پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۵ آبان ۱۳۸۷، ۱۲:۴۶

موحد در گفتگوی مشروح با مهر:

مقاله اساس تحول فکری زمان ما است

مقاله اساس تحول فکری زمان ما است

کتاب «البته واضح و مبرهن است که..." مقاله را تأثیرگذارترین ساختار نگارشی در جهان ما می‌داند و یکی از ضعفهای عمده علوم انسانی در ایرانزمین را به مشکلاتی که با مقاله‌نویسی داریم بر می‌گرداند. آنچه در پی می‌آید گفتگویی است که با دکتر موحد در مورد این کتاب صورت گرفته است.

به گزارش خبرنگار مهر، این گفتگو قبل از سفر مطالعاتی یکساله دکتر موحد به دانشگاه آکسفورد صورت گرفته است.

* خبرگزاری مهر : شخصیت علمی و فرهنگی شما دو شق کاملاً متفاوت دارد، یک شق فلسفی است و در فلسفه هم بیشتر بر روی منطق کار کرده­اید. انصافاً هم یکی از بهترین منطقدانان ایرانی هستید. محور دیگر کار شما ادبیات است، شما شعر می­گویید، و در زمینۀ نقد ادبی  صاحبنظر هستید. از این رو کتاب شما در زمینۀ مقاله­نویسی با عنوان البته واضح و مبرهن است... را می­توان پیونددهندۀ این دو شق دانست؛ یعنی پیوند کارهای فلسفی و کارهای ادبی شما. سؤال نخست من این است که چه نیازی حس کردید که کتابی با موضوع مقاله­نویسی را به رشتۀ تحریر درآورید؟

- دکتر ضیاء موحد : پرسش شما دو سه جواب عمده دارد. نخست اینکه امروزه محمل کارهای تحقیقی مقاله است. من خیلی تعجب کردم وقتی دیدم که در جشنوارۀ فارابی برای علوم انسانی که معادل جشنوارۀ خوارزمی بنا شده است، روی کتاب و رساله­ها متمرکز شده­اند، در حالی که به نظر من باید روی مقاله متمرکز شد، زیرا امروز محصول رساله و پایان­نامه، حداکثر یک یا دو مقاله است و بقیه­اش مقدمات تاریخی و حواشی است. اصل مطلب همان یکی یا دو مقاله است که از آن در می­آید. بنابراین، این مطلب مهم است که مقاله مطرح شود. البته می­دانم در محافل دانشگاهی علوم طبیعی و پایه این مسئله مطرح است، اما هنوز در علوم انسانی این مسئله طرح نشده است. مسئلۀ دیگر این است که من دائما در معرض داوری مقالات مجله­ها هستم. یعنی هفته­ای نیست که چند مقاله از مجله­های مختلف برای من نیاید و در چند مجله هم عضو شورای نویسندگان هستم. این مقاله­ها را که می­خوانم، مشاهده می­کنم که گوینده در بعضی موارد حرفی داشته که بزند اما نتوانسته آن را بپروراند و از این رو خواستم چیزی بنویسم که یک راهنمایی و شروعی باشد برای این­که افراد متوجه شوند که مقاله هم ساختاری دارد. دلیل سوم هم این است که حق این مطلب در ایران شناخته نشده است، در غرب کتابهایی که در ادبیات نوشته می­شود، یک بخشش را به مقاله(essay) اختصاص می­دهند. یعنی یک قسمت شعر(poetry) است، یک قسمت داستان کوتاه و بلند است و قسمت آخر را به مقاله اختصاص می­دهند. یعنی مقاله­نویسی اگر نه در طراز قصه­گویی و شاعری بلکه در طراز نویسندگی یک هنر است. بنابراین این موضوع هم باید شناخته شود که مقالۀ خوب نوشتن یک هنر است.

* همانطور که خودتان در جایی اشاره کرده­اید، نگاه شما در این مورد به غرب بوده است. بسیاری از فلاسفه غربی ، به­خصوص از سدۀ بیستم به این سو، اندیشه­هایشان را در اصل به صورت مقاله نگاشته ­ند، مثل کواین، استراوسن و ... . و اگر کتابی هم نگاشته شده، گونه­ای جمع­آوری مقاله­ها بوده است. نمونۀ معروف آن هم مقالۀ «دو حکم جزمی تجربه­گرایی» اثر کواین است که شاید بیش از هر مقاله­ای در قرن بیستم خوانده شده است. بنابراین مقاله­نویسی اهمیت بالایی در جهان فکری معاصر دارد. به­ویژه آنکه ما در زمانه­ای زندگی می­کنیم که تکثر حرف اول را می زند و در این جهان فکری متکثر، خواندن مقاله از خواندن کتاب راحت­تر است. بنابراین تحول مهمی که در عرصۀ فکر رخ داده این است که آثار مهم فکری دیگر نه به شکل کتاب که به صورت مقاله عرضه می­شوند و این امر یکی از دلایل توجه شما به موضوع مقاله­نویسی بوده است.

- حتماً، ببینید دیویدسون که اهمیتش در بسیاری موارد کمتر از کواین نیست، فقط مقاله می­نویسد و اصلاً کتاب نمی­نویسد. آن­هایی که کار تحقیقی صرف می­کنند، فقط مقاله می­نویسند، نه کتاب. به­ندرت کتاب می­نویسند، مگر این­که احساس نیاز شدیدی بکنند.

 * خیلی از کتاب­های شما کتاب­های مرجع هستند، مثل کتاب در آمدی بر منطق جدید یا منطق موجهات و حتی ارسطو تا گودل. اما آیا کتاب البته واضح و مبرهن است... را می­توان یک کتاب مرجع به شمار آورد؟ یکی از اشکالات روش­شناختی که به این اثر وارد است این است که کتاب اتکای بیش از حد به منابع اینترنتی دارد، یعنی حتی در کتاب­شناسی نیز به غیر از چند کتاب مرجع، بقیۀ ارجاعات به منابع اینترنتی است. فکر نمی­کنید این امر به کتاب شما لطمه وارد می­کند؟

- در این مورد با شما مخالفم،  تعداد مراجع در این کتاب مهم نیست. زیرا راه و رسم مقاله­نویسی نه به عنوان یک ساخت هنری (چون هدف من در این­جا این نیست) بلکه به عنوان روش بیان کردن، راه­های متعددی ندارد و نیازی به مراجع فراوان نیست. من نمی­خواهم سر خواننده کلاه بگذارم و بگویم که به منابع بی­شمار مراجعه کرده­ام. دو سه کتاب را که آزمایش­شان را پس داده­اند انتخاب کرده­ام، به اینترنت مراجعه کرده­ام و دستور مقاله­نویسی دپارتمانهای مختلف دانشگاهی را گرفته­ام و یک قدر مشترکی گرفته­ام و آن را آورده­ام. بنابراین چه فایده دارد که منابع فراوان بیاورم.؟

 * نه، منظور من این نیست که شما منابع فراوان بیاورید، چون به طور مثال ارجاع به پانصد مرجع که فی­نفسه ارزشی ندارد سخن من این است که کتاب شما می­تواند یک کتاب راهنما است ولی بحثهایی جدی را پی نمی­گیرد. شما به مناقشاتی که در این عرصه وجود دارند نپرداخته­اید. برای مثال در مورد شیوۀ نگارش اختلاف نظرهای زیادی وجود دارند که پاره­ای البته عادات شخصی هستند اما برخی دیگر به­مثابۀ دستورالعمل مطرح هستند. مثلاً استراوسن در پاسخ به این­که چگونه می­نویسی می­گوید مقاله­های من همان درس­های من هستند که مکتوب شده­اند. یعنی درس که داده­ام، نظرات دانشجویان را هم گرفته­ام، اصل نظرم را تعدیل کرده­ام و به صورت مقاله درآورده­ام. کسی دیگر ممکن است بارها مطلبی را بنوسید و تغییر دهد تا به صورت یک مقاله درآورد. فردی چون ریچارد داکینز هم ممکن است بگوید که من سریع می­نویسم، چون اگر سریع ننویسم اندیشه­ام در  ضمن نگارش مقاله ممکن است تغییر کند. منظور من این است که در کتاب شما از این جدل­ها خبری نیست.

- جدل­ها متفاوت است. برخی شخصی است، مثلاً دیویدسون در مورد یکی از مقاله­هایش می­گوید که این مقاله را در هفت سال نوشته­ام. هر کسی یک چیزی می­گوید، من اگر بخواهم بگویم که هر کس چه طور می­نویسد، به درد خواننده نمی­خورد، من می­خواهم بگویم که اصول مقاله­نویسی چیست و روشهایش را معرفی کرده­ام. یعنی روشهای کلی مقاله­نویسی را نوشته­ام.

 * به نظر من بسیاری از موضوعاتی که برای نوشتن مقاله مهم هستند، در این کتاب نیامده و کتاب شما نتوانسته به کتابی قابل اعتنا در این زمینه بدل شود. از سوی دیگر فکر می­کنم که کتاب شما دو شقه شده است، یعنی یک شق ادبی و یک شق فلسفی و علمی، و تصورم این است که هر یک از این شق­ها می­تواند موضوع یک کتاب مستقل باشد. یعنی می­توان بخش فلسفی را چنان بسط دهیم که خود به کتابی بدل شود. مثلاً در بخش فلسفه شما به مغالطه و مثال به عنوان دو امری که در مقاله به کار می­روند اشاره کرده­اید. اما این موارد نیاز به بسط و گسترش بیشتری دارند.

- در یکی از کتاب­هایی که من به آن اشاره کرده ام، یک فصل راجع به مغالطات دارد. اما من که نمی­خواستم کتابی در مورد مغالطه بنویسم. اگر می­خواستم انواع مغالطه را شرح دهم باید کتابی مستقل در این باب بنویسم. حتی مقاله­هایی از کتاب را حذف کرده­ام، زیرا نمی­خواهم نویسنده از خواندن کتاب خسته شود. کتاب بناست در دسترس عموم قرار بگیرد. من به دانشجوی فلسفه می­گویم که دو نوع مهم از مقاله­های فلسفی این است، و تازه همه را نگفته­ام. بنابراین توقع نداشته باشید که در مورد مقالات فلسفی همه چیز را بنویسم. من اصول کار را به دست داده­ام. پس این ایراد کتاب نمی­تواند باشد که به فرض چرا راجع به مغالطات ننوشته­ام. اما ممکن است به من انتقاد کنند که چرا نمونه را از خودت آورده­ای؟ من برای اینکه از "مثال" مطلبی بیاورم، مجموعه مقالات سعید نفیسی، محمد قزوینی، عباس اقبال، مجتبی مینوی و ... را آورده­ام و ورق زده­ام، اما این مقاله­ها در واقع مقاله نیستند و اغلب مجموعه­ای از یادداشت­هایی هستند که کنار هم گذاشته شده­اند. البته من از یکی دو نفر اسم برده و از آن­ها انتقاد کرده­ام. اما من کتاب ننوشته­ام که کسی نرنجد. یکی از مقاله­نویس­ها به دیگری اشاره کرده که عیب او این است که می­خواهد کسی را نرنجاند. من نمی­خواهم کسی را نرنجانم، اما می­خواهم همه را هم نرجانم.

 * چرا نمونه­ای از مقالۀ علمی در کتاب شما نیست؟ نمونۀ مقاله­های فلسفی و ادبی هست اما نمونۀ مقالۀ علمی نیست؟

- به این دلیل که ریاضیدانهای ما، پزشکان ما و فیزیکدانهای ما هیچ کدام احتیاجی به راهنمایی ندارند. در کتاب اشاره کرده­ام که سالها سردبیر نشریۀ چکیده بودم، و می­دیدم که مقالات این افراد منضبط است، می­دانند چه می­خواهند بگویند و می­نویسند. زیرا تز دارند و می­دانند چه می­خواهند بگویند. یعنی ذهن منظمی دارند. منظور من بیشتر در موردعلوم انسانی است.

 * می­توانستید نمونه­ یا نمونه­هایی از مقاله­های علمی بیاورید و به متخصصان علوم انسانی نشان دهید که  متخصصان سایر علوم چه قدر شسته و رفته مقاله می­نویسند.

- در چاپ­های بعدی می­توان اضافه کرد. البته من برخی چیزها را به­خصوص نیاورده ام. مثل شیوه­های رسم­الخط یا مرجع دادن و ... . من می گویم حوصله­اش را ندارم. این می تواند عیب من باشد، اما انواع و اقسام ارجاع هست. من اگر بخواهم چنین کنم باید کتابی در این زمینه بنویسم که حوصله­اش نیست. تازه راجع به ارجاع دادن هر دپارتمانی شیوه­ای متفاوت دارد. خلاصه کار من ریزه­کاری نیست.

 * شما بخشی را به مغالطه­ها و مثال­ها در مقاله­ها اختصاص داده­اید. چه چیز خاصی در مقاله هست  که مثال و مغالطه در آن اهمیت ویژه­ای می­یابد؟ چون مثال و مغالطه در کتاب و گزارش هم اهمیت دارند.

- من مغالطه را به عنوان یک مثال آورده­ام و نگفته­ام که مغالطه یک نوع مقاله است. من گفته­ام یک نوع مقاله، مقاله­ای است که از مثال استفاده می­کند. من گفته­ام مثال در مقاله نه مقالۀ مثالی. یعنی وقتی گفته­ام مثال در مقاله امری جداست. یعنی مثالی که می­خواهی بیاوری باید دقیق باشد و بعد گفته­ام چه نوع مثالهایی دقیق نیست. اشاره کرده­ام که این سخن که مثال دلیل نمی­شود، اشتباه است. من برای این مملکت می­نویسم، به همین دلیل است که به سبک هندی توجه کرده­ام. این کتاب چند منظوره است. یکی­اش توجه به سبک هندی و برجسته کردن اشتباهات این سبک در ارائه مثال است، مثال آورده­ام و نوشته­ام که این مثالها درست نیست و مخرب عقل است و بعد یک مقاله­ای را که مثال در آن است آورده ام.

 * صحبت بر سر این است که مثال نمی­تواند جزء ذاتی کتابی باشد که موضوعش مقاله است.

-  مثال می­تواند جزء ذاتی مقاله باشد، ما در مقاله مثال می­آوریم و باید شرایط آن را رعایت کنیم.

 * مثال می­تواند جزء ذاتی کتاب یا گفتگو باشد. صحبت بر سر جامعیت و مانعیت کار است. شما می­توانید بنویسید که مثال­هایی که در مقاله می­آیند، با مثال­هایی که در کتاب هستند فرق می­کنند، یا با مثالهایی که در گفتگو هستند متفاوت هستند. می­خواهم بگویم که باید در کتاب به جایگاه مثال در مقاله و تفاوت این جایگاه با کاربرد مثال در کتاب اشاره می­شد.

- مثال هر جا که به کار رود باید دقیق باشد و مهم این نیست که کجا باشد. من شرایطش را گفته­ام و مثال­هایی هم آورده­ام.

 * فصل اول کتاب چهاربند دارد: مقاله چیست؟ تعریف مقاله­های عمومی و مقاله­های علمی و تحقیقی و سپس اصل ترغیب. مقسم در اینجا چیست؟ چرا شما در میان این همه اصل برای مقاله­نویسی، اصل ترغیب را متمایز و بر آن تاکید کرده­اید؟

_ زیرا همه به آن تأکید دارند و فقط من نیستم. برای اینکه اصل ترغیب در میان همۀ کسانی که در مورد مقاله­نویسی نوشته­اند، مورد تأکید بوده است. می­گویند اگر مقاله تو خواندنی نباشد و خواننده را ترغیب نکند، مقاله­ات به درد نمی خورد.

 * اما اصول دیگر هم هستند.

-  این اصل از همۀ اصول مهمتر است.

 * اصول مهم دیگری هم هستند.

- اصول دیگر را بعداً گفته ایم. زور نزن اشکال بگیری ( با خنده).

 * چرا جاهایی که از مراجع استفاده کرده­اید، آن­ها را نیاورده­اید.

- همه را گفته­ام. من از کسانی هستم که معتقدم که اگر مقاله­ای بخوانیم و آن مقاله مرجعی داشته باشد و به آن ارجاع دهیم، بدون اشاره به مقاله­ای که خوانده­ایم، این کار تقلب است.

 *  به موضوع دیگری بپردازم. فکر می­کنم که این دو شقه بودن شخصیت فکری شما (به معنای مثبت یا منفی کلمه نه بلکه به معنایی کاملاً خنثی) در کتاب هم انعکاس یافته است.

-  چرا؟

 * تکرار کنم شاید لازم بود این کتاب دو کتاب شود. یعنی یک کتاب بخش ادبی امر را پوشش دهد و کتاب دیگر به نحو مفصل به مقاله­های فلسفی و علمی بپردازد. به­خصوص اینکه در بخش فلسفه می­توانستید به شمار فراوانی مقاله­های خوب فلسفی اشاره کنید. تصور می­کنم بخش ادبی کتاب باعث شده است که بخش فلسفی در حاشیه بماند.

-  یادتان هست که مقاله­ای از یکی از فضلا به من نشان دادید و من چند اشتباه روش­شناختی به آن گرفتم.

 *  کاش آن مقاله را می­آوردید.

- چهل صفحه مقاله را بیاورم که بگویم مقالۀ ضعیفی است!

 * تکرار کنم فکر می­کنم که بخش ادبی و بخش فلسفی هر یک می­تواند یک کتاب باشد.

-  اگر به نظرتان این دو بخش در یک کتاب است، به این دلیل است که کسانی که راجع به مقاله­نویسی می­نویسند، خشک می­نویسند. یعنی ذوق ادبی ندارند و گویی دستورراهنمایی و رانندگی می­نویسند. اینکه تقصیر من نیست. معمولاً کتابهایی که راجع به شیوۀ مقاله­نویسی است  ترجمه است. اما من ذوقم کشیده است و این کار را کرده­ام. گاهی خودم هم تعجب می­کنم که چرا این کار را کرده­ام. البته تشویق دوستان هم بی­اثر نبوده است. ضمن آنکه ضرورت آن را چنان که در اول گفتگو اشاره کرده­ام، احساس کردم. این عیب کتاب نیست که نگارش آن ادبی است.

 * منظور من سبک نگارش نیست، موضوع آن است. با شما مواقفم کسانی چون کواین یا ویلیام جیمز، همانطور که فیلسوفان بزرگی هستند، ادیبان و نویسندگان بزرگی هم بوده­اند. هیچ ایرادی در این مورد نیست. من می­دانم الگوهای شما در این زمینه چه شخصیتهای فکری قدر قدرتی هستند. صحبت بر سر این است که اگر این کتاب دو بخش می­شد، یعنی یک کتاب در مورد مقاله­نویسی در فلسفه و دیگری مقاله­نویسی فرهنگی و ادبی، شاید جا داشتید که مفصل­تر به این موضوع مهم – لااقل برای جامعۀ علمی و فکری ما - بپردازید. گو اینکه اشاره کردید که می­خواستید نگاهی آسیب­شناسانه به موضوع داشته باشید. این اختصار به اعتقاد من باعث شده که کتاب نتواند تاثیری را که می­خواهد بگذارد داشته باشد.

- کتاب دو بخش است. یک بخش ساختار مقاله که در آن با کمال احتیاط حرفهای کلی زده­ام و بعد مثال زده­ام. یعنی این دستورات کلی است اما کاربرد آنها امری متفاوت است. یعنی باید تمرین کنی. بنابراین من موظف نیستم به کسی نوشتن یاد دهم، اما می­توانم بگویم که مقاله چه الزاماتی دارد و اصول آن چیست؟ اما آنجا که انواع مقاله را نوشته­ام، بیشتر به مسائل ادبی تکیه کرده­ام. مقالات مختلفی که ارائه کرده­ام، دو بخشش مقالات استدلالی و فلسفی محض است. هنوز که هنوز است، بهترین نمونه مقالۀ دیالکتیکی مقالات افلاطون است. در ایران از این­گونه مقالات اصلاً نداریم. وقتی هگل می­گوید این اوج دیالکتیک است، من حیفم می­آید که از آن استفاده نکنم. در ایران اما مقالۀ دیالکتیکی نداریم. همچنین مقاله­ای از دکتر بشیریه و مقاله­ای هم از خودم آورده­ام.  در اینجا توجهم بیشتر به مقالاتی است که متوجه ایران است. موضوع مقالۀ دکتر بشیریه هم پست­مدرن است که البته بخشی از مقاله وی را آورده­ام. ضمن آنکه ایشان آدمی است که می­داند پست­مدرنیسم یعنی چه و به­راحتی مشخصه­های آنها را می­آورد که در مقایسه با حجم عظیم آثاری که در فارسی در مورد پست­مدرنیسم هست، به­خوبی آن را معرفی کرده است. باید توجه کرد که در زمینۀ آثار فلسفی دست ما تنگ بود.

 * می­توانستید به این موارد به عنوان نقصان­ها اشاره کنید.

- (خنده) من به اندازۀ کافی دعاگو دارم.

 * البته کتاب شما خوش­خوان است و من وقتی آن را دست گرفتم، متوجه نشدم که کی به پایان رسید. این نشانگر جذابیت­های کتاب شماست. اما دوست داشتم بار دیگر اشاره­ای به مسئلۀ استفاده از اینترنت بکنم. مستحضر هستید که علی­رغم استفادۀ فراوانی که همۀ ما از اینترنت می­کنیم، این موضوع به عنوان یک ایراد طرح می­شود. بسیاری از منابع اینترنتی ممکن است موثق نباشند. هرچند به طور مثال می­توانید مقالۀ آلن پو را از اینترنت بگیرد.

- این مقالۀ آلن پو داستان دارد. از این مقاله دو ترجمه در فارسی هست که کاملاً غیرقابل استفاده است. من مقالات آلن پو را از اینترنت گرفتم و از سعید باستانی که به انگلیسی­اش ایمان دارم، خواهش کردم که آن را ترجمه کند، او ترجمه کرد و من باز ادیت کردم. مقالات فلسفی را هم که فرصت ترجمه نداشتم و آن­هایی هم که به فارسی بود بسیار دشوار بود. مثلاً مقاله کواین را من در طول یک ترم  تدریس کردم و آوردن آن در این کتاب اصلاً به صلاح نبود. البته می­دانم که کتاب مثل هر کتاب دیگری نقص دارد و باید به­تدریج این ضعف­ها برطرف شود، مأخذش بیشتر شود و مقاله­های بهتری به آن اضافه شود.

 * خود شما جدیداً چه مقاله­ای نوشته­اید؟

- من عازم آکسفورد هستم. عده­ای در آکسفورد به کارهای ابن­سینا علاقه­مند شده­اند و من معتقدم که کارهایشان درست و دقیق نیست و اشتباه دارند و بیشتر هم به کارهای رشر تکیه کرده­اند که او هم در اصل اشتباه کرده است. به همین دلیل می­خواهم به این موضوع سامان دهم. اخیراً یک مقاله راجع به ابن­سینا نوشته­ام که ویلیامسون به آن ارجاع داد. در همان مقاله مطالبی هست که باطل­کننده بسیاری از حرفهای اساتید آکسفورد راجع به ابن­سیناست. الان دو سه مقاله در دست نگارش دارم که در آنها به نقد کارهای رشر، تونی استریت و ویلفرد هاجز که در غرب در زمینۀ ابن­سیناپژوهی بسیار مورد ارجاع هستند، می­پردازم. همۀ این کارها آماده کردن زمینه لازم برای همایش جهانی است که قرار است در رابطه با ابن سینا  برگزار شود.

 * هم­اکنون توجه شما به سنت فکری خودمان، به­ویژه با توجه به تخصص­تان، توجه به آثار منطقی فیلسوفان اسلامی زیاد است.

- من همیشه این را گفته­ام. اما اینکه اخیراً بیشتر شده شاید به این دلیل است که بیشتر به آثار منطقی آنها توجه کرده­ام. اصولاً وقتی می­خواهم که وزن آثار فلسفی کسی را بسنجم به آثار منطقی وی توجه می­کنم. ما در سنت خودمان نمونه­هایی مشترک با آنچه فلسفۀ زبان و فلسفۀ منطق و فلسفۀ تحلیلی نامیده می­شود داریم. آثار سنت ما  هم دقت دارند و هم واجد اشتباهاتی هستند. الان هم جلسات هفتگی داریم که در آنها راجع به متون منطقی سنت خودمان گفتگو و بحث  می­کنیم.

 *  گروه منطق مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران چه زمانی به جذب دانشجوی دکترا با گرایش منطق اقدام می­کند؟

- زمانی که ابزار و استاد لازم را برای این کار داشته باشیم. چون اکثر متخصصان در زمینۀ منطق ریاضی هستند و کمتر به منطق فلسفی پرداخته­اند. فارغ­التحصیلان آی پی ام هم که بیشتر متوجه منطق ریاضی هستند و گرچه می­توانند در منطق عمومی تدریس کنند، اما در زمینۀ منطق فلسفی مشکل داریم. البته چندین دانشجو به خارج برای آموزش فرستاده­ایم که امیدواریم برگردند و بتوانیم این شاخه را راه­اندازی کنیم.

-----------------------------

گفتگوگننده: حسین کاجی

کد خبر 783302

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha