او بیقرار و رنجور در میان بیتوجهی کوفیان به نوجوانی یتیم به نام یونس پناه میآورد و مرگ خویش را از او طلب میکند. یونس راز او را جویا میشود و در این بخش از نمایش است که روایت اصلی "توبه نمیکنم" آغاز میشود و تماشاگر همگام با یونس از میان هزارتوی ذهن حارث با نقبی به تاریخ به شناخت شخصیت حارث میپردازد.
اینکه ما میخواهیم سرنوشت چه کسی را دنبال کنیم از نخستین پرسشهایی است که از صحنههای آغاز نمایش مطرح میشود. با نگاهی به ساختار "توبه نمیکنم" میتوان دانست درام مبتنی بر شخصیت است و نکته قابل اعتنا در آن هوشمندی نمایشنامهنویس است که هر بار به بهانه بازگویی خاطرات حارث گستره عظیم شخصیت چندلایه حضرت علی (ع) را آشکار میکند.
کنش دراماتیک در شخصیت محوری نمایش در دو جنبه بروز پیدا میکند: اول افکار و احساساتی که شخصیت قصد دارد دیگران آنها را بفهمند و واکنش نشان دهند و دیگر افکار و احساساتی که از دیگران و اغلب از خودش پنهان میکند. با توجه به این، آنچه بیش از هم در "توبه نمیکنم" جلب توجه میکند شخصیت حارث است که از ابتدا تا انتهای داستان بیقراری میکند.
حارث بعد از شنیدن خبر ضربت خوردن حضرت علی (ع) بعد از 40 سال توبه میکند و در این میان تماشاگر همپای جمعیت کوفه به دل پردرد و شخصیت رنجور او ایمان میآورد و این نکته را یادآور میشود که هیچکس حق ندارد پیش از رسیدن به شناخت کامل از ماهیت چیزی یا کسی به آن عشق بورزد یا از آن نفرت داشته باشد.
شاید نقطه قوت نمایش "توبه نمیکنم" این باشد که تماشاگر هیچگاه حارث را در هیچ موقعیتی تنها نمیبیند. اما لحظاتی بعد از توبه کردن و مطلع شدن از کمک حضرت علی (ع) به یتیمان کوفه سر در گریبان در تنهایی خود به تنهایی و دل پردرد علی (ع) و سرگذشت خویش میگرید و این موقعیت اول بار است که در نمایش اتفاق میافتد.
نظر شما