عبور خواهد کرد. بنابراین واشنگتن سوار برموج آزادیخواهی مردم عربی به سمتی حرکت می کند که جریان آب در آن قرار دارد. به بیانی ساده تر چون واشنگتن در شرایط حاضر توانایی سرکوب این موج بیداری را ندارد، ترجیح می دهد همراه آن شود تا به مهار آن بپردازد.
آمریکا سعی دارد با مدیریت تحولات مصر به نوعی آرام از مرحله گذار در این کشور عبور کند. مصداق این سیاست را در نحوه موضعگیری معارضان دولت قاهره می توان یافت. جنبش اخوان المسلمین مصر درباره بحران اقتصادی اخیر این کشور هیچ گونه موضعگیری سیاسی نداشته است و در واقع سعی می کند؛ وارد این حوزه نشود.
از دیگر سو احزاب مخالفی چون کفایه، الوفد و الغد در یک تفاهم نانوشته نسبت به روابط سیاسی مصر با اسرائیل هیچ گونه انتقادی ندارند.به این معنی که اخوانی ها در مباحث اقتصادی و اجتماعی وارد نمی شوند و احزاب اصلاح طلب نیز مباحث مربوط به روابط مصر و اسرائیل مورد پیگیری جدی قرار نمی دهند.
این تفکیک و تقسیم وظایف نانوشته می تواند مطمع نظر واشنگتن باشد و بر اساس آن به مدیریت تحولات آتی مصر در سقف و چارچوبهای مورد نظر خود بپردازد. ضمن آنکه خیال واشنگتن را از قبضه قدرت در مصر توسط یک جریان خاص آسوده خواهد کرد. حمایتهای سیاسی آمریکا از ایمن النور دبیرکل زندانی حزب الغد مصر و مماشات این کشور در برخورد جدی با جنبش اخوان المسلمین مصر مصداق دیگری براین مدعا است که کاخ سفید به دوران جدیدی در مصر می اندیشد.
این رویکرد جدید واشنگتن البته نگرانی هایی را در نزد عربستان سعودی، پادشاهی اردن که نحله های فکری اخوانی در آنان وجود دارد،سبب شده است. بنابراین بروز و ظهور هرگونه تحول جدید در مصر بی شک دامنه آن تا مرزهای دیگر کشورهای عربی گسترده خواهد شد و پیامدهای آن دامنگیر دیگر متحدان سنتی واشنگتن در منطقه می شود. از این روست که تلاشهای قاهره برای برگزاری نشست پنج جانبه با بوش در شرم الشیخ (کمتر از 10 روز دیگر) درباره روند صلح در خاورمیانه پیش از آنکه تلاشی برای احیای صلح در منطقه باشد تلاشی برای ابقای قدرت حاکم بر مصر است.
اما به راه افتادن موجی از تغییرات در مصر تنها به این دلیل که سیاستهای آمریکا ایجاب می کند؛آیا توسط این کشور قابل مهار در چارچوبهای مورد نظر آنان است؟ چه تضمینی وجود دارد که به عنوان مثال تحولات مصر به سوی تحولاتی حرکت نکند که در عراق شاهد آن بودیم؟
نظر شما