پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۴ مرداد ۱۳۸۷، ۱۴:۳۵

متن کامل سخنرانی وزیر ارشاد در اردوی آموزشی سیاسی دانشجویان-1

متن کامل سخنرانی وزیر ارشاد در اردوی آموزشی سیاسی دانشجویان-1

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب : سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در هفتمین اردوی آموزشی سیاسی دانشجویان دانشگاههای کشور بازتاب گسترده ای در رسانه ها داشت. خبرگزاری مهر به دلیل اهمیت این سخنان که به صورت خبری منتشر شده بود متن کامل این سخنرانی را منتشر می کند.

خداوند را شکر می کنم که توفیق دیدار عزیزان دانشجو از شاخه های مختلف جریانات فعال دانشجویی را پیدا کردم و سپاسگزاری می کنم از نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها که سبب ساز چنین نشستی بودند. امیدوارم که شما در این ایامی که در این اردوی کسب معرفت سیاسی و تمرین سیاست ورزی درست در کارگاه های آموزشی، ساعات و روزهایی را سپری می کنید این روزها و ساعات ان شاءالله جزو بخش مفید عمر شما محسوب بشود و این ساعتی که بنده مزاحمتان هستم ، ان شاءالله خداوند جزو ساعات اتلاف عمر برای شما و ما قرار ندهد.

به من پیشنهاد کردند و من هم با توجه به جنس کارم و پیشینه آمد و شدم در دانشگاه ها پیش از مسئولیت جدید که عمدتا طرح مباحث سیاسی مورد علاقه بنده و دوستان دانشجو بود امروز یک آمیزه ای از مباحث سیاسی و فرهنگی را پیش بینی کردم که مطرح کنیم. خوب قاعدتا آن دو عرصه، دو عرصه جدا از هم هستند؛ حوزه سیاسی با حوزه فرهنگی دو تا شاخه و دو جنبه ازمباحث را شکل می دهند. به نظرم رسید که بیاییم یک رصدی بکنیم از یک مقدار فاصله دورتر از امروز - به طور خاص از ابتدای انقلاب - و رد مجاورت و کنار هم بودن حوزه سیاسی و فرهنگی را یک مقدار به مرور بگذرانیم از نظر؛ البته به سرعت و بعد یک نتیجه نهایی بگیریم و بخش دوم از جلسه در خدمت پرسش های شما باشیم. این فرصتی را که فرمودند نیمی اش را بنده یک سویه سخن بگویم و نیمی اش هم در خدمت پرسش های شما باشم.

شاید برای شما بد نباشد با توجه به سن و سال دوستان دانشجو - که علی القاعده جمع حاضر کسانی هستند که مولود پس از انقلاب هستند و اگر خاطراتی هم از روزهای انقلاب داشته باشند، سال های پس از انقلاب خاطرات محو دوران کودکی است، مثلا سال های دهه 60 و دهه 70 شاید خیلی روشن نباشد - تصویری به صورت کامل و بیشتر از مسموعاتی که خوانده اید در ارتباط با این گذشته ترسیم کنم. من فرضیه ای را می خواهم مطرح کنم که سیاست ورزی در کشور ما بدون ارتباط با حوزه فرهنگ یا ناتمام است یا ناکام است و یا دچار انحراف و کژتابی هایی می شود که نتایجش را فرضاً در صحنه سیاسی ما شاهد بودیم. این که انقلاب ما یک خصلت قویاًًً فرهنگی داشته – نمی خواهم بگویم که خصلت سیاسی یا منشا اقتصادی نداشته؛ آن هم سرجای خودش ، اما خصلت فرهنگی این انقلاب خیلی برجسته است – شاهدش چیست؟ این است که انقلاب را از روی چهره های شاخص و تاثیرگذارش می شناسند. شما ببینید چهره های شاخص و تاثیرگذار در انقلاب همه چهره فرهنگی هستند. از رهبری اش گرفته که حضرت امام (ره) هست، سرآمد چهره های فرهنگی و اعتقادی جامعه است. یعنی یک عنصری است که پیش از آنکه سیاست مدار باشد یک راهنمای حوزه فرهنگ است و حوزه فرهنگ شامل عرصه دین و مسایل حاشیه ای آن هم می شود. یا خاستگاه انقلاب؛ اصلی ترین خاستگاه انقلاب مساجد بودند جاهایی که خود ما تجربه کردیم. من در آستانه انقلاب چند سالی بود که دانشجو بودم یعنی دوران دانشجویی ما از حدود اوایل دهه 50 با سیاست ورزی همراه بوده. بنده به عنوان کسی که آن دوره را نگاه کردم و ناظر بودم به شما عرض می کنم : جایی که انقلاب درش زاده و متولد شد مساجد بود؛ مساجد و هر چه که رنگ و بویی از عنصر اعتقادی و ارتباط با عواطف دینی مردم دارد مثل حسینیه ها و امثال آن. یا مقولاتی مثل مقوله محرم؛ مقوله و شهادت طلبی به عنوان یک مقوله فرهنگی. خود نماز؛ تاثیر نماز را شما دست کم نگیرید.

من می خواهم خدمت شما بگویم که یک نماز عید فطر سبب بزرگترین راهپیمایی تاریخ انقلاب شد. یعنی اولین راهپیمایی بزرگ آن راهپیمایی بود که بعد از اقامه نماز عیدفطر سال 57  - صورت گرفت - که چند روز بعدش ماجرای آن جمعه خونین (17 شهریور) به وقوع پیوست. نماز تاثیرش تعیین کننده است یعنی اگر ما نقطه عطف تاریخ انقلاب را بخواهیم جستجو کنیم، یکی از آن نقاط عطف همان نماز است.

ماجرای 19 دی قم بُعد کاملا فرهنگی دارد. حتما خاطرتان هست یا در تاریخ خوانده اید که 19 دی، دو روز بعد از 17 دی است و 17 دی روز کشف حجاب رضاخانی است. رژیم شاه به خیال اینکه مثلا برای تحقیر کردن امام (ره) به عنوان رهبر نهضتی که تازه جوانه های اجتماعی آن زده شده بود – بعد از شهادت حاج آقای مصطفی خمینی – یواش یواش این طرف آن طرف جلسه می گرفتند برای اینکه ناکامی خودش را در مهار آنها جبران کند. پیش خودش فکر کرد با ضربه زدن به شخصیت امام (ره) و آن مقاله مضحکی که در روزنامه اطلاعات آن زمان چاپ شد در روز 17 دی، از این طریق خواست جریان به پا خاسته را یک جوری در نطفه خفه کند؛ به عکس شد. یعنی همین خصلت فرهنگی قضیه است یعنی عواطف دینی مردم در ارتباط با امام، آن قدر قوی بود که خیلی ها که تا آن زمان از جنبه سیاسی دنبال امام نبودند به لحاظ عاطفه فرهنگی و عاطفه عقیدتی افتادند دنبال امام که؛ چرا دارد به یک مرجع تقلید اینجوری اهانت می شود که مثلا سوابق اینچنانی داشته است – یک مهملاتی را بافته بود. همان سبب شد که واقعه 19 دی، دو روز بعد در قم شکل گرفت و خود حوزه های علمیه قیام کردند. طلاب دینی، مدرسین همین شخصیت های محترمی که الان مرجع هستند، آن زمان مدرس بزرگ حوزه بودند، مثل آیت الله وحید خراسانی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری. من خاطرم هست – چون آن زمان نوارش می آمد و دست به دست می شد بین ما – همین نوار رجوع طلاب بعد از این اهانتی که به امام شده بود، رجوع دسته جمعی اینها را به خانه مدرسان  بزرگ حوزه و پای حرف آنها نشستن و حرف آنها را گرفتن و منتقل کردن به جامعه و تاکید آنها بر شخصیت فرهنگی امام (ره). خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی از کسانی بود که به ایشان رجوع شد. ایشان حال نزاری داشت ولی آنجا دفاعی جانانه از ساحت مرجعیت امام کرد و گفت: این شخصیت محترمی که ما می شناختیم به هیچ وجه این شائبه ها به ایشان نمی چسبد؛ و همین حرف را طلاب گرفته بودند و میان مومنین منتشر می کردند ، این آن جنبه اعتقادی و فرهنگی بود.

من نمی خواهم تاریخ انقلاب بگویم فقط قصد دارم آن بزنگاه های تاثیرگذاری متقابل سیاست و فرهنگ را خدمت شما بگویم.

انقلاب به پیروزی رسید. شما در آستانه انقلاب – آن زمانی که ماجرا خیلی داشت اوج می گرفت – هجوم مردم به مظاهر وابستگی رژیم را اگر بروید نگاه کنید، یکی از اصلی ترین جاهایی که مورد حملات مردم قرار می گرفت – بعضی وقت ها ممکن بود این کارها توسط خود مردم هم انجام نشود. یک تحریکاتی هم بود ولی آنی که مردم باهاش همراهی نشان می دادند – حمله به سینماهای قبل از انقلاب بود. از معدود جاهایی که مردم بهش حمله می کردند، شیشه هایش را می شکستند و یا آتش می زدند ، جاهایی بود که مشروب فروشی بود یعنی در واقع سمبل های اشاعه فرهنگ منحط ضد اعتقادی و ضد دینی و ضد اخلاقی؛ کاباره ها، دنسینگ ها که آن زمان هم شایع بود فراوان بود در تهران. همین خیابان – من چون بچه جنوب تهران هستم می دانم از آنجاهایی که دارالمومنین است و مشهور است به این عنوان، و بود، خیابان ری است ؛ محله کاملا مذهبی نشین – حدود 30 فروشگاه عرضه مشروبات الکلی وجود داشت. 30 فروشگاه در دارالمومنین، خیابانی که برای متدینین بود! حالا بالای شهر که دیگر فراوان بود جداست. به هرحال جهت گیری این بود. یعنی تا آن زمان شما سراغ نداشتید که انقلابیون حمله کرده باشند به کلانتری ها. کلانتری ها سمبل سیاسی جریان قدرت بودند، به آنها حمله نشده بود ولی به عرق فروشی ها حمله شده بود، به سینماهایی که هرزگی را ترویج می کردند. یعنی همین جا این خصلت انقلاب، خصلت اصلی این انقلاب خودش را نشان می داد که درگیری بنیادینش در حوزه فرهنگ است. بعد از پیروزی هم از اولین اقداماتی که صورت گرفت جریان سازی فرهنگی منطبق با آرمان های انقلاب بود. بعضی از نهادهایی که به وجود آمد، سازمان های حکومتی که به وجود آمد، اینها کاملا برگرفته از همین خصلت های فرهنگی عقیدتی انقلاب بودند مثل نهاد سپاه پاسداران. حالا سپاه پاسداران را بعضی مان با آن طبیعت نظامی اش رویت می کنیم در حالی که من خودم سابقه حضور در سپاه را داشتم، اول انقلاب ما پیوستیم به سپاه.اکثر پیوستگان به سپاه، دانشجوهایی مثل شما بودند. دانشجو بودند یعنی از پشت میز دانشگاه بلند شدند رفتند توی سپاه. وقتی ازشان می پرسیدی چرا آمدید اینجا، می گفتند اینجا مدرسه ساخته شدن جوهر انقلابی آدم هاست؛ آمدیم اینجا ساخته بشویم؛ آمدیم اینجا درس بگیریم، معروف بود بین سپاهیان می گفتند سپاه 90 درصد فرهنگی است 10 درصد نظامی. مباحث عمده اش مباحث عقیدتی بود. البته به دلیل درگیری هایی که  از همان اوایل انقلاب آغاز شد از کردستان – درگیری های داخلی – و منتهی شد به سال 59 و جنگ، سپاه لاجرم پایش بیشتر کشیده شد به عرصه نظامی، والا اولش اصلا چنین نگاهی نبود، بیشتر جنبه عقیدتی درش تاکید می شد.‌‌ همین طور  سایر نهادها مثل جهاد سازندگی.

همین جهاد دانشگاهی مولود تفکر اول انقلاب است که انقلابیون وارد عرصه های علمی می شوند؛ وارد عرصه فناوری می شوند. از همان ابتدا هم این وضعیت تثبیت شد. انقلاب فرهنگی یکی از اقدامات در همان اوایل انقلاب بود. یعنی دو اتفاق بزرگ افتاد که بعد از انقلاب اسمش را گذاشتند انقلاب؛ آنها هم شدند انقلاب، انقلاب دوم یعنی تسخیر لانه جاسوسی که اقدام کاملا سیاسی بود را هم اگر جستجو کنید در طبیعت آن هم جریان فرهنگی دخالت داشت؛ بانی اش هم عناصر فرهنگی – دانشجو و دانش آموز – بودند. دومی اش که در امتداد همین بود – سال 59 اتفاق افتاد – انقلاب فرهنگی بود که در حقیقت برای نجات انقلاب از تبدیل شدنش به یک سامانه سیاسی که می خواهد جایگزین همان سامانه قبلی بشود رخ داد. برای نجات انقلاب از این وضعیت، انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد. دانشجوها آمدند گفتند ما انقلاب نکردیم که در دانشگاه های ما درس هایی که دارد به ما داده می شود. همان درسی باشد که ما را سر در آخور غرب می برد، اساتیدمان همان کسانی باشند که تا دیروز برای وابسته کردن کشور ما به بیگانگان داشتند تلاش می کردند، تئوری پردازی می کردند، مترجمان دست و پا بسته اندیشه های غربی و شرقی بودند و حرف های آنها را می آمدند بلغور می کردند، ما نمی خواهیم آن باشیم؛ دانشگاه های ما محل پرورش نیروهای خادم دشمنان خدا و دین خدا باشد. این شورش دانشجویی منجر به یک انقلاب شد: انقلاب فرهنگی. یکی دو سال دانشگاه ها بسته شدند. در این مدت ستادی تدارک شد که آن ستاد بیاید و طراحی بکند آینده فرهنگی کشور را: ستاد انقلاب فرهنگی. بعضی از چهره های شاخص آن زمان از جمله حضرت آیت الله مصباح از اولین کسانی بودند که حضرت امام در ستاد انقلاب فرهنگی انتخابشان کردند. بعضی ها هم بودند که آن زمان انتخاب شدند و بعدا از اولین کسانی بودند که علیه فرهنگ انقلاب موضع گرفتند که خیلی نیازی نیست بنده یک به یک اسم ببرم.

علی ای حال، این دو سه اتفاق بزرگ که ملازم همدیگر هستند – انقلاب دوم و سوم – به نوعی نشان دهنده تاثیر بزرگ فرهنگ بر ساخت سیاسی در ابتدای انقلاب بود.

اولین مرزبندی های سیاسی و داخلی انقلاب را اگر جستجو کنید ظاهرشان مرزبندی سیاسی است ولی باطنشان فرهنگی است. شما می شنوید که مثلاً حزب توده در برابر جمهوری اسلامی ایستاد. حزب توده یک حزب سیاسی بود، حزب وابسته به شوروی آن زمان بود که در کشورهای مختلف شعبه داشت. شعبه ایرانی اش شده بود حزب توده. رهبرانش هم دانش آموختگان دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی بودند، رسماً هم می گفتند اما وقتی می رفتیم دقیق تر نگاه می کردیم می دیدیم حزب توده در مقام تبیین چه چیزی است. داشت جهان بینی دیگری را ایدئولوژی دیگری را در برابر ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی که برای انقلاب اسلامی بود، در برابر آن مطرح می کرد. یعنی جنگ دو تا فرهنگ بود؛ فرهنگ مارکسیستی در برابر فرهنگ اسلامی. لیبرال ها ظاهرش این بود که اینها حرفشان این بود که ما مدل حکومتی مان شبیه مثلاً فرانسه باشد، قانون اساسی وقتی داشت نوشته می شد اینها ناراحت بودند که چرا قانون اساسی درش اندیشه های اسلامی جریان دارد، می گفتند این تجربه ای است که بشر در 200 سال در غرب داشته و ما باید همان را بگیریم و در شرایط ملی خودمان تغییر بدهیم. ظاهرش این بود که آنها می گفتند ما از یک فرهنگ سیاسی ماندگار مثل لیبرال دموکراسی که در غرب هست دفاع می کنیم. اما باطنش چه بود؟ دو تفکر فرهنگی که جلوی همدیگر صف آرایی کرده بودند ؛ یک تفکر فرهنگی که انسان را مدار همه هستی می داند و تفکر دیگری که خداوند را مدار هستی می شناسد. این دو تا با هم سر جنگ داشتند حتی در میان احزاب کمونیست، زیرشاخه های حزب توده مثل چریک های فدایی خلق با مائوئیست ها که وابسته به چین بودند و کمونیست های اروپایی شرقی، اینها همه شان اگر دقت می کردید بیشتر از آنی که با انقلاب جنگ سیاسی داشته باشند، جنگ فرهنگی داشتند. لذا در بحث هایی که ما با آنها می کردیم دو کلمه حرف سیاسی که می زدیم بلافاصله بر می گشت می گفت امام رضای شما چرا در فلان جا فلان حرف را زده، پیغمبرتان چرا این حرف را زده، زود عقیدتی می شد بحث، بحث سیاسی سطح و لایه رویی اش بود.

از آنها بگیرید بیایید تا برسید به اسلام التقاطی، مسلمان هایی که ظاهراً مسلمان بودند. مثل ما می گفتند اسلام اما به قول یکی شان از دوستان همکلاسی خود من بود بعد یک مدت زندان رفت همان دوره سقوط رژیم از زندان آمده بود، من می دانستم منحرف شده اما به سبب رفاقت قدیم رفتم پیشش آنجا برگشت گفت: از دید من بیژن جزنی (یکی از رهبران چریک های فدایی خلق آن زمان از کمونیست ها بود) گفت بیژن جزنی موحدتر است از آیت الله سید احمد خوانساری، مرجع تقلیدی که در تهران بود، از یاران بزرگ مرحوم آیت الله بروجردی و مورد احترام حضرت امام، سنش از امام بالاتر بود، یک وقتی امام گفته بودند که بعد از رحلت آیت الله بروجردی که تعدد مرجعیت ایجاد شد - می خواهم بگویم این شخصیت این قدر محترم بود، امام فرموده بودند که ما مراجع (ایشان بودند، آقای گلپایگانی بودند، آقای نجفی مرعشی بودند. چند تا از مراجع) فرمودند - همه مان بیایید برویم آقای خوانساری را از تهران بیاوریم و رئیس حوزه قرار بدهیم، مرجع کل قرار بدهیم ، ما هم کمکش بکنیم. می خواهم بگویم همچین شخصیتی را این آقایی که مسلمان بود و وابسته به این تفکر التقاطی مجاهدین خلق آن زمان و منافقین بعدی بود، می گفت که من بیژن جزنی کمونیست ضد خدا را موحدتر می دانم از آیت الله خوانساری. این دعوای سیاسی نیست، دعوای عقیدتی است. شناختش از توحید این بود که می گفت چون بیژن جزنی وارد مبارزه مسلحانه با رژیم شده، او موحدتر از آیت الله خونساری است که او مبارزه مسلحانه نکرده. ما از این عناصر داشتیم، کسانی را که داشتیم به نگاه های انحرافی مثلا انجمن حجتیه متعلق بودند - من کاری به افراد ندارم، در انجمن حجتیه آدم های خوبی بودند الان هم چه بسا باشند که با گذشته های خودشان نسبت نزدیک ندارند با دید انتقادی به گذشته ها نگاه می کنند ولی – انجمن حجتیه یک تفکر انحرافی را تبلیغ و ترویج می کرد که حضرت امام هم در یکی از پیام هایشان خیلی لطیف به این اشاره می کنند، این هم مسلمان بود، جریان اسلامی بود ولی این تفکر معتقد بود که حکومت ایجاد کردن قبل از حکومت حضرت صاحب الامر یک نوع دخالت کردن در کاری است که خداوند برای ایشان تدارک کرده: ما چه کاره ایم که اصلا دخالت می کنیم! این انحراف سیاسی نیست، انحراف فرهنگی است، انحراف عقیدتی است.

با استفاده از روایتی که می فرماید هر پرچمی که قبل از پرچم حضرت مهدی (ع) بخواهد بلند شود، محکوم به شکست و محکوم به بطلان است نتیجه می گیرد قیام حضرت امام و قیام همه علمای بزرگ، قیام همه مصلحینی که بعد از زندگی ائمه اطهار به این سو برخاستند و در مقابل ظلم قیام کردند باطل است؛ از دید آنها انقلاب یک جریان انحرافی بود. اخیراً دیدم که یکی از بزرگان هم داشت پاسخ این ادعا را خیلی قشنگ می گفت که؛ مگر امام آمد مردم را دعوت به خودش کرد و گفت من مثلاً مهدی هستم (نه) بلکه گفت: ما خاک پای حضرت مهدی را توتیای چشممان می کنیم، ما سرباز کوچک آستان او هستیم، ما ریزه خوار حضرت صاحب الامر هستیم، ما آمدیم که یک قدم به مرحله ظهور، خودمان را نزدیک تر بکنیم چرا که ظهور در زمانی اتفاق می افتد که انسان های شایسته برای حرکت در رکاب حضرت مهدی مهیا شده باشند بنابراین حکومت ما مقدمه است برای اتفاق بزرگی که خداوند مقدر کرده، ولی آن جریان انحرافی می گفت که این کار شما – به قول آقایی که خدا رحمتش کند، می گفت – بخل است به امام مهدی؛ یعنی شما حکومت تشکیل ندهید ما می خواهیم حکومت تشکیل بدهیم!

خب این تفکر، تفکر انحرافی فرهنگی بود. همین طور جریان خلق مسلمان که غائله ای را در آذربایجان راه انداخت و توسعه اش داد به شهرهای دیگر، یک مرجع تقلید را هم فریب داده بودند و آلت دست شده بود و بعدها خودش آمد در تلویزیون گفت من اشتباه کردم و عذرخواهی می کنم از پیشگاه خداوند و از مردم. بودند آدم های این جوری با چنین انحرافاتی که ظاهرش سیاسی ولی باطنش یک جریان فرهنگی بود. از جمله باند مهدی هاشمی که دور و بر آقای منتظری – قائم مقام رهبری – بود. این باند، باند مفسده جویی بود که انحرافات فرهنگی شان آن قدر بالا گرفت که معتقد بودند کسانی را که مخالف آنها هستند، باید بکشند به قصد قربت! مثل همان انحراف فرهنگی قتله امام حسین (ع) در کربلا که به قصد قربت بعضی هایشان آمده بودند امام حسین را بکشند. می گفتند سوار اسب هایتان بشوید به سمت بهشت بتازید با کشتن امام حسین یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری! این تفکر به لحاظ فرهنگی معیوب است.

این طرفش را هم عرض کنم که بزرگترین توفیقات هم در ذیل اقدامات فرهنگی حاصل شد، سپاه را مثال زدم ؛ در کنارش بسیج. بسیج یکی از آن اقدامات بزرگ فرهنگی در کشور ماست، اولش که تشکیل شد بحث این بود که چون امریکا می خواهد به ما حمله کند، ملتی که 20 میلیون جوان دارد، امام فرمودند باید 20 میلیون سرباز بسیج شده آماده برای مبارزه با امریکا داشته باشیم. اما خیلی زود، این جریان بسیج به یک جریان اجتماعی فرهنگی بزرگ تبدیل شد، به یک مدرسه ای تبدیل شد که در آن انسان های تراز انقلاب پرورش پیدا کنند. بخش کوچکش این بود که اینها بروند آموزش نظامی ببینند، بخش عمده اش این بود که اینها بروند پرورش اعتقادی پیدا کنند و اگر عقیده های اینها سالم باشد می توانند پای انقلاب بایستند. اگر اعتقادشان معوج باشد، نمی توانند.

حتما یادتان هست - دانشجویان بسیجی هستند در این جلسه - یکی از افتخارات بسیج دانشجویی این است که از آخرین نهادهایی که حضرت امام (ره) در اواخر عمر خودشان پایه آن را گذاشتند به امید اینکه آینده منحرف نشود، جریان انقلابی بسیج دانشجویی بود. بسیج دانشجو و طلبه از آخرین نهادسازی های امام است، به عنوان یک جریانی که اصلاً ربطی به نظامی گری ندارد و بعد فرهنگی اش مهم است. الحمدلله می بینید که شما مهم ترین دغدغه هایتان در سازمان سازی ها، در بسیج ، در جامعه اسلامی، در انجمن اسلامی، در انجمن مستقل و امثالهم عمده دغدغه های شما دغدغه فرهنگی است. اگر به سیاست هم نقبی می زنید آن سیاست برگرفته از عرصه فرهنگ است.

بعد از مدتی ما دچار یک سری تجدیدنظر طلبی در انقلاب شدیم. این از آن نکات حساس است که من خواهش می کنم دوستان توجه عمیق تری داشته باشند. بزرگترین مشکلات ما که بعد از پایان جنگ و رحلت امام شروع شد مقوله تجدیدنظر طلبی است یعنی اینکه: ما تا دیروز وفادار به انقلاب بودیم، پای انقلاب سینه زدیم، جبهه رفتیم، حتی دست و پایمان را در راه انقلاب دادیم، جانباز هم شدیم اما آن دوره تمام شد و دوره جدیدی شروع شد و اقتضائات این دوره چیزهای دیگری است. ظاهرش هم حرف موجهی است؛ وقتی جنگ تمام شد ما دغدغه هایی از جنس جنگ نداریم اما چقدر؟ یعنی هر عقیده ای که قبلا داشتیم بگذاریم پشت در، یک اعتقاد جدیدی پیدا کنیم؟! یا اینجا عرصه ای است که می شود گفت باید سلایق مان را تغییر بدهیم، بعضی تاکتیک هایمان عوض می شود بعضی فروعمان عوض می شود درحالی که اصولمان را حفظ کرده ایم؟

تجدیدنظر طلبان از اولین حرف هایی که زدند شبهه فرهنگ بود. مطرح کردند که «دین چقدر توان اداره جامعه را دارد؟ دین حداکثری باید در جامعه رایج بشود یا دین حداقلی؟ شریعتی که در اختیار ما هست آیا این شریعت برای همیشه جاری است یا متناسب با زمان ها تغییر می کند؟ آیا ما اساسا الزامی داریم برای اینکه حکومت دینی داشته باشیم؟» اینهایی که دارم می گویم همه اش کد دارد یعنی این حرف ها زده شده و چهره های سیاسی بانی بیان این حرف ها بودند . ظاهرش یک برخورد سیاسی است اما باطن قضیه کاملا عقیدتی فرهنگی است :«آیا حکومت دینی درست است یا حکومت دین داران؟»، «ما حکومت دین داران باید داشته باشیم اگر مردم خوب باشند، آن حکومت هم خوب می شود ولی اسمش را می گذاریم حکومت دینی»، «قواعدمان دینی است اما مردم دین دار نیستند، همه چیز خراب است. پس برویم سراغ حکومت دین داران، نسخه دین را از جلوی مردم برداریم». یکی از این افرادی که از همه دریده تر بود و هتاک تر یک روز برگشت گفت: « تا این قرآن پیش روی مومنان گشوده است، خشونت در جامعه رایج است. چون دستور خشونت از همین قرآن در می آید، خشونت طلبی را قرآن دارد ترویج می کند. آیات مربوط به قتال، مربوط به قصاص، حد، تعزیر، آیاتی که مرزبندی با کافران را مشخص می کند، خودی و غیرخودی می کند.»

آنهایی که آمده بودند و داشتند شعارهای دیگری می دادند، آنهایی که دنبال این بودند که بین انقلاب و ضد انقلاب رفاقت برقرار کنند و مقوله انقلاب را زیر پای این هجومی که از طرف ضد انقلابی و جریان ارتجاعی آغاز شده بود می خواستند لگدکوب بکنند. آنها این مباحث را مطرح می کردند، مباحث عقیدتی، فرهنگی. اصلی ترین ابزارشان هم مطبوعات بود. اوایل دهه 70 شروع شد. مطبوعات جدید به صحنه آمد - حالا چون بعضی از این مطبوعات در خدمت انقلاب هستند اسم نمی برم - مطبوعاتی که با هدف اعلان شده دیگری آمده اند و مثلا گفته اند که ما می خواهیم ذائقه مردم را شیرین بکنیم، چقدر مردم فقط باید مباحث خشک و سیاسی و خشن را بشنوند، یک ذره گل و بلبل، یک ذره طراوت، یک ذره شادی ! یک عده ای هم گفتند خوب است، عیب ندارد، بعد از جنگ به خاطر اینکه روح خسته مردم از این طریق تلطیف بشود، عیب ندارد. اما یک ذره که گذشت همان نشریاتی که در آمده بودند برای اینکه فضا را گل و بلبلی بکنند، شروع کردند به طرح مباحث فلسفی و عقیدتی. از جمله اینکه: اساسا ولایت فقیه چه جایگاهی دارد؟ رفتند پیش بعضی از آقایانی که ظاهرا آدم های مثلا دانشمندی بودند. از آنها نسخه گرفتند که « نه خیر، ولایت فقیه که موضوعیت ندارد هیچ . ولایت پیغمبر هم موضوعیت ندارد، خود پیغمبر هم ولایت این جوری نداشته، یک وکالت بوده، مردم هم بهش وکالت داده بودند که این کارها را بکند، او هم این کارها را کرده، هر وقت هم مردم وکالت را از شان پس می گرفتند او دیگر پیغمبر نبوده».

این حرف ها نقطه اوجش الان رسیده. این انحراف فرهنگی در این ماه های اخیر به اوج رسیده. بحث اینکه « آیات قرآن، آنچه که بیان شده، حرف خدا نیست، حرف پیغمبر است و پیغمبر این حرف ها را از خودش نستجیر بالله در آورده، اگر این آیات در جای دیگر نازل می شد، پیغمبر در جایی دیگر بود. حرف ها چیز دیگری می شد، احکام چیز دیگری در می آمد.» زیراب الهی بودن آنچه که به عنوان وحی از جانب خداوند به قلب نازنین پیامبر وارد شده را زدن، این حرفی بود که چند وقت پیش باعث شد بزرگان مثل مراجع واکنش نسبت بهش نشان دهند و گفتند: این     حرف های پلید و انحرافی، آخر چیست که توسط کسی که قبلاً هم صبغه دینی داشته و از قضا یکی از همان اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بوده، متاسفانه دارد الان بیان می شود؟ حالا دعوای این آدم ظاهرش دعوای سیاسی است. او می گوید که شما به اسم حکومت دینی ما را عقب نگه داشتید. حکومت نباید وارد عرصه دین می شد. اما کجی بنیان تفکر به فرهنگ مربوط می شود و به عقیده.

تجدید نظرطلبان از راه تخطئه فرهنگی به تخطئه سیاسی رسیدند. وقتی گفتند که همه مسایل عالم حتی اعتقادات بنیانی هم نسبی است، از آن نسبیت آمدند نتیجه گرفتند که خود انقلابش هم یک روزی، روزی که شروع شد خوب بود، امروز دیگر خوب نیست. این آقایی که عرض کردم گفته بود « من قبول دارم در این مملکت انقلاب، اتفاق خوبی بود که آن زمان افتاد ولی فقط به درد ایجاد آن بلوا می خورد که باید شورشی می شد که آن نظام سیاسی را فرو می ریخت، بعدش دیگر بگذارید کنار، دفترش را ببندید.» بعدها دیدم راجع به همین هم تجدید نظر کرده و گفته « نه، اساسا انقلاب چیز خوبی نیست. در هیچ جای دنیا نباید اتفاق بیفتد. همان یک بار هم که داشتیم، زیاد بود » آن را هم به عنوان مشکل جدی مطرح کرده است.

شما ریشه غرب زدگی های سیاسی را در غرب زدگی فرهنگی باید ببینید. جریان روشنفکرنمایی متاثر از تفکر غربی - چه بعد لیبرالیستی اش چه نوع مارکسیستی آن، فرقی نمی کند، چون خاستگاه هر دو شان یکی است - هر دو منشا شان اومانیسم است؛ یعنی محور بودن انسان در برابر خدا، نه در ذیل خداوند، نه خلیفه الله یعنی از جانب خداوند مامور به انجام کاری در زمین، بلکه روبروی خداوند. آن تفکر، غرب زدگی سیاسی می آورد. غرب زدگی سیاسی، دلبستگی سیاسی می آورد، به کندن از داخل و دل بستن به خارج.

حالا اثرش را، اثر امروزی اش را بگویم در بعضی از این مطبوعات - اسم نمی برم. متاسفانه اینها دوستان من هستند، همکاران سابق من هستند. بنده روزنامه نگار بودم و همیشه به این دوستان می گفتم که خیلی ناراحتم از اینکه همکاران سابق خودم را در جایگاهی ببینیم روبروی حق ایستاده اند دارند و ستیزه جویی با حق می کنند. شما نگاه کنید چطور در اثر آن انحرافات فرهنگی دلبستگی ها عوض می شود وقتی فکر می کند هر چه که به غرب وصل است حق است و هر چه که مقابل غرب است نا حق است. دو روز پیش وقتی مبادله اسرا بین حزب الله و اسرائیل را دیدید همه تان خوشحال شدید. همه شادمان بودند از این که جریان متصل به حق و تفکر الهی توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند و دشمن خدا را در مقابل خودش خاضع بکند. آدم های دارای وجدان سالم حتی اگر مسلمان هم نبودند خوشحال شدند از این اتفاق. چون آن طرف را ظالم می دانست و این طرف را مظلوم. ولی بعضی از همین رسانه های ما ناراحت شدند از این که اتفاق افتاد، هر وقت برای اسرائیل به صورت ظاهری یک توفیقی حاصل بشود، این ها تیتر درشت می زنند، خوشحالی می کنند، هر وقت اسرائیل ناکام می شود اینها زبان در کام می کشند و سکوت می کنند. درباره متحدان جمهوری اسلامی در دنیا هم همین طور. ما در میان دولتمردان این دنیا، دشمن زیاد و دوست کم داریم، بعضی از دوستان ما در کشورهای اسلامی و بعضی هایشان در کشورهای غیر اسلامی؛ آدم های جوانمرد و آزاده هستند. از جمله در آمریکای لاتین، مثل ونزوئلا، نیکاراگوئه، کوبا، بولیوی. رهبران این کشورها افتخار می کنند که دوست ملت ایران و متحد عملی ایران در عرصه های سیاسی اند. شما نگاه بکنید هر وقت یک اتفاقی، یک شورشی درآن کشورها بشود، بعضی از روزنامه های ما با ذوق زدگی، برجسته می کنند. مثلا در مورد چاوز می گویند « دیکتاتور در حال سقوط ». حالا مثلا 4 تا الف بچه رفته اند یک گوشه ای و یک نقی زده اند، این ها تبدیل می کنند به وسیله ای برای سرکوفت زدن به کسی که جلوی آمریکا قد علم کرده است. در عوض وقتی دو میلیون آدم به دفاع و حمایت از همین آدم در کشورش می ریزند به خیابان ها و از او طرفداری می کنند، اینها سکوت می کنند، هیچی نمی گویند، یا حتی در جایی خشم خودشان را بروز می دهند. این انحراف فرهنگی است. مشکل اساسی در بنیادهای نگاه خودش دارد.

همه این حرف ها را زدیم برای اینکه بگوییم آنچه که در صحنه بین المللی جریان دارد مناقشه و منازعه فرهنگی است، ظاهرش سیاسی است، ظاهرش این است که آمریکا جایی مثل ایران را که وابسته به خودش بوده از دست داده، پایگاهی را از دست داده و ناراحت است از دست ما، اما این خیلی مهم نیست. از دست دادن ایران و نفت ایران، از دست دادن آرامش خلیج فارس، مهم است ولی اهم نیست و اهمش چیز دیگری است. اهمش این است که با وقوع انقلاب اسلامی و پاگیر شدن جمهوری اسلامی، یک فرهنگ غالبی در ایران آمد خودش را نشان داد، برجسته شد و در نگاه مردم جهان به عنوان یک نگاه مطرح پذیرفته شد، همه گفتند اگر یکی بتواند جلوی تفکر زیاده خواه، به طور انقلابی بایستد این است.

جمهوری اسلامی چه خصوصیتی داشت؟ وقتی شما پای کلام رهبران این کشور بنشینید، از زمان حضرت امام تا امروز حرفشان این است که ما متکی به عنایات خداوند متعال هستیم. این پیام انقلاب است. این مملکت، مملکت خدایی است، مملکت امام زمانی است، در تدارک ایجاد یک زمینه بزرگ برای مصلح کل است؛ نه اینکه ما بخواهیم زمان بگذاریم. این مزخرفات که نسبت می دهند به دولت و مسئولین و مقامات معنوی این کشور. اینها را بریزید دور که « آقا این ها دارند می گویند ما زمان ظهور را تعیین کردیم و سر میز غذا یک صندلی و غذای اضافه برای آقا می گذاریم. یک سجاده می اندازند و کسی درآن سجاده نماز نمی خواند بهش اقتدا می کنند و می گویند آقا امام زمان دارد در آن سجاده نماز می خواند» ! اینها مزخرفاتی است که هیچ وقت بین هیچ یک از مسئولین و مقامات دولتی و به طور مشخص، شخص آقای احمدی نژاد مطرح نیست. این نسبت های دروغ را می دهند و امیدواریم که آن عناصر کذابی که این چیزها را می سازند، آمادگی جواب دادنش را در روز جزا هم داشته باشند. نمونه ای دو سال پیش برای خود بنده اتفاق افتاد، همان وقت بنده گفتم و در مطبوعات هم نوشتند. گفته بودند در دولت تصمیم گرفتند و روز ولادت آقا امام زمان، یک عهدنامه ای را اعضای دولت نوشتند و این عهدنامه را همگی مهر و امضا کردند و دادند دست یک نفر از اعضای دولت - آن هم من بودم - و برده توی چاه جمکران انداخته است. بنده آمدم گفتم که رفتم جمکران و عرض ادب و اخلاص اعضای هیئت دولت را به مریدان امام زمان که آنجا آمده بودند رساندم، به آنها گفتم شما جمعیت میلیونی که برای احترام به امامتان و بیان انتظارتان برای مصلح کل اینجا جمع شدید، بدانید که اعضای هیئت دولت هم آحادی از شما محسوب می شوند و آنها هم همین دغدغه را دارند. این آن ماموریتی بود که من انجام دادم. یک سخنرانی رفتم آنجا کردم و آن مسئله را آنجا بیان کردم. آن اراجیف را ساختند. چرا؟ توجه بفرمایید. برای این که آن گفتمانی که امروز می تواند در جهان جریان ساز باشد گفتمان انتظار است. گفتمان مهدویت است این گفتمان می تواند عرصه های جغرافیایی را در نوردد، عرصه های مذهبی را در نوردد. یعنی طرف لازم نیست شیعه باشد حتما تا به مصلح کل معتقد باشد . می تواند عرصه های دینی را در نوردد یعنی غیر مسلمانها هم می توانند منتظر مصلح کل باشند، کما اینکه هستند. ممکن است در تشخیص مصداقش با ما تفاوت داشته باشند ولی در این که یک مصلحی می آید و جهان را از این وضعیت پریشان امروزش که نه امنیت دارد، نه رفاه دارد، نه عدالت در آن جریان دارد، نه آرامش روانی مردم دارند، از این وضعیت نجات می دهد. کدام وجدان پاکی است که با چنین چیزی مخالف باشد؟ همه دلشان می خواهد. شما الان سر دمدار این گفتمان هستید، شما ایرانی ها، شما با این تفکر امروزی تان، و گرنه بودند کسانی که در چند سال پیش که پیامی که از مرکزیت نظام به بیرون صادر می کردند تبعیت کردن ایران از دموکراسی منحط غربی بود.

در نهادهای نظام در تدارک بودند که راه های رسمی برون رفت از نظام دینی و ملحق شدن به نظام عرفی و سکولار را جستجو کنند. درون نهادهای رسمی نظام داشتند این کار را می کردند، در دولت و مجلس داشتند این کارها را می کردند. البته ساحت رویه بالای دولت و مجلس در آن را مبرای از این چیزها می دانم، ولی بودند در ذیلش کسانی که رسما دعوت کرده بودند برای این جلسه ها. از دوستان خود ما دعوت کرده بودند که بیاییم بنشینیم فکر کنیم که چطور می شود از این نظام دینی بی دردسر خارج شویم و یک نظام سکولار در مملکت و نهادهای نظام ایجاد بکنیم.

ولی امروز پیامی که دنیا دارد از این نظام می گیرد پیام رجوع به فطرت است.لذا حرفش می رود و در دلها می نشیند. یک جا تا آن نقطه انتهایی می رود؛ می شود لبنان. می رود لبنان آن سرزمین را آباد می کند. حزب الله یک گروه کوچک در ضاحیه منطقه جنوب و غرب بیروت، منطقه جنوب لبنان تبدیل می شود به بزرگترین و رساترین آوای دعوت حق در جهان، همه دنیا باهاش همراهی می کنند، همه آزادگان دنیا باهاش همراهی می کنند. این جا دیگر شیعه و سنی مطرح نیست بسیاری از آنها می گویند که من سنی هستم ولی ای کاش یک جو از آن غیرتی که در وجود سید حسن نصرالله است در رهبران ماها بود.

این چیزی است که در دلهای بسیاری از آزادگان دنیا دارد می گذرد. این اتفاق، اتفاق فرهنگی است، سیاسی نیست. این فرهنگِ سیاست ساز است. هزار تا سیاست از این فرهنگ در میِاد. هزار تا دولت متکی بر این تفکر می شود ایجاد کرد. تا زمانی که ما مسلح به یک چنین نگاه اعتقادی فرهنگی هستیم. نگران تحول منفی سیاسی نباشیم. نمی خواهم بگویم به آن چیزهایی که به شما این روزها می گویند نیازی نیست. حتما لازم است. جریان شناسی سیاسی باید حتما داشته باشید، باید تاریخ سیاسی کشورتان را بدانید، باید حوادث سیاسی امروز را بخوانید، جزئیات آن را هم دقت بکنید. اما یادتان باشد روح پنهان در پس اتفاق های سیاسی یک جریان فرهنگی است؛ جریان فرهنگی که علی الدوام در حال نزاع است. به قول آقای هانتینگتون: «جدال یا نبرد تمدن ها و نبرد فرهنگها در نقطه تماس بین این فرهنگها». پیش بینی اش این بود که جدالهای آینده در این حوزه شکل می گیرد. به نظرم نگاه او اگر چه توطئه آمیز بوده اما با واقعیات تطبیق می کند. بزرگترین جنگ های آینده جنگ هایی است که در شکاف میان تمدن ها اتفاق می افتد و بزرگترین تمدنی که موجب نگرانی و دلهره قدرت های شیطانی شده،تمدن اسلامی است که نمی شود آن را در چارچوب مرز خاصی خلاصه اش کرد. در خاورمیانه هست، در خاور دور هست، در آفریقا هست، در آمریکا هست؛ در همه این جاها هست.

منطقه نبرد کجاست؟ همه جا، هر جا که دلی مهیای شنیدن پیام است. پیام مال شما است. شما وسایل پیام رسانتان خیلی قوی نیست. ما به اندازه آنها شبکه اینترنتی و شبکه ماهواره ای نداریم، اصلا یک ده هزارم آنها هم نداریم. اما پیام شما قویتر از پیام آنهاست. یکی از دوستان می گفت بزرگترین خبطی که آمریکایی ها و اروپایی ها کردند این بود که آمدند صدام را بر اساس منافع خودشان سرنگون کردند. خوب وقتی صدام سرنگون می شد، حکومت به طور طبیعی می رسید به آنهایی که آنجا اکثریت را داشتند. اکثریت هم محبین اهل بیت بودند؛ شیعیان عراق و بسیاری از اهل سنتی که آنها هم محب اهل بیت هستند. حاصل آن چی شد؟ این تفکر ناب طرفداری از اهل بیت اگر دیروز به صورت مهجور در یک گوشه ای تبلیغ می شد، حالا همه این شبکه های تلویزیونی و رسانه های جهان آمدند دوربین هایشان را بالای بین الحرمین نصب کردند و علی الدوام دارند گزارش آن را به جهان می دهند؛ شدند عمله بی جیره و مواجب تفکر ولایی. خدا خواسته. این مال قدرت آن پیام است. قدرت پیام این گونه است که حتی دشمنان شما را تبدیل به مزدور و عمله شما می کند بدون آن که خودشان بفهمند که دارند چی کار می کنند. الان دارند پشت دستشان می زنند که چه غلطی کردیم، کاش این کار را نمی کردیم و در عراق این اتفاقها نمی افتاد؛ کاش در لبنان نمی رفتیم انقلاب مخملی راه بیاندازیم. یادتان هست که دو سه سال پیش در آنجا سعی کردند از این انقلاب های رنگی که در بعضی کشورها راه انداخته بودند به راه بیاندازند. فکر کردند آنجا هم همین است اما چنان سیلی خوردند و پشت دستی دریافت کردند از ملت لبنان که ماجرا از آنجا وارونه شد و دیگر در هیچ جا نتوانستند انقلاب مخملی راه بیاندازند. از وقتی در لبنان شکست خوردند، انقلاب رنگی اشان هیچ جای دیگر به نتیجه نرسید. برای ایران هم تدارک کرده بودند، اما در لبنان شکست خوردند در ایران هم خودشان دفتر را بستند. من نکات دیگر هم داشتم اما برای اینکه طولانی نشود ادامه نمی دهم و عذرخواهی می کنم.

...ادامه دارد

کد خبر 721719

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha