پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۱۸ مرداد ۱۳۸۷، ۱۰:۱۴

محمد محمدعلی:

دلم می‌خواست پینگ‌پنگ و والیبال بازی کنم که یکباره نویسنده شدم

دلم می‌خواست پینگ‌پنگ و والیبال بازی کنم که یکباره نویسنده شدم

نشست "شبهای تجربه" نشر ثالث عصر دیروز با حضور محمدعلی سپانلو، فرزانه کرم پور، مهدی غبرایی، فرشته ساری، محمود معتقدی، اسدالله امرایی، علی دهباشی و ... به شرح تجربیات محمد محمدعلی در حوزه داستان اختصاص داشت.

به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدای این نشست محمد محمدعلی با اشاره به جلسه نخست این سلسله از نشست ها - که به تجربه نویسندگی علی اشرف درویشیان اختصاص یافته بود - گفت: درویشیان استاد من است و برای ادبیات این مملکت بسیار زحمت کشیده است. او در آن جلسه باب بحثی را باز کرد که آن را ادبیات شفاهی می نامند. فعلاً تا زمانی که بتوانیم نام دیگری برای ادبیات شفاهی پیدا کنیم، از آن به همین عنوان و یا ادبیات خاطره ای باید یاد کنیم.
 
ادبیات شفاهی ما به دلیل غلبه نگاه حزبی هیچ گاه نمود پیدا نکرده است
 
وی افزود: من می خواستم این را بگویم که ظاهراً در خارج از کشور وقت بیشتری برای ادبیات و به ویژه این بخش از ادبیات قائل اند که کاری بسیار پسندیده و درست است اما در کشور ما به دلیل غلبه نگاه حزبی که به ادبیات داشته ایم و تلقی غلیظی که از تعهد اجتماعی داشته ایم، این بخش از ادبیاتمان هیچ گاه نمود پیدا نکرده است.
 
محمدعلی با توضیح این موضوع افزود: ما به خاطرات نویسندگان، شاعران و هنرمندانمان اهمیت نمی دادیم در حالی که این مورد بسیار مهم است. دانستن ادبیات شفاهی و خاطرات نویسندگان به شناخت آنها، عمق و پرسپکتیو می بخشد؛ آن وقت است که ما می فهمیم چرا کسی در مقطعی تصمیمی خاص گرفته است و می فهمیم که چگونه و در چه خانواده و شرایط اجتماعی نیما، نیما می شود، هدایت، هدایت و شاملو، شاملو؟
 
در ادامه علیرضا سیف الدینی - مترجم و منتقد ادبی - با اشاره به سیر نوشتاری این نویسنده گفت: محمدعلی نیز مانند بسیاری از نویسندگان دیگر از داستان کوتاه آغاز کرد و به رمان رسید. نکته ای که در همه داستان های او وجود دارد، توجه به قشر محروم جامعه اعم از کارگران و کارمندان است اما این توجه با توجه برخی دیگر از نویسندگان به این قشر متفاوت است.
 
نسبی گرایی یکی از امتیازات محمدعلی است
 
وی افزود: داستان های او دارای راوی های متعددی اند که چیزهایی می گویند اما هیچ کدام به نظرشان قطعیت نمی دهند. اوج این کار را می توان در رمان "نقش پنهان" دید که داستان آن در سال های انقلاب رخ می دهد و با اینکه پدر راوی داستان کشته شده است، او حاضر نیست انتقام بگیرد و با این نوع از "شقه شدن" در ذهن، مخاطب احساس می کند که نویسنده می خواهد ذهنیتی را به فعلیت تبدیل کند. این اوج کار محمدعلی را نشان می دهد.
 
این منتقد ادبی گفت: سه گانه محمدعلی - آدم و حوا، جمشید و جمک، مشی و مشیانه - مانند رمان های قبلی اش نیست و باز هم تاکید می کنم که اوج رمان های او "نقش پنهان" است. نکته دیگر که در همه آثار این نویسنده به ویژه "باورهای خیس یک مرده" و "نقش پنهان" وجود دارد، جستجو است. من همچنین توجه به نسبیت را نزد محمدعلی یک امتیاز می دانم؛ او به تفکر دمکراتیک معتقد است.
 
شب های تجربه با سخنان علی دهباشی - سردبیر مجله بخارا - ادامه یافت و او با یک مزاح به تاریخچه ای مختصر از نحوه همکاری اش با محمدعلی اشاره کرد و گفت: قصه آشنایی من با محمدعلی به قرن پنجم برمی گردد! در سال 1356 همراه با علی اصغر حاج سیدجوادی، اسلام کاظمیه و شمس آل احمد در انتشارات رواق - که بعدها علاوه بر فعالیت های نشر، به فعالیت های سیاسی و برگزاری جلساتی موسوم به "ده شب" هم ورود یافت - با محمدعلی آشنا شدم. در بین دوستان محمدعلی بسیارند کسانی که به طیف های مختلف و گاه متضاد فکری و روشنفکری تعلق دارند.
 
وی سپس به ویژگی های فردی و حرفه ای این نویسنده پرداخت و افزود: اگر چه مسئله اخلاق و سلوک امروزه به عنوان مسئله ای کهنه تلقی می شود، ولی محمد محمدعلی همیشه به تعهدات نویسندگی و روشنفکری اش پایبند بوده است. مسئله دیگر احترامی است که برای عقاید دیگران قائل بوده و هست و به همین خاطر ما در بین دوستان او بسیاری از کسانی را می بینیم که به طیف های مختلف و گاه متضاد فکری و روشنفکری تعلق دارند. پایبندی او به رفاقت و دوستی از دیگر ویژگی هایش است. محمدعلی همچنین از ابتدای کار نوشتن اش توجهی ویژه به سرچشمه های زبان فارسی داشته و دارد.
 
دلم می خواست پینگ پنگ و والیبال بازی کنم که یکباره نویسنده شدم
 
پس از سخنان دهباشی تریبون این برنامه یک بار دیگر به محمدعلی رسید و او این بار به ذکر خاطراتی از چگونگی گرایش اش به سمت نوشتن پرداخت و گفت: من "بوف کور" صادق هدایت را وقتی کلاس هشتم بودم، خواندم و بعد از آن یک هفته تب کردم و تنوانستم بروم به مدرسه. من واقعاً دلم می خواست پینگ پنگ و والیبال بازی کنم اما یک باره نویسنده شدم! 
 
این نویسنده اضافه کرد: در کلاس نهم من کاپیتان تیم والیبال مدرسه مان بودم اما یک سال بعد در کلاس دهم مطلقاً نتوانستم به توپ والیبال دست بزنم. به عبارت دیگر دو، سه شوک مرا به طرف نویسندگی کشاند و تا به امروز که روی دست (شما) مانده ام.
 
محمدعلی خاطره انتشار نخستین کتاب اش را نیز بازگو کرد و گفت: در زمان جوانی کتابی نوشته بودم که نامش "دره هندآباد گرگ دارد" بود و خجالت می کشیدم آن را به کسی نشان بدهم با اینکه بعضی از آن تمجید هم می کردند. به هر حال سال های 54 و 55 بود که کسی من را به ناشری معرفی کرد. وقتی پیش آن ناشر رفتم که جوابم را بگیرم، او خجالت می کشید به من جواب نه بدهد و نمی خواست کتاب را چاپ کند. از آن انتشاراتی که بیرون آمدم و از جلوی در دانشگاه که رد شدم، احساس یک سگ تیپا خورده را داشتم. بعد از آن پیش ناشران زیادی رفتم و آخر سر هم از خیابان ملت سر درآوردم و "هوتن نجات" - شاعر فقید - من را نزد یکی از ناشران برد و بالاخره موافقت شد که به اندازه 300 جلد کتاب به من حق التالیف بدهند. من هم کتاب را دادم و کتاب رفت برای وزارت فرهنگ و هنر.
 
این نویسنده ادامه داد: در وزارت فرهنگ آن زمان به من گفتند "جوان رعنا! چرا می خواهی (با چاپ این کتاب) با خودت چنین کاری بکنی؟ همه چیزهایی را که تو در کتابت نوشته ای، ما فوت آبیم. به هر حال پیشنهاد می کنم بخش هایی از کتاب را در بیاور و آن را چاپ کن. فکر می کنم موفق می شوی." من هم گفتم "اگر این کار را نکنم، چه می شود؟" که گفتند "می گیریمت می اندازیمت زندان و آن قدر آنجا می مانی تا استخوان هایت خشک شود و آن وقت هم کسی نمی داند تو که بوده ای و چه می خواسته ای بگویی." به هر حال من آن بخش های مورد نظر آقایان را از کتاب برداشتم و کاری نصفه و نیمه و ابتر را به بازار دادم. 

اگر اولین کتابم به همان صورت ابتر هم چاپ نمی شد، کتاب های بعدی ام را نمی توانستم بنویسم
 
وی گفت: به محض اینکه این کار چاپ شد، درست مانند همان سگ تیپاخورده که از جلوی در دانشگاه رد می شد، پشیمان شدم و به خودم گفتم من چرا این کار را کردم؟ با این وجود معتقدم اگر آن کتاب ابتر چاپ نمی شد، کتاب های بعدی ام را نمی توانستم بنویسم و شاید می رفتم به سمت کار دیگری که شایسته ام نبود. من تن دادم و کتاب هم که چاپ شد، کتاب بدی بود و بعد از آن هم پی آن کتاب را نگرفتم.
 
در ادامه لادن نیکنام - منتقد ادبی - درباره محمد محمدعلی گفت: او با عطف توجه به متون کهن سعی می کند این ذخیره را بین مردم ببرد و بر این باور حرکت می کند که باید این ادبیات زنده شود و میان مردم راه پیدا کند و اگر این گونه نشود، انگار مردم چیز مهمی کم دارند.
 
زبان آثار محمدعلی سهل و ممتنع است
 
وی زبان آثار این نویسنده را سهل و در عین حال ممتنع خواند و گفت: شاید به نظر برسد صرف و نحو جمله های آثار او ساده باشد اما در پس همین جمله ها، اندیشه های عمیق نهفته است.
 
محمدعلی سپانلو شاعر و مترجم نیز در سخنانی با اشاره به تجربه حضورش در کلاس های داستان نویسی هوشنگ گلشیری گفت: من مانند بسیاری دیگر که به این کلاس ها دعوت می شدند، دوست داشتم بدانم چهره های جدیدی که می آیند چه امکانات و استعدادهایی دارند. محمد محمدعلی هم جزو این افراد بود. از نظر من او مرد شفاهیات نبود او مرد کتبی است؛ محمدعلی نویسنده است نه واعظ.
 
وی "قصه بازنشستگی" - از آثار محمدعلی - را یکی از بهترین داستان های ادبیات معاصر ایران نامید و گفت: ادبیات داستانی ما رئالیستی است و اگر در داستان به سوی سوررئالیسم پیش برویم، می بینیم که متن هم به سمت شعر پیش می شود. اگر رئالیسم را از ادبیات بگیریم، دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند و بدتیرن داستان ها، داستان های شاعرانه است. در این داستان (قصه بازنشستگی) با یک راوی مرد مواجهیم که بر وجود دورانی شهادت می دهد که در آن مرد نه تنها اتوریته روانی را از دست می دهد که اتوریته جنسی اش را هم از دست می دهد و نوعی بیگانگی حاصل از وضعیت اجتماعی که به سردی روابط هم می انجامد، به وجود می آید.
 
سپانلو سخنان کوتاهش را با یادی از اکبر رادی - نمایشنامه نویس فقید - به پایان برد و او را نویسنده ای ماندگار در اذهان معرفی کرد و گفت: نمی توان متوجه شد که ماندگاری در تاریخ چگونه است و چگونه به وجود می آید. تنها یک قصه مانده است و آن قصه بازنشستگی است.
 
محمدعلی یک نویسنده ایرانی است
 
محمد قاسم زاده - نویسنده - نیز در این نشست با تجلیل از رئالیستی بودن آثار محمد محمدعلی گفت: او نویسنده ای رئالیستی است و ما می دانیم که بزرگترین آثار ادبی دنیا جنبه رئالیستی دارند. ویژگی دیگر محمدعلی این است که نویسنده ای ایرانی است؛ هر نویسنده بزرگی در وهله اول یک ملیت دارد. تا یک ملیت نداشته باشی، روی دست ملیت های دیگر می مانی و درست مانند توپ فوتبال تو را از این طرف به آن طرف پرت می کنند. اگر در جایی (ملیتی) برای یک نویسنده و ادبیات او شناسنامه صادر نکنند، در هیچ جای دیگر هم این شناسنامه را برای او صادر نمی کنند. محمدعلی مانند صادق هدایت یک نویسنده ایرانی است.
 
دومین جلسه از سلسله نشست های "شب های تجربه" با سخنان نویسنده میهمان - محمد محمدعلی - خاتمه یافت و او در پایان این نشست گفت: ما سه جور زندگی داریم؛ یکی همان زندگی است که در کتاب هایمان می آید و در آن شخصیتی از خود بروز می دهیم و زندگی دوم مربوط به درون خود ماست. قسمت سوم هم آن زندگی خصوصی ماست و فکر می کنم آن 33 درصد در حوزه زندگی خصوصی ما رخ می دهد.
 
افتخار می کنم که نویسنده ای رئالیست هستم
 
وی با اشاره به رئالیستی خواندن وی از جانب تعدادی از سخنرانان حاضر در این نشست، افزود: من افتخار می کنم که که نویسنده رئالیستی هستم؛ رئالیسم چیز خوبی است و هنوز هم جا برای کار کردن دارد.
 
در این نشست بسیاری از نویسندگان، مترجمان و منتقدان ادبی از جمله فرزانه کرم پور، مهدی غبرایی، علی اکبر معصوم بیگی، فرزانه قوجلو، فرشته ساری، محمود حسینی زاد، محمود معتقدی، سیروس ابراهیم زاده، میترا الیاتی، علیرضا بهنام و ... حضور داشتند.

کد خبر 729020

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha