به گزارش خبرنگار مهر، فیلم نروژی "میروش" به جهت محوریت یک نوجوان 15 ساله، آرزوها و دغدغههای او میتواند فیلمی درباره نوجوانان به حساب آید نه صرفاً اثری برای این قشر. بخصوص خشونت و تلخی جاری در لایههای درونی فیلم به این وجه دامن میزند که با فیلمی سهل و خوشبینانه مواجه نیستیم.
فیلم داستان یک پسر 15 ساله آلبانیایی است که در جستجوی پدرش به نروژ سفر میکند. او به صورت ناشناس به عنوان خدمتکار به رستوران پدرش وارد شده و با چهرهای از او مواجه میشود که به کلی متفاوت از تصویر ذهنی و آرمانی او از پدر است.
میروش نوجوانی افسارگسیخته است که در ابتدای فیلم کوتاه و موجز به دغدغههای او و دنیای کوچکش پرداخته میشود. او از پدر که در کودکی خانواده را ترک کرده، تصویری مبهم در ذهن دارد و با سوالاتی که از برادر بزرگترش میپرسد، در تلاش برای کامل کردن پازل شخصیتی پدر و لمس حضور ناپیدای اوست.
از وجهی دیگر او در خلاء وجود پدر، نسبت به قرار دادن برادر بزرگترش در جایگاه او دچار تردید و بحران است. از اینروست که در موقعیتی به توصیههای او در مورد طرز رفتار و غذا خوردن اعتراض میکند و در موقعیتی دیگر از او میخواهد تا با کمر کتکش بزند تا لمس کند کتک خوردن از پدر چه طعمی دارد!
با وجود چنین پسزمینهای رابطه میروش و برادرش در جایگاه یک تکیهگاه و همراه، پتانسیلی قوی دارد و به همین دلیل وقتی برادرش را در تصادف از دست میدهد، با واکنشی غیرمنصفانه به مادر اعتراض میکند و او را مقصر در رفتن پدر و حتی مرگ برادر میداند و ... بالاخره تصمیمی را که همواره در پس ذهن داشته عملی کرده و راهی سفری برای یافتن پدر میشود.
میروش فقط یک سوال در ذهن دارد و در اولین دیدار رو در رو با پدر - در شرایطی که پدر نمیداند او پسرش است- سوال خود را مطرح میکند: (چرا تنها سفر کرده؟) پاسخ پدر نقطه برجستهای است که به یکباره تصویر او را در مقابل میلوش از هم میپاشد و سقوطی غریب را برایش رقم میزند، چون پدر به کلی منکر داشتن خانواده میشود و ...
برای نوجوانی چون میروش که در افکار شخصی خود باور داشته اگر پدر او را ببیند، در اولین نگاه پسرش را میشناسد (در دیالوگی خطاب به برادرش به این باور اعتراف میکند)، این موقعیت و رویارویی یعنی پایان. پایان رویا، پایان آرزو و پایان تصویر آرمانی که او از پدر در ذهن میپرورانده است.
اما به نظر میآید فیلمساز این فروپاشی را برای نوجوان قهرمان فیلم کافی ندانسته که در روندی تدریجی هر چه بیشتر برای قطعیت این فروپاشی در ذهن میروش، وقت و انرژی صرف میکند و البته باری فراتر از ظرفیت شانههای یک نوجوان در موقعیت خاص او را برایش در نظر میگیرد.
خشونت، سردی، تحقیرشدگی، دروغگویی و ... بخشی از وجوه پدر هستند که در هر موقعیت از پیش چشم میروش میگذرد و نهایتاً وقتی پدر او را به باد کتک میگیرد، این وجه از او را هم لمس میکند. نهایتاً قتل، ترس، فرار از مواجهه با حقیقت و نیرنگی که پدر با میروش میکند تا او را از سر باز کرده و به کشور خودش بفرستد، تیر خلاص را به کاراکتر این پدر آرمانی وارد میکند و در نهایت میروش با مردی ضعیف، ترسو، دروغگو، قاتل و ... مواجه است که زندگیش در گرو رازداری اوست و برای حفظ زندگی پوشالی خود حاضر است به هر کاری دست بزند.
این چنین است که فیلمساز یک مراسم عزاداری تمامعیار را در مرگ پدر آرمانی برگزار میکند و برای رسیدن به این مهم از هیچ چیز کم نمیگذارد. از انتخاب بازیگر نقش پدر که با گریم خاص، یک ته ریش کذایی و ... چهرهای منفی و سبع را تداعی میکند تا طراحی موقعیتها و پرداخت شخصیت پدر که نمونه برجسته آن در سکانسی است که او پس از به قتل رساندن صاحب مغازه با چهره و لباس خونین، سطل پر از خونابه را در دستشویی خالی میکند و سبعیت از ظاهر و نگاهش میبارد.
فیلم "میروش" همانطور که اشاره شد فیلمی درباره شکستن قالب پدر آرمانی در ذهن یک نوجوان است. فیلمی که برای رسیدن به این مهم از کثرت خشونت، سیاهی و تلخی پرهیز نمیکند و در ادامه افراط در این وجه برای بستن پرونده پایانی فیلم دچار مشکل میشود.
فیلم نروژی "میروش" به کارگردانی ماریوس هولست جمعه 14 تیر ساعت 17:30 از شبکه دو سیما پخش شد. انریکو لو ورسو و نظیف مورامی در این فیلم بازی میکنند که محصول سال 2007 است. فیلم موفق شد جایزه قو طلایی جشنواره بینالمللی فیلم کپنهاگ را از آن خود کند.
"میروش" سومین فیلم بلند هولست است که فیلم Cross My Heart and Hope to Die او در سال 1994 با موفقیت جهانی روبرو شد و جایزه فرشته آبی برلین را دریافت کرد. "میروش" در بیست و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر به نمایش درآمد.
نظر شما