پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۱ خرداد ۱۳۸۷، ۱۷:۵۱

آسیب‌شناسی فلسفه اسلامی (3)

نقد پوزیتیویستی به فلسفه اسلامی ناقص است

نقد پوزیتیویستی به فلسفه اسلامی ناقص است

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است که عمده انتقاداتی که به فلسفه اسلامی وارد می‌شوند حاصل نگاه پوزیتیویستی و کارکرد گرایانه به آن هستند درصورتی‌که نباید از فلسفه اسلامی توقع نتیجه حصولی داشت.

این استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در گفتگو با خبرنگار مهر درباره بحث بحران در فلسفه اسلامی گفت: پیرامون فلسفه، هم در غرب و هم در فلسفه اسلامی در دوره معاصر دیدگاههای مختلفی شکل گرفته است. در فلسفه غرب زمانی که مسائل جدید در فلسفه مضاف همچون فلسفه تحلیلی و زبان شکل گرفت عده‌ای بحث افول متافیزیک را مطرح کردند، برای همین برخی معتقدند هگل آخرین فیلسوف متافیزیک است. این دیدگاه و نگرش بر اندیشمندان ما هم تأثیر گذاشته است و از این زاویه به نقد فلسفه اسلامی می‌پردازند. اشکالاتی که بر فلسفه اسلامی وارد می‌شوند در سه دسته کلی جای می‌گیرند.

وی در ادامه افزود: دسته اول انتقادات این است که منتقدان می‌گویند فلسفه ، فلسفه است و همچنان که ما فلسفه مسیحی نداریم معنا ندارد که فلسفه اسلامی داشته باشیم . در صورتی که مقایسه فلسفه اسلامی با فلسفه مسیحی و یهودی بی‌وجه و بی‌دلیل است، در مسیحیت، الهیات مسیحی وجود دارد که نقش و کارکردی در دفاع از مسیحیت دارد در حالی که در اسلام این وظیفه بر عهده کلام است ونه فلسفه اسلامی. اگر مناقشه به خاطر پسوند اسلامی است، بسیاری آن را مورد بحث قرار داده‌اند مانند توضیحات پروفسور نصر بر مقدمه لمان در کتاب " تاریخ فلسفه اسلامی" که ایشان مطرح کرده‌اند که فلسفه اسلامی فلسفه متفکران اسلامی است و این نامگذاری این را ایجاب نمی کند که آن را الهیات تلقی کنیم.

این پژوهشگر فلسفه در ادامه گفت: دسته دوم از انتقادات این است که برخی گمان می‌کنند کار فلسفه اسلامی دفاع فلسفی از اسلام و یا جمع شریعت و فلسفه است و می‌گویند ما می‌توانیم میان شریعت و فلسفه که در اصل یونانی است تمایز قائل شویم و اگر فلسفه را برداریم به دین آسیب نمی‌خورد بنابراین فلسفه اسلامی معنا ندارد، این درحالی است که فقط بخش کوچکی از مباحث فلسفه اسلامی جمع فلسفه و شریعت بوده است و فیلسوفان اسلامی دغدغه نخستشان مباحث فلسفی بوده است نه دفاع از شریعت. فلسفه اسلامی حاصل اندیشه‌ورزی فیلسوفان اسلامی مانند فارابی، ابن سینا، میرداماد، سهروردی و ملاصدراست و تأثیر بسیار زیادی بر غرب داشته است به‌گونه‌ای که آکویناس و آلبرت کبیر کاملاً تحت تأثیر فلسفه اسلامی هستند.

فلسفه اسلامی مانند هر فلسفه ای  در جستجوی اندیشه کردن و تفکر است . اگر فیلسوفان اسلامی مباحث تئولوژیک مطرح کرده‌اند عرضی است نه اینکه اصل باشد. به عنوان مثال ملاصدرا در آثارش به اندازه کافی مسائل فلسفی را بحث می‌کند و در جائی که علاقه مند است به عنوان حاشیه بحث دینی می‌کند.

پورحسن سپس افزود: سومین دسته از انتقاداتی که می‌شود حاصل نگاه نتیجه‌گرایانه است. منتقدان به تأسی از انتقاد رورتی به فلسفه می‌گویند فلسفه اسلامی چون نتیجه ندارد پس بی‌فایده است. با این نگرش موافق نیستم، مجموع ادله‌ها محصول این نگرش این است که فلسفه را مانند علوم می‌نگرند، در علوم فایده تحصلی مد نظر است و گمان می‌کنند که فلسفه هم باید چنین باشد. بسیاری از کسانی که اینگونه انتقاد می‌کنند آشنایی بیرونی با فلسفه اسلامی دارند و شناختشان از فلسفه اسلامی دقیق نیست.

این استاد فلسفه در پاسخ به این سؤال که چرا فلسفه اسلامی نتوانسته است با ضرورتهای دنیای جدید پیش بیاید اظهار داشت: بخشی از این مسئله درست است اما کاملاً صادق نیست . به عنوان مثال فلسفه دین یکی از شاخه‌های فلسفه مضاف است و بحث خیر و شر در آن بسیار مورد توجه است که در فلسفه اسلامی به نحو مبسوطی مورد توجه قرار گرفته است اما متأسفانه به‌جز شهید مطهری در کتاب "عدل اسلامی" کسی در راستای روزآمد کردن آن قدم بر نداشته است. در حوزه نمادشناسی و نشانه و تاویل نیز در فلسفه اسلامی بسیار بحث شده است که من در کتاب "هرمنوتیک تطبیقی" به این مسئله پرداخته‌ام که سابقه فلسفه اسلامی در خوانش و تأویل چیست. در بحث بقای نفس، اینکه جاودانگی امتداد حیات و یا ماندن خاطره است، مناقشات غزالی، سهروردی و ملاصدرا وجود دارد. همانگونه که ذکر کردم ما باید این مسائل را روزآمد کنیم.

وی خاطر نشان کرد: موضوعات فلسفه مانند علم نیستند که به‌گونه‌ای روزآمد باشند که پیشینه قبلی نخواهند. وقتی علوم مضاف را نگاه می‌کنیم مثل اخلاق، زبان ، دین در خود غرب ارجاع می‌دهند به گذشتگان، اما این مسئله هم طبیعی است که در غرب مسائلی وجود داشته باشد که در فلسفه اسلامی نباشد همین‌طور عکس این قضیه نیز وجود دارد. مثلاً فلسفه تحلیلی را ما در فلسفه اسلامی مشاهده نمی‌کنیم  چون محصول نگرش خاصی در انگلستان است اما هرمنوتیک سابقه دیرینه‌ای در فلسفه اسلامی دارد. همان طور که قبلاً هم گفتم ما نباید از فلسفه اسلامی محصول پوزیتویستی تمنا کنیم انتقادهائی که به فلسفه اسلامی وارد می‌شود بیشتر حاصل نگرش تجربه‌گرایی است.

وی در ادامه افزود:  باید اندیشه‌های گذشتگان را بگیریم و صورت‌بندی جدید کنیم، ما می‌توانیم مقداری از مباحث کلاسیک گذر کنیم و وارد مباحث جدید شویم در صورتی که  کمتر وارد فلسفه مضاف شدیم و معرفت‌شناسی ما هم ضعیف است اما این دلیل نمی‌شود که آنها کارکرد خاص خودشان را نداشته باشند. ما بدون داشتن فلسفه اسلامی نمی‌توانیم به فلسفه مضاف بپردازیم ، فلسفه اسلامی بنیان استواری است که ما را برای پرداختن به مباحث جدید یاری می‌دهد. این تصور که چون فلسفه‌های مضاف به وجود آمده ‌ند پس فلسفه اسلامی باید کنار گذاشته شود اشتباه است چون هرکدام کارکرد خود را دارند.

این استاد فلسفه در پاسخ به این سؤال که چرا کتابهای فلسفه اسلامی آسان‌فهم نیستند گفت: باید به دو مسئله توجه کرد، اول اینکه کلاً آثار اصلی فلسفه دشوار هستند و فرقی ندارد که غربی باشند و یا اسلامی. در دشواری آثار ملاصدرا و ابن سینا با کانت وهگل تفاوتی نیست. ما تاریخ فلسفه غرب و مباحثی را که جنبه اجتماعی و روانشناسانه دارند می‌خوانیم و با آثار فلسفه اسلامی مقایسه می‌کنیم و می گوییم که کتب فلسفه اسلامی دشوار فهم هستند در صورتی که اگر کتب اصلی آنها را بخوانیم می بینیم که کتابهای فلسفه اسلامی همانقدر سخت فهم هستند که فلسفه غرب است. مسئله دوم این است که در غرب تلاشهایی برای آسان‌سازی فلسفه در قالب ادبیات و رمان شده است که ما از آن غافل بوده ایم،  اما اینها نمی‌توانند کل فلسفه را منتقل کنند بلکه مقدمه‌ای است برای خواندن آثار اصلی. مثلاً کسی که رمانهای سارتر را می‌خواند فلسفه او را متوجه نمی‌شود اما علاقه‌مند می‌شود که آرای فلسفی او را نیز بخواند.

وی درباره وضعیت تدریس فلسفه اسلامی در دانشگاهها گفت:  وضعیت تدریس فلسفه اسلامی چندان مطلوب نیست، ما باید تغییراتی درنوع نگاه، منابع و شیوه تدریس بدهیم. منابع ما نیاز جدی به بازنویسی دارد مثلاً در زمینه حرکت جوهری به غیر از کتاب" نهاد ناآرام جهان" دکتر سروش کتاب درسی خوبی نداریم. از طرف دیگر ابتدا باید مسائل معرفت‌شناسی به دانشجویان تدریس شود و بعد به مباحث وجود شناسی پرداخته شود در صورتی که در حال حاضر عکس این قضیه صادق است. مسئله دیگر این است که باید به فلسفه‌های مضاف بیش از این بها داده شود.

کد خبر 696523

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha