ایدهآلیستها البته بلافاصله ما را متهم به ناسازگاری نمیکنند اما هنگامیکه درمییابیم چه چیز با داشتن تفکری خاص گره میخورد میتوانیم ببینیم که چنین دیدگاههایی بیمعنا هستند و این دیدگاهها در اساس غیرقابل ممکن هستند. نتیجه این است که در واقع گزینهها و بدیلهایی برای ایدهآلیسم وجود ندارد.
این یک فرضیه است که اگر درست باشد ایدهآلیسم قطعی است. اما اینجا جایی نیست که استدلالهای ایدهآلبستی را به صورت ریز بررسی کند. این سیر استدلال بهوسیلۀ برکلی بسط مییابد. برکلی به نشان دادن اینکه در واقع هیچ جهان مادی موجود نیست بلکه اذهان و محتویات آنها وجود دارند یا اینکه ایدهآلیسم از مزیتهای مابعدالطبیعی مشخص در میان رقیبان دوآلیستی خود برخوردار است علاقهمند نبود.
مدعای وی نشان دادن این نکته است که در تحلیل نهایی هیچ رقیب جدیای موجود نیست. برکلی ابراز میکند هنگامیکه فیلسوفان وانمود میکنند از جهان مادی صحبت میکنند آنها در تلاش برای صحبت کردن از چیزی که از جهت معنایی قابلفهم نیست هستند. به عبارت دقیقتر، صحبت فلسفی دربارۀ جهان مادی مستقل از ذهن سخن در باب هیچ چیز نیست. فرضیههای دوآلیستی صرفاً اشتباه و غیرموجه نیستند. آنها همچنین بیمعنایند.
برکلی میگوید توجه داشته باشید هنگامیکه دربارۀ اشیای رایج چون: میزها، سنگها و گربهها صحبت میکنیم ( فکر میکنیم) دربارۀ چه چیز حرف میزنیم ( یا فکر میکنیم). ما دربارۀ اشیایی که دیده میشوند، حس میشوند، چشیده میشوند و به طریقی احساس میشوند سخن میگوییم ( یا فکر میکنیم). اما این تصویرها، صداهایی که میشنویم، مزهها و احساساتشان برای ما بیرونی به حساب نمیآیند و خارج از اذهان ما نیستند. آنها صرفاً تجربیاتی از انواع ویژگی مشخصی به حساب میآیند. ما البته همگی میان تجربیاتمان از اشیا با خود اشیا تمایز قایل میشویم اما برکلی باید به ما نشان دهد که این [تمایز] تمایزی توخالی به حساب میآید.
فرض کنید شما یک گوجۀ رسیده را در نور درخشان خورشید مشاهده میکنید. شما تجربۀ بینایی بهخصوصی از چیزی که گرد و قرمز است واجد هستید. اگر این گوجه را در دست بگیرید و بدان گازی بزنید تجربیات اضافی لامسهای ، بویایی، چشایی و شنوایی نیز خواهید داشت: هنگامیکه بدان گازی میزنید به نحوی خاص آن را لمس میکنید، میچشید، بو میکنید و حتی صدایی از آن میشنوید.
برکلی از این نکته بحث میکند که تفکرات شما دربارۀ این گوجه فرنگی، با این مشخصات حسی شکل میگیرند. هنگامیکه شما به گوجه فرنگی میاندیشید اندیشۀ شما به چیزی که به نوعی خاص دیده، حس کرده، استشمام کرده، چشیده و شنیدهاید تکیه میکنید. اگر دیدن، حس کردن و نظایر آن بهدرستی فهم شوند چیزی جز کیفیات تجربیات آگاهانه نیستند و تجربیات آگاهانه البته پدیدههای ذهنی قلمداد میشوند.
ازاینرو تفکرات ما دربارۀ گوجه فرنگی در آخر کار چیزی جز تفکراتی دربارۀ رخدادهای ذهنی مشخص و معینی نیستند. با این همه، بیمعناست فرض کنیم این رخدادهای ذهنی که برکلی آنها را تصورات مینامد میتوانستند خارج از ذهن موجود باشند. تفکرات ما دربارۀ این گوجه فرنگی بنابراین تفکراتی در باب رخدادهای ذهنی هستند: تجربیات آگاهانه از نوعی بهخصوص که ما واجد بودهایم یا تحت تأثیر شرایط درست داریم. فیلسوفان به ما گوشزد میکنند که این تجربیات با گوجهای مستقل از ذهن که "خارج از ما" تطابق دارند و معلول آن "خارج" هستند. اما هنگامیکه اندیشهمان از گوجه را مورد بررسی قرار میدهیم تنها تجربیاتی را درمییابیم.
ما چیزی برای پاسخ به عبارت "گوجه فرنگی مستقل از ذهن" نداریم و بنابراین تعبیر "گوجه فرنگی مستقل از ذهن" اهمیت چندانی ندارد. با توجه به این نکته، این تعبیر مانند تعبیر "تصورات سبز بدون رنگ" است. شما میتوانید این واژهها را ابراز کنید اما آنها فاقد معنا هستند. ما همچنین میتوانیم اندیشهای را مدنظر داشته باشیم که بر طبق شما اندیشۀ تصورات سبز بدون رنگ را توصیف میکنید اما در انجام این کار اندیشهای تهی را بررسی کردهاید یعنی اندیشهای که فاقد محتواست.
نظر شما