شکل دیگری که از طرح رفتارگرایی جداییناپذیر است ارزش اشاره کردن را داراست. به تصور محوری از رفتار توجه کنید. یک مورد رفتار را چه چیزی است که شکل میدهد؟ چه زمانی دو "رفتار" دو مورد از یک رفتار مشابه به حساب میآیند و چه زمانی متفاوت هستند؟ جواب به این پرسشها مهم است . یک رفتارگرا نیازمند یک جفت دقیق رفتار تحریکی و پاسخ است. این مدلی که ما با آن آغاز کردیم مدل بازتابی پا است: به زانویتان ضربهای وارد میشود و پای شما تکان میخورد . پاسخ مشابه - در تکان خوردن پایتان - در زمانی که زانویتان ضربه بخورد رخ میدهد. اگر تکان خوردن پای شما نمونهای از رفتار است به نظر میرسد آن رفتار به عنوان یک حرکت جسمی فهم میشود. این دو مورد از رفتار در مواردی که آنها مواردی از حرکت جسمی مشابه هستند درست شبیه هم هستند.
اما متأسفانه موضوعات به این سادگی نیستند. به مثال فشردن میله از سوی موش توجه کنید. فرض کنید در موقعیتی این موش میله را با پنجۀ راستش فشار میدهد و پس از آن میله را با پنجۀ چپش میفشارد. ما این موارد را به عنوان نمونههای یک رفتار مشابه و یکسان یعنی "رفتار فشار دادن میله" به حساب میآوریم هرچند که این
حرکات جسمی مشابه و یکسان نیستند. اما هماکنون از این مدل بازتابی اساسی دست کشیدهایم. نسبتاً آسان است که مکانیسم سادهای را تصور کنید که حرکت پایتان هنگام ضربه خوردن به زانوی شما را تبیین میکند. این مکانیسم که البته متکفل فشار میله از سوی موش و همزمانی صدای خاصی با آن است شبیه آن مورد نیست. این مکانیسم شروع یک صدای خاص را با تعدادی از حرکات بدنی مرتبط میکند. آنچه این حرکات جسمی به صورت مشترک دارا هستند در واقع این است که هریک از آنها نتیجۀ فشار دادن میله است.
به نظر میرسد هرمکانیسمی که پشت سر رفتار فشار دادن میله از سوی موش وجود دارد باید با اشاره به آنچه ما غیررفتارگرایان با خجالت به عنوان میلها یا پاسخهای موش توصیف میکنیم تعریف میشود. متأسفانه چنین اموری حالات غیرقابل مشاهدۀ ذهن هستند و بنابراین به صورت رسمی برای این رفتارگرا خارج از چارچوبهای مورد توجه هستند.
هنگامیکه رفتار انسانی پیچیدهای رخ میدهد این موقعیت بدتر میشود، به رفتارتان هنگامیکه زنگ در به صدا در میآید بیندیشد. ما ممکن است این رفتار را رفتار پاسخ به زنگ در بنامیم، اما نیازی به حرکات جسمی مشترک در بین نمونههای این رفتار وجود ندارد. گاهی با آرامش به سوی در میروید و آن را میگشایید. در موقعیتهای دیگری شما به سوی در یورش میبرید و یا پاورچین پاورچین گام مینهید. از سوی دیگر اگر شما مشغول کاری باشید و صرفاً فریا بزنید که "وارد شو" دشوار است تصور کنیم که مکانیسمی که زنگ در را با رفتار پاسخگونه شما پیوند میدهد یک مکانیسم واکنشی ساده باشد و به نظر میرسد که برای همۀ جهان ما، آن شبیه یک حالت نسبتاً پیچیدۀ ذهن است.
تأملات مربوط به تصور رفتارگرایانه تحریکات نیز شبیه این است. هنگامیکه ما به رفتارگرایانی که مثالهایی از این تحریکات را بر میشمارند نظر میکنیم در مییابیم اینها از فقدان انواع مشخصۀ مشترک که این رویکرد به نظرخواهان آن است در رنجند." رفتار گشودن در" از سوی شما ممکن است با کوبیدن بلند بر در و یا یک کوبیدن نرم مشخص شود همچنین ممکن است با به صدا درآوردن یک رنگ در یا نظری اجمالی افکندن بر پنجرۀ همسایهای که قدم میزند مشخص شود. این تحریکات کمتر امر مشترکی را واجد هستند جز اینکه از جهتی متکفل گشودن در مورد نظر هستند.
نظر شما