پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۹ خرداد ۱۳۸۷، ۹:۲۳

کریم مجتهدی:

داستایوفسکی بی‌آنکه خود بداند ظهور استالین را پیش‌بینی کرده بود

داستایوفسکی بی‌آنکه خود بداند ظهور استالین را پیش‌بینی کرده بود

کریم مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران در نشستی که هفتم خرداد در شهرکتاب برگزار شد گفت: او در "مفتش بزرگ" (فصلی از رمان برادران کارامازوف) شاید بی آنکه خود بداند، ظهور استالین را به ما خبر داده بود.

به گزارش خبرنگار مهر، علی اصغر محمدخانی دبیر نشستهای شهر کتاب گزارشی مختصر از ترجمه آثار فئودور داستایوفسکی - نویسنده روس - در ایران ارائه کرد و گفت: اولین فردی که اثری از داستایوفسکی را به فارسی ترجمه کرد، زهرا خانلری بود که این کار را در سال 1314 و با ترجمه داستان "شبهای روشن" او انجام داد. از آن پس و تاکنون نزدیک به 90 ترجمه از آثار داستایوفسکی به فارسی ترجمه و چاپ شده است که از مهم ترین آنها می توان به برادران کارامازوف (با هفت بار ترجمه) و تسخیرشدگان (با شش بار ترجمه) اشاره کرد.

در ادامه این نشست کریم مجتهدی - استاد فلسفه دانشگاه تهران - در سخنانی که با ذکر یک خاطره آغاز شد، به بررسی آثار داستایوفسکی پرداخت.

وی گفت: تابستان سال گذشته با یک فرد ایرانی مقیم آمریکا مکالمه کوتاهی داشتم و چون مشغول نوشتن کتاب (آثار و افکار داستایوفسکی) بودم، از او پرسیدم آیا در آمریکا داستایوفسکی هنوز خوانده می شود؟ که در پاسخ به من گفت "نه مانند سابق، اما تمام غرب در زمان جنگ سرد و به خاطر اینکه روزنه ای پیدا کند تا شوروی آن روز را بشناسد، داستایوفسکی می خواند و در واقع او وسیله ای بود برای کسب این شناخت". من در آن زمان (جنگ سرد) در فرانسه محصل بودم و یادم می آید که همه دانشجویان داستایوفسکی می خواندند و فیلمهایی درباره او به نمایش در می آمد.

داستایوفسکی اسیر قهرمان هایش است

مجتهدی سپس با طرح این سوال که "چرا وی که دانشجوی رشته فلسفه بوده و بیش از حد هم به آن علاقه داشته، به داستایوفسکی پرداخته است؟" خاطرنشان کرد: فلسفه مجموعه ای از اصطلاحات صوری و انتزاعی نیست. شاید فیلسوف واقعی بیشتر از هر کسی می کوشد حقایق ملموس و انضمامی را در بیاورد و داستایوفسکی نیز به این گونه حقایق پرداخته است؛ او بزرگ ترین رمان نویس عالم است برای اینکه اصلاً رمان نویس نیست و قهرمانی ندارد و آنچه در آثار او رخ می دهد در واقع هجوم قهرمان هاست. قهرمان های او زنده اند و او از این رنج می برد. انگار رمان نویس محصور در آنهاست و اسیر یک مشت اجنه است.

این نویسنده آثار فلسفی سپس با مقایسه لوئیجی پیراندلو و به ویژه اثر شاخص وی - شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده - با داستایوفسکی و آثارش، اضافه کرد: پیراندلو نیز مانند داستایوفسکی اسیر قهرمان ها می شود اما او تنها به خاطر تکنیک نگارش این کار را می کند و در واقع دارد با آنها بازی می کند در حالی که قضیه برای داستایوفسکی این گونه نیست و او واقعاً اسیر قهرمان هایش است.

"برادران کارامازوف" علیه "پدران و پسران" نوشته شد

وی در ادامه زندگینامه مختصری از داستایوفسکی ارائه کرد و افزود: او ادبیات روسیه را خیلی خوب می شناخت، ایوان تورگنیف و لئو تولستوی را خیلی دوست نداشت و حتی "برادران کارامازوف" را علیه "پدران و پسران" تورگنیف نوشت. داستایوفسکی معتقد بود که تورگنیف آدم غرب زده ای بوده اما از نیکلای گوگول تجلیل می کند. در خارج از روسیه هم از چارلز دیکنز الهام گرفته و "آزردگان" وی تقلیدی اندک از برخی آثار دیکنز است. همچنین آنوره دو بالزاک را به قدری دوست داشت که "اوژنی گرانده" - یکی از آثار بالزاک - را برای اولین بار به روسی ترجمه کرد و مترجم آثار او شد.

مجتهدی اضافه کرد: روسیه ای که داستایوفسکی در آن می نویسد، در نیمه دوم قرن 19 واقع است و تازه تحولاتی را به سبک اروپا انجام داده است از جمله اصلاحات ارضی که جامعه روسیه را برهم زد؛ در پی این کار افرادی که مالک زمین هایی بودند، با تحویل زمین هایشان، پول هایی گرفتند و با این پول ها برای خوشگذرانی و عیاشی به اروپا رفتند. از جمله توجهات داستایوفسکی به این گونه افراد می توان به "شاهزاده میشکین" در رمان "ابله" و یا شخصیت پیرزن در داستان "قمارباز" اشاره کرد.

این استاد فلسفه با اشاره به وقایع رمان برادران کارامازوف، افزود: داستایوفسکی در پایان این اثر می خواهد نشان دهد که قضاوت انسان ها بی پایه و اساس است و همه دارند نظر می دهند در حالی که هیچ کدام از آنها درست نیست و فقط می خواهند همدیگر را متهم کنند. این به معنی این است که عالم انسانی نمی تواند آن ارزشی را که ما به آن می دهیم، داشته باشد. در بخش "مفتش بزرگ" موضع نویسنده تغییر می کند؛ نویسنده در ابتدا طرفدار مسیح است اما در انتها گویا طرفدار کاردینال است؛ در جایی می گوید "مردم دوست دارند آزاد نباشند برای اینکه تصمیم نگیرند و به همین خاطر است که می خواهند ما بر آنها حکومت کنیم".

داستایوفسکی در "مفتش بزرگ" ظهور استالین را پیش بینی کرده بود

وی در عین حال تاکید کرد: مفهوم آزادی در این نوشته روشن نیست. در رنسانس آزادی به معنایی است که ژان ژاک روسو بیان می کند که "ما انسان ها آزاد به دنیا می آئیم و باید آزاد باشیم". من نمی دانم که آیا ما انسان ها واقعاً آزاد به دنیا آمده ایم؟ ما مقید به زمان و مکان و یک مملکت هستیم و در واقع مقید به دنیا آمده ایم. ثانیاً اگر آزادی آن گونه که روسو می گوید ماهیت ماست، آیا جانداری را سراغ دارید که این (آزادی) را نخواهد؟ پس خواست آزادی مختص ما انسان ها هم نیست. به عقیده من مفتش بزرگ نماینده انحطاط اواخر قرون وسطایی نیست بلکه دارد اعلامیه عصر جدید را می خواند که در آن هر آنچه را به مسیح پیشنهاد کرده اند، او نپذیرفته است.

مجتهدی گفت: اگر بپذیریم راوی مفتش بزرگ همان داستایوفسکی است، او دارد دوره استالین را به ما خبر می دهد و در واقع آینده روسیه را پیش بینی می کند. شاید داستایوفسکی خودش هم زیاد متوجه نیست که دارد این کار را می کند و این طبیعی است چون او کسی نیست که بخواهد چیزی بسازد بلکه این یک نوع الهام است. این اثر داستایوفسکی هم یک اثر ادبی است و نه فلسفی و روی هم رفته باید گفت او مخالف فلسفه است.

کد خبر 691822

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha