به گزارش خبرنگار مهر، داودنژاد در "تیغزن" با فاصله گرفتن از موفقیت نسبی آخرین فیلم خود "هوو" بازگشتی دارد به جنس دو فیلم قبلاش "هشت پا" و "ملاقات با طوطی" که بر محور قصههایی سست و سطحی میگذشت و حتی در دنیای فیلم هم به تعریفی درست و گویا نمیرسید.
هر چند صحبتها حاکی از آن بود که "تیغزن" بیشتر از همه به "هوو" نزدیک است، اما این شباهت را باید در حد حضور رضا عطاران در نقش عطا دانست که نتوانسته همچون "هوو" پتانسیل حضور خود را به عنوان یک امتیاز به روند قصه و شوخیهای فیلم وارد کند و در واقع اوست که در کلاف سردرگم داودنژاد گرفتار شده و راهی برای خروج و نمود خود پیدا نکرده است.
در خلاصه داستان فیلم آمده که داستان دختر و پسری است که پس از 20 سال همدیگر را در حالی میبینند که دلبستگی آنها نسبت به گذشته تفاوت کرده، اینک دختر عاشق سگهایش است و پسر عاشق ماشین. واقعیت این است که پس از دیدن فیلم این نکته در ذهن باقی میماند که "تیغزن" چیزی بیشتر از همین تعریف یک خطی نیست و به نظر هم نمیآید خط و ربطی مشخص و قابل پیگیری را در ساخت دنبال کرده باشد.
هر چند به خرق عادت و کارهای نوآورانه داودنژاد در فیلمهایش عادت کردهایم ولی این فیلم نامتعارف بودن را به هیچ ترجمه کرده و میتوان گفت که "تیغزن" فیلمی درباره هیچ است. هیچ مفهومی، هیچ قصهای، هیچ تعبیری، هیچ منطقی و هیچ ... در این فیلم مد نظر نبوده جز ترسیم چند تجربه توهم زدن تو در تو که باز بیهیچ تفکر مرکزی به تصویر درآمده تا هیچ نیازی را در مخاطب برطرف نکند.
پرسش مشترک تماشاگرانی که فیلم را به زحمت تا انتها تاب میآورند را میتوان به عنوان پرسشی حیاتی درباره فیلم "تیغزن" مطرح کرد (این فیلم برای چه ساخته شده است؟) فیلمی که نه میتواند از حضور زوج بازیگری خود رضا عطاران و لادن مستوفی بهره ببرد و نه به حضور گاه و بیگاه مفرح علی صادقی و رضا داودنژاد در کنار هم قدمی نزدیک شود.
فیلم با سکانسی از بخش میانی فیلم آغاز میشود احتمالاً با این امید که قلاب اولیه به واسطه ابهام و ناآگاهی مخاطب از کلیت موضوع، مخاطب را درگیر کند. اما جالب است که فیلم تا انتها حتی نمیتواند به روشن شدن ابهام این سکانس و اهمیت آن برای راه انداختن موتور فیلم بینجامد!
سکانسی که نازنین (لادن مستوفی) از پست حصار ساحل با مجید (علی صادقی) حرفهایی درباره دور زدن و به هم خوردن نقشه میزند و در این میان اسمی هم از شخصی به نام ارباب آورده میشود. هر چند حجم دیالوگهای این سکانس زیاد است اما چون هیچ دورنمایی از رابطه و موقعیت شخصیتها موجود نیست، مخاطب تنها شنونده یکسری حرفهای بیربط است و جالب اینکه ادامه فیلم هم نمیتواند این ربط را ایجاد کند.
سکانس بعد که به معرفی عطا (رضا عطاران) راننده آژانس میپردازد، به نوعی سکانسی شخصیت پردازانه است که علاقه و توجه بیمارگون او را به ماشیناش موکد میکند. در واقع وجوهی که برای معرفی این شخصیت به کار رفته چیزی فراتر از همان تعریف یک خطی نیست و در ادامه هم نمیتواند جایگاهی خاص پیدا کند همانطور که علاقه نازنین به سگهایش.
فیلم تنها در یک سکانس بین این دو کاراکتر تعاملی به واسطه علایق امروزشان ایجاد میکند ولی نکته این است که این تعامل متکی به هیچ است. به این مفهوم که مخاطب تصویری از گذشته رابطه آنها ندارد که بتواند تغییراتشان را مورد توجه قرار داده و در واقع دور افتادن از عشق را در رابطه امروز آنها ببیند.
فیلم پس از دقایقی متکی میشود بر یک تعقیب و گریز جادهای که هیچ منطق درست و تعریف شدهای ندارد و مخاطب نمیداند چرا باید این مسیر بیسرانجام و گنگ را دنبال کند. عطا و نازنین در یک ماشین و نیما (رضا داودنژاد) دوست پسر نازنین و مجید در ماشینی از پشت سر آنها را تعقیب میکنند، بدون آنکه مقصد مهم و تعیینکننده باشد.
فیلم در این بخش انباشته از دیالوگهایی است که تکرار بر مسیری بسته است و در واقع همان تعریف اولیه را نیز گنگ و نامفهوم جلوه میدهد. وقتی عطا و نازنین بیست سال پیش عاشق بودهاند و حالا از هم دور افتادهاند، چگونه فیلم میخواهد نود دقیقه را با این فرض حرکت کند که عطا نازنین را نشناخته ولی دختر او را شناخته است؟ و تازه این وجه چه امتیازی به فیلم میدهد؟
با گذر از سکون و رکود این بخش، قرار است رسیدن به ساحل و خانه ارباب، هوایی تازه به فضای فیلم بدمد اما آنچه اتفاق میافتد ترسیم فضایی مالیخولیایی از روابط مردانه در خانه ارباب و ... و مهمتر از آن چند تجربه توهم زدن و اکستازی است که در کنار هم به تابلوی راهنمای اکس ترکاندن بدل میشود.
سکانسهای متوالی از پخش موسیقی بکوب بکوب و حرکات موزون جوانانی که اکس ترکاندهاند، قرار است حال و هوای جوان امروز را در اوج بحران و درگیری ذهنی تداعی کند و یا فضای ذهنی خالقانش را؟ فیلم با افتادن به این ورطه از هجو از همان اندک پرداخته اولیه در خصوص رابطه عطا و نازنین هم نمیتواند بهرهای ببرد و درگیریهای ادامه به یک شوخی سطح پائین میماند.
چرا؟ چون هیچ منطقی پشت کنش و واکنشهای کاراکترها نیست و قرار هم نبوده باشد. معلوم نیست این نمایش نامفهوم شوی مد دادن نازنین برای ارباب از کدام بخش از زندگی و واقعیتهای زندگی ما به فیلم "تیغزن" راه پیدا کرده که باید ناظر آن باشیم؟ شاید هم این تعبیر به واقعیت نزدیکتر باشد که فیلمساز در جستجوی جایگزین برای مناسبات ممنوعی که قابلیت به تصویر درآمدن در سینمای ایران را ندارند، متوسل به این الگوی فرامتنی شده که هیچ جایگاهی ندارد.
شوخیهایی بیمنطق که حتی لبخندی به لب مخاطب نمیآورد، پرداختن به فضا و حال و هوایی ناملموس و غیر واقعی، ... و در نهایت انتظار اینکه عشق قدیمی در این فضای ناکجاآبادی احیا شود و به سرانجامی خوش برسد، یک تعبیر سهلالوصول و ساده انگلرانه است که فیلم در انتها با تکیه بر آن پروندهاش را میبندد. سینمای ما به کجا میرود؟
"تیغزن" شانزدهمین فیلم داودنژاد و محصول سال 1386 است. فیلم داستان دختر و پسری است که یکدیگر را دوست داشتند و پس از 20 سال همدیگر را در حالی میبینند که دلبستگی آنها نسبت به گذشته تفاوت کرده، اینک دختر عاشق سگهایش است و پسر عاشق ماشین. در این فیلم عطاران، مستوفی، رضا داودنژاد، صادقی، مهرداد نوذری، کورش موثقی، فرزانه ارسطو و ... بازی میکنند.
از عوامل تولید "تیغزن" که در شمال فیلمبرداری شده میتوان به جمشید الوندی مدیر فیلمبرداری، مهدی سعیدی طراح لباس و صحنه، جهانگیر میرشکاری صدابردار و نگین ریحانی طراح چهره پردازی اشاره کرد. "تیغزن" از چهارشنبه 22 خرداد در گروه سینمایی قدس جایگزین فیلم "دایره زنگی" شده است.
نظر شما