پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۶ مرداد ۱۳۸۷، ۹:۰۲

دکتر بیژن عبدالکریمی: معلم فلسفه آموزشگر حقیقت‌جویی و تفکر است

دکتر بیژن عبدالکریمی: معلم فلسفه آموزشگر حقیقت‌جویی و تفکر است

دکتر بیژن عبدالکریمی گفت: در روزگار ما که بنیادهای سترگ تفکر فلسفی مورد تردیدهای جدی قرار گرفته است، معلم فلسفه بودن، یعنی معلم تفکر، آزادگی و حقیقت‌جویی.

دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتگو با خبرنگار مهر پیرامون وضعیت فلسفه در کشور گفت:این پرسش، و پرسشهای متعاقب شما دقیقاً همان پرسش‌هایی هستند که جهت یافتن پاسخهایی به آنها همایش اسماء، از سوی پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانی با همکاری برخی دیگر از نهادهای علمی کشور در سال 1384، برگزار شد. بنده نیز در آن همایش، در حد توان خود در مقاله‌ای کوشیدم به آسیب‌شناسی آموزش فلسفه در کشور بپردازم.

وی ادامه داد: به هر تقدیر، باید توجه داشت که وضعیت فلسفه و تفکر در یک جامعه امری مستقل از شرایط تاریخی، تمدنی و اجتماعی آن جامعه نبوده و نیست. ما در دوران انحطاط و بحرانی فرهنگ و تمدن خویش بسر می‌بریم. مرادم از انحطاط و بحران این است که شرایط عینی زندگی ما با شرایط ذهنی‌مان انطباق و سازگاری ندارد و روند امور به‌گونه‌ای است که عنصر انتخاب آزادانه و آگاهی در آن کمتر دیده می‌شود؛ گویی ما در کورانی از گردبادها و طوفانها اسیر گشته، سیلاب حوادث، بی‌اختیار، ما را به مقصدی ناروشن و نامعلوم سوق می‌دهد. فلسفه و تفکر در دیار ما نمی‌تواند تافتة جدابافته‌ای از این شرایط تاریخی باشد.

عبدالکریمی افزود: اما نکته‌ای که مایلم بدان اشاره کنم این است که این پرسش شما مبتنی بر فهمی از فلسفه است که باید مورد پرسش و بررسی جدی قرار گیرد. غالباً تصور می‌شود که فلسفه، رشته‌ای تحصیلی و دانشگاهی در کنار سایر رشته‌های علمی و آکادمیک است، لذا می‌توان با برنامه‌ریزی‌های آموزشی به بهبود وضعیت فلسفه در جامعه مبادرت ورزید. اما حقیقت فلسفه و تفکر، نه یک رشتة آموزشی بلکه روح اصلی یک سنت تاریخی، یک تمدن، یک فرهنگ و روح جوامعی است که در بستر این سنت، این تاریخ زندگی می‌کنند. فلسفه و تفکر، عنصر اصلی و قوام‌بخش زیست‌جهان تاریخی یک قوم یا یک ملت است. حقیقت فلسفه و تفکر چیزی نیست که توسط دانشگاه و تدریس تاریخ فلسفه و اموری از این قبیل در یک سرزمین قوام پذیرد.

این استاد فلسفه پیرامون نظام آموزشی فلسفه اظهار داشت: تمام سخن در این است که آموزش فلسفه جدا و مستقل از خود حقیقت فلسفه و تفکر نیست. به دلیل همین جداسازی‌هاست که ما در برنامه‌ریزی‌های آموزشی و مدیریتهای به‌اصطلاح فرهنگی خویش همواره ناموفقیم. اما اگر بخواهیم بحث را در آن سطحی که شما خواهانید پی بگیریم، باید بگویم که به گمان اینجانب، وضعیت آموزش فلسفه در کشور با وضعیت آموزش دیگر رشته‌ها تفاوت چندانی ندارد. گروههای آموزشی ما، بخش اصلی دانشگاههاست و دانشگاههای ما بخشی از نظام بوروکراتیک (دیوان‌سالاری) کشور است. نتیجة این دو مقدمه این است که گروههای آموزشی ما، از جمله گروههای آموزش فلسفه، بخشی از نظام دیوان‌سالاری کشور است که مهمترین و اصلی‌ترین کارکردهای آن جذب پاره‌ای از افراد به منزلة کارمند دولت، لیکن با عنوان استاد فلسفه، و صدور پاره‌ای مدرک به نام لیسانس، فوق‌لیسانس و دکترای فلسفه است. ما اساتید فلسفه بازی‌ایی را به نام آموزش فلسفه انجام می‌دهیم. دانشجویان نیز دوره‌ای را می‌گذرانند تا به مدرکی دست یابند به این امید که در پرتو این مدرک بتوانند دوباره همچون اساتیدشان به نظام بوروکراتیک کشور جذب شوند. این دور باطل نیز به نحو پیوسته و مستمر ادامه دارد، چرا که شبه‌دانشگاهها در جوامعی همچون جامعة ما کارکرد دیگری جز تربیت نیرو برای نظام دیوان‌سالاری کشور ندارند.

وی سپس افزود: اگر اساتید اصیلی نیز پیدا شوند که بکوشند شأن حقیقی دانشگاهها را به شبه‌دانشگاههای کشور بازگردانند و با تولید حقیقی تفکر و دانش سعی در مواجهة درست و واقعی با بحرانها و مصائب کشور داشته باشند از چند سو مورد حمله واقع می‌شوند: ا. از سوی بخش عمده‌ای از دانشجویان که صرفاً در صدد اخذ مدرک بوده، مدرک‌گرایی جامعة شبه‌مدرن ما آنها را ناخواسته به دانشگاهها سوق داده است. اکثر دانشجویان ما دانشگاه را از میان چند امکان در فرا رویشان برنگزیده‌اند. آنها به دانشگاه آمده‌اند چون افق دیگری در برابرشان نبوده است. 2. از سوی خود اساتیدی که بقایشان به قوت لایموتی است که از دانشگاهها به بهانة تدریس اخذ کرده‌اند. یکدست شدن اساتید دانشگاهها به جهت از دست رفتن امنیت شغلی و حرفه‌ای اساتید دانشگاهها و شدّت و حدّت گرفتن گزینشهای بسیار صوری، غیرعلمی و بی‌مبنا در دو، سه سال اخیر خطری جدی نه تنها برای دانشگاهها، بلکه برای کل جامعه، فرهنگ و نظام اجتماعی ماست.

عبدالکریمی درباره سطح علمی اساتید فلسفه گفت: به گمان بنده، سطح علمی اساتید جوان فلسفه، عموماً و نه در همة موارد، نسبت به اساتید گذشته ارتقا یافته است. گسترش موضوعی مطالب مطروحه در واحدهای درسی، گسترش موضوعی رساله‌ها و نیز ارتقا نسبی سطح علمی آنها، بالا رفتن حجم اطلاعات، افزایش چشمگیر ترجمه‌ها و تألیفها توسط جوانترها، همه و همه نشانگر آن است که سطح اطلاعات فلسفی اساتید جوان نسبت به گذشته عموماً بهبود یافته است. اما افزایش اطلاعات فلسفی همواره به معنای عمیقتر شدن تفکر فلسفی نیست. نسل من، در دهه‌های آغازین انقلاب، با گوش جان برای شنیدن پیام فلسفه وارد دانشگاهها شد، اما گروههای آموزشی ما بی‌بنیه‌تر از آن بودند که سخنی برای این نسل پرشوروشعف داشته باشند. امروز انبوهی از اطلاعات و بصیرتهای فلسفی فیلسوفان در گروههای آموزشی فلسفه عرضه می‌شود، اما گوش جانی برای شنیدن آنها وجود ندارد، یا بسیار کم وجود دارد. اما به هر حال، تحولات جهانی و نیز گشتهای عظیمی که در تاریخ و فرهنگ ما در حال صورت گرفتن است، بسیار گسترده‌تر، عمیقتر و پرشتابانتر از آن است که بتوان به دانشگاهها به طور عام، و علوم انسانی و گروههای فلسفه به طور خاص امید بست.    

وی در مورد کیفیت کتابهای فلسفه خاطر نشان کرد: در میان کتب فلسفی به زبان فارسی، در دو دهة اخیر ما با تحولی چشمگیر در گسترة موضوعی و نیز کیفیت نسبی آثار ترجمه و به ظاهر تألیفی روبروییم. اما در دیار ما تألیف و ترجمة آثار فلسفی به طور تصادفی و صرفاً بر اساس انگیزه‌ها و سلیقه‌های فردی افراد صورت می‌گیرد، و بعد از گذشت سه دهه از انقلاب هنوز نهادی اصیل متکفل ترجمة آثار فلسفی، به‌خصوص ترجمة متون اصلی متفکران طراز اول تاریخ فلسفه نشده است. 

این پژوهشگر فلسفه آموزش فلسفه در ایران را با کشورهای غربی این چنین مقایسه کرد: برخلاف ما و دیگر جوامع غیراروپایی و غیرامریکایی، در کشورهای غربی، فلسفه در واقع حقیقت سنت نظری و تاریخی‌شان را تشکیل می‌دهد. لذا نمی‌توان انتظار داشت که تفکر فلسفی و آموزش فلسفه درجوامعی چون ما از همان نقش و اصالتی برخوردار باشد که در آن جوامع برخوردار است. لذا، به گمان بنده، این قیاس تا حدود زیادی مع‌الفارق است. با این وصف، این را می‌دانم که دفاع از فلسفه و شأن تفکر در دوران ما، حتی در جوامع غربی بسیار دشوارتر از گذشته شده است. در روزگار ما که همة مقولات اصلی و بنیادهای سترگ تفکر متافیزیکی، مثل وجود عقلانیت، حقیقت، ماهیت، فضیلت، معنا، وحدت، این‌همانی و ... مورد پرسش و تردیدهای جدی قرار گرفته است، و زیست‌جهان، معیشت و نحوة زندگی ما هیچ مجالی برای تفکر و اندیشیدن باقی نگذاشته است، معلم فلسفه بودن، یعنی معلم تفکر، آزادگی، حقیقت‌جویی و حقیقت‌پرستی بودن مسئولیت سنگینی را بر دوش آدمی می‌نهد که شانه‌های هر کسی را یارای تحمل آن نیست.     

وی در پایان حد ایده آل آموزش فلسفه را اینگونه ترسیم نمود: دیدن ظهور شور فلسفی و عشق به تفکر، تفکری فراسوی کفر و ایمان، در میان ملت و جامعة خویش. 

کد خبر 722339

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha