پرفسور ديويد كندي
* دكتر كندي! قبل از هر چيز خواهشمندم شمه اي از پيشينه و تحصيلات خود را براي ما بيان بفرماييد.
- ديويد كندي : رشته تحصيلي من در دوران كارشناسي ارشد تعليم و تربيت دوران كودكي Childhood Education بود و در دوره دكتري نيز در زمينه " فلسفه آموزش" فارغ التحصيل شدم. بدين معني، رشته آكادميك من "فلسفه" نبود. علاقه من به فلسفه داراي ارتياط بسيار نزديكي با علاقه ام يه كودكان خصوصا رده سني نوجوان دارد .
* آيا در اين زمينه آثار و نوشته هايي نيز داشته ايد؟
- برخي از آثارم را منتشر كرده ام. بعضي از آنها درباره فلسفه براي كودكان و " گروه بحث " Community of Inquiry است. بعضي ديگر نيز در باب مساله اي است كه ما از آن به عنوان " فلسفه كودكي" Philosophy of Childhood ياد مي كنيم كه تفكري ديگر گونه را در باب كودكان پايه ريزي مي كند . اين مساله به خوبي با مسائل فلسفي گره خورده است. به طوري كه مي توان درباره كودكان به نحو مجزا فكر كرد و سپس به طور اتوماتيك به اين پرسش پرداخت كه بزرگسالي چيست؟
* منظور شما از فلسفه براي كودكان چيست؟ آيا مي تواند اين مساله را به نحو شفاف تري بيان كنيد؟
- ما مشتاقيم كه دراين باره به عنوان " بازنگري در فلسفه" و يا شايد " بازنگري در فلسفه" در اين لحظه از تاريخ به نحو جهاني و عقلي بحث كنيم. به عنوان مثال وقتي تحولات جهاني مي تواند مباني تفكر انسان در باب اين كه : انسان كيست؟ چه چيز ممكن و چه چيز ناممكن است؟ را تغيير دهد. بر اساس اين تغيير بنيادي كه توسط تكنولوژي به وجود آمده است ، فلسفه براي كودكان تلاش مي كند تا به گذشته و آينده تفكر بپردازد . فلسفه براي كودكان دانشي زنده و جمعي است. بنا براين، نخستين تفاوت آن با فلسفه به معناي عام ، " جمعي " و " ديالوگ" مدار بودن آن است. فيلسوف سنتي معمولا تنهاست. آن فيلسوف تنها ممكن بود كه در پاسخ به فيلسوفي ديگر رساله اي بنگارد ، اما معمولا فيلسوف ديگر زنده نبود و يا نزد منتقد و پرسشگر خود حاضر نبود. فلسفه براي كودكان ، فعاليتي گفتاري و زنده است. بنابر اين اين تفاوتي عمده محسوب مي شود.از فلسفه نگارشي به سمت فلسفه گفتاري سنتي باز مي گردد. در سنت ايراني شما هم احتمالا اجتماعاتي علمي براي تبادل عقايد برگزار مي شده است و آن به روشني بازگشت به آن فلسفه سنتي گفتاري بوده است. به بيان ديگر اين وجهه مشخص مي كند كه فلسفه براي كودكان به سنت وابسته است ، سنتي كه پيشتر توسط ارسطو بيان شده است ، اما در همان زمان امري است كه غلبه سنگين سنت بر خود را نمي پذيرد. پس ما در گفتگو هايمان نمي گوييم كه ارسطو چنين و چنان گفته است و نمي توان از آن عدول كرد. اين جا فرض مسلمي هست بدين معني كه آنگاه مردم داخل گفتگوي فلسفي مي شوند كه تمامي سنت فلسفي در دسترشان است و مي توانند آن را با عقايد خودشان بازنگري كنند. بنا بر اين ، به طور مثال مي توانيم بگوييم كه نوجوانان با بحث و مذاكره مي توانند به همان انديشه دكارتي برسند كه گفت " مي انديشم ؛ پس هستم"( I think therefore I am / cogiti ergo sum) از منظري مي توان گفت كه ابراز اين عقيده دكارت به عنوان نتيجه بحث از سوي يك كودك چندان جالب نيست ، اما بايد دانست كه اين جمله اينجا ديگر شناساننده دكارتِ سنت فلسفي و فلسفه سنتي نيست. بنابراين مرحله اي است كه ما در آن سنت را مورد بازنگري قرار مي دهيم. انسانها در طول تاريخ همان را انجام مي دهند كه دكارت به طور ويژه و با دقت نظر آن را انجام داد. اين فلسفه مردمي نشانگر خوشبيني در طبيعت فلسفي انسانها است. عقيده اي هست كه مي گويد اگر به ميان مردم برويد هر يك از آنها يك فيلسوف است. هر كس عقايدي را با خود دارد كه مرتبا در برخورد با تجربه و باورهاي افراد تغيير پذير است. طبقه بندي ان باورها مردم را در مرحله اول پر گنجايش تر ، داراي روابط صلح آميز و سازنده مي كند.
* لطفا به طور اجمالي تاريخچه مختصر فلسفه براي كودكان را بيان كنيد .
- متيو ليپمن Matthew Lipman، استاد آمريكايي دانشگاه در سال 1969 اين رشته را تاسيس كرد. در واقع او معلم فلسفه براي دانشجويان سال اول رشته مهندسي و نه حتي دانشجويان علوم انساني بود . در همان زمان نوعي الهام در او به وجود آمد ، بدين معنا كه مهارت تفكر دانشجويان او مي توانست خيلي بهتر باشد . پس بدين فكر افتاد كه چرا از كودكي به افراد آموزش ندهيم كه فلسفيدن بياموزند؟ در همين رايطه داستاني با عنوان 'Harry Stottlemeier's Discovery" نوشت. آن داستان شامل دوره آغازين فلسفه و مياني سوالات ذهني و منطق بود كه او چند بار آنها را در مدارس نيويورك و دانشگاه نيويورك تدريس كرد و سپس منتظر نتيجه شد. او دريافت كه مطالعه كتابها موجب بحث در باب مفاهيم مي شود. بعد تصميم گرفت تا حياتش را در اين راه قرار دهد . بدين خاطر دانشگاه را رها كرد و بنا به دعوت دانشگاه مونت كلرMontclair در نيوجرسي براي كار در يك موسسه در آن دانشگاه ، بدانجا رفت. در آن هنگام شروع به نوشتن داستانهايي كرد كه به فلسفه زبان، اخلاق، نويسندگي ، شعر، سياست و فلسفه اجتماعي مي پرداختند. داستانهاي او البته درآغاز خيلي سيستماتيك نبودند، اما اساسا به نظر من او روشي را پيش گرفت كه بدان وسيله به توسعه فلسفه براي كودكان مي پرداخت.
تا كنون او 9 داستان نوشته است. او برخي را به عنوان دستيار خود انتخاب كرد كه از آن جمله خانم آن شارپ Ann Sharp هستند . خانم شارپ در واقع يكي از اشخاص اصلي است كه با پروفسور ليپمن كار كرده است . در طي اين سالها البته توسعه هايي حاصل شده است و ليپمن در باب آنها آثاري هم نگاشته است. چند كتاب درباره برنامه ها و عقايد و سپس آموزش معلمان مدارس و نظارت بر نحوه تدريس آنان و سپس تلاش براي اين كه اين برنامه را در سطح مدارس توسعه دهد. اين چند مرحله از عمل درجات متفاوتي از موفقيت را به بار آوردند.
اين برنامه در آمريكا خيلي گسترده و مردمي هم نيست، اما در كشورهايي مثل برزيل ، انگلستان،اسپانيا، استراليا و تا حدودي در بلغارستان از زمينه خوبي برخوردار است. وقتي شما مي خواهيد فلسفه براي كودكان را در مجامع آموزشي معرفي كنيد با مخالفت هايي از حيثيات مختلف روبرو مي شويد كه برخي از آنها هم فلسفي هستند، مي گويند : نبايد اين كار را براي كودكان انجام دهيم. در مرحله بعد مخالفت هاي عملي شروع مي شود: مي گويند كه برنامه دولتي آموزش چيز ديگري است و ما نمي توانيم آن را تغيير دهيم و اساسا زماني براي اين آموزش نداريم. آيا در مدارس سنتي كشور شما سيستم آموزشي با ديالوگي كه از آن نام بردم ، وجود داشته است؟
- اصغري : بايد اشاره كنم كه در مدارس سنتي آموزش معارف ديني ما كه امروزه هم وجود دارند و به نام "حوزه" معروفند ، گفتگوي هاي علمي و "گروه بحث" وجود داشته و دارد.
* در پاسخ به پرسش پيشين شما به مخالفت ها با فلسفه براي كودكان اشاره كرديد. مايلم كه در اين باره بيشتر صحبت كنيم . برخي از فيلسوفان مي گويند كه فلسفه دانشي است كه نيازمند متفكراني سرسخت است و نمي توان كودكان را وارد اين عرصه كرد. نظر شما در اين باره چيست ؟
- بله، اين استدلال مشهور فبلسوفان غربي در اين باره است و بر اين پايه خيلي از فيلسوفان شاغل در دانشگاهها، فلسفه براي كودكان را بدين مضمون كه فلسفه نيست ، رد كرده اند. اما، من فكر مي كنم كه ما بايد در تفكرمان نسبت به دو چيز تغييراتي انجام دهيم. يكي بازنگري در مفهوم كودكي و دوم ، بازسازي مفهوم فلسفه است. فلسفه در باب پاسخ نيست بلكه مباحثه و ديالوگ است . وضعيت ما در اينجا مانند كسي است كه شيء بزرگي را بر مي گرداند تا آن را از سمت ديگرش نگاه كند. اين در حالي است كه سمت پيشين هنوز وجود دارد. پس كلمه اصلي همان مباحثه است. نقش سنت فلسفي آمريكا هم دراين كه چرا آغاز فلسفه براي كودكان در ايالات متحده شكل گرفته، حائز اهميت است. فيلسوفان اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم آمريكا چون ويليام جيمز و جان ديويي ، نسبت به " بحث " و " تحقيق" حساس بوده اند. آن هم نه فقط " بحث فلسفي " ، بلكه بحث به معناي عام آن ، به علاوه جان ديويي كه تاثير قابل توجهي در اين جريان داشت خود فيلسوف تعليم و تربيت بود.او در باب مدارس ، آموزش و غايت آن آثاري داشت . وي احتمالا تاثير زيادي در اين راه داشت . ديويي نمايانگر سنت فلسفي آمريكاست كه ما از آن به عنوان پراگماتيسم نام مي بريم و عملي بودن فلسفه براي كودكان هم به اين دليل بوده است.
نظر شما