۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷، ۱۱:۳۱

خاستگاههای عرفان اسلامی

خاستگاههای عرفان اسلامی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در اینکه خاستگاه اصلی عرفان اسلامی چیست سخنان بسیاری رفته است. عده‌ای تأثیرپذیری تمدن اسلامی از تفکر شرق را دلیل رشد عرفان اسلامی می‌دانند. این در حالی است که آموزه‌های اسلامی سرشار از معارفی هستند که فرصت ظهور عرفان اسلامی را فراهم می‌کنند.

در باب خاستگاه عرفان اسلامی چندین دیدگاه متفاوت وجود دارند. پاره‌ای افراد معتقدند خاستگاه عرفان اسلامی تعالیمی هستند که در دین اسلام وجود دارند. پژوهشگرانی که از این دیدگاه طرفداری می کنند به آیات بسیاری استناد می کنند که مضامین عرفانی دارند و در قرآن موجودند. آیاتی چون این آیه که خداوند از رگ گردن به فرد مؤمن نزدیک تر است بسی مورد توجه پژوهشگران عرفان اسلامی برای نشان دادن اینکه عرفان از دل دین اسلامی بیرون می آید قرار می‌گیرد. یا اینکه او همه جا حضور دارد و از همه چیز مطلع است.

علاوه بر این زندگی این جهانی در پاره ای از آیات قرآنی مرحله ای گذارا عنوان شده و زندگی آخرت چنان توصیف شده که از آن حس ترس و واهمه به انسان دست می دهد. این نکات خاستگاه پاره‌ای از تأملات عارفانه بوده‌اند. با این همه، اگر به تاریخ عرفان و تصوف در جهان و تمدن اسلامی نظر کنیم درمی‌یابیم که این تاریخ پر فراز و فرود از عرفان شرق هم تأثیر پذیرفته است همچنانکه بر آن تأثیرنیز گذاشته است. همین امر عده ای را بدان سمت سوق داده که خاستگاه عرفان و تصوف اسلامی را شرق دور بخصوص عرفان هندی و چینی بدانند.

به نظر نمی‌رسد این تصوری درست باشد با این همه همانطور که اشارت رفت نمی‌توان تأثیرپذیری و تأثیرگذاری را در این زمینه نادیده گرفت. یکی از دلایلی که برای جدا بودن عرفان اسلامی با عرفان شرقی و حتی عرفان مسیحی بر شمرده‌اند این است که ادبیات بسیای از آثار عرفان اسلامی  با فنا مطلق در تعارض است. گونه‌ای فنای مطلق در عرفان مسیحی و عرفان شرق وجود دارد که در عرفان اسلامی موجود نیست.

علاوه بر این، دراسلام همانطور که طریقت و عرفان وجود دارد شریعت و فقه هم موجود است و از این رو تأکید بر ظاهر ضمن تأکید و توجه به باطن صورت می‌گیرد. این در حالی است که در عرفان مسیحی و عرفان شرق شاهد گونه‌ای شریعت – آنگونه که در اسلام و یهودیت می بینیم – نیستیم. به همین جهت در تمدن اسلامی همیشه تعادل میان ظاهر و باطن حفظ می‌گردد.

معمولاً از حسن بصری ( وفات 110 ق) به عنوان اولین کسی یاد می‌کنند که به تصوف گرایش داشت. کشمکشهای فراوانی که مسلمانان داشتند به‌خصوص بحث بر سر خلافت در جهان اسلام چالشهایی فکری را ایجاد کردند و همین به ایجاد فرقه‌ها و گروههای مختلف انجامید.

شاید یکی از موضوعات مهم دیگر که این بحث را شدت بخشید موضوع اختیار و قضا و قدر بود. اشعریان اغلب هرگونه اختیار را از انسان سلب می‌کردند و معتزله سعی داشتند میان اختیار انسان و اراده خداوند جمع ایجاد نمایند. در این میان نگاه حسن بصری از زندگی دینی کاملاً زاهدانه بود. او زندگی را خوار می‌شمرد و روشی که پیشنهاد می‌کرد عبارت بود از فکر، محاسبه نفس، تسلیم مطلق در برابر خواست خدا که به حالتی از رضای درونی می انجامد و تعارض میان مشیت الهی و ارادۀ انسانی کاملاً از بین می‌رود.

کد خبر 679748

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha