ادموند هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی ، به مسأله بحران علم اروپایی پرداخت. وی در سخنرانی ای که در هفتم و دهم ماه مه 1935 در وین به عنوان " فلسفه در بحران انسانیت اروپایی" ایراد کرد گفت: من نیز یقین دارم که بحران اروپا ریشه در گونهای خطای باور به خرد دارد، اما این نکته به این معنا نیست که به نظر من خرد باوری در ذات خود ناپسند است، و یا در مجموعه هستی انسانی دارای اعتباری اندک است. او افزود: خرد باوری بنا به معنای اصیل خود در فلسفه یونانی روشن شدن خرد بر خود آن بوده است. پس نکته مهم همان "گونهای خطا" در خرد باوری است و نه خرد باوری . این نکته واپسین بحث مهمی را میگشاید.
علم بر خلاف پندارهای فلسفه مدرن ، نه بر بنیان نظریه ، بل بر پایه پراکسیس استوار است. علم را میتوان رویکردی نقادانه به جهان دانست، پس ، پیش از آنکه جهان بینی جهانشمولی داشته باشد یک عمل است. این نکته بیشک بنیان تجربی علم را مورد تأکید قرار میدهد، اما در عین حال ادعای علم را منکر میشود که میتوان روشی همگانی و کلی یافت که در هر موردی کارآییای همسان با موارد دیگر داشته باشد.
هوسرل نیز چون دکارت از این نکته آغاز میکرد که برای هر یک از ما این نکته قطعی است که آگاهیم. هر کس میتواند نسبت به هر چیزی شک کند، مگر در مورد این نکته، آگاهی خود. هوسرل مینویسد که به طور قطع و با یقین میتوان گفت که ابژههای آگاهی ما بهمثابه ابژههای آگاهی برای ما وجود دارند، حالا هر شکلی یا تعینی داشته یا نداشته باشند. ما میتوانیم آنها را بهعنوان ابژه های آگاهی خودمورد دقت قرار دهیم، بی آنکه نیازمند فرضها یا بحثهایی باشیم که در باره هستی مستقل آنها در میگیرد.
شعار مشهور فلسفی هوسرل به سوی خود چیزهاریشه در نکته بالا دارد : به سوی چیزهایی که رهایند از هر گونه تعین ، و هر منش یا صفتی که ما برای آن ها قائل می شویم، یا همچون فرض در موردشان مطرح میکنیم. این یعنی ادراک چیزها آن سان که میتوانند باشند ( یگانه شکل یقینی که در آن میتوانند باشند ) یعنی ادراک چیزها چون ابژه های دانایی و آگاهی سوژه . آشکارا، هوسرل در چارچوب تقابل ابژه / سوژه باقی مانده است. سوژه در جهان ابژهها قرار گرفته و آنها را میشناسد. نه بر اساس دانستههای پیشینی ، بل بر اساس بنیان تقلیل گرایی که در آن ابژهها خود را به او چنانکه هستند میشناسانند.
با روش تقلیل پدیدارشناسانه میتوانیم لایههای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و فردی هر تجربه را کنار بزنیم و آن را به عناصر ابتدایی تشکیل دهندهاش بازگردانیم. هدف اصلی پدیدارشناس به گفته لاکمن توصیف ساختارهای همگانی جهت گیری سوبژکتیو در جهان است، و نه شرح منشهای کلی جهان ابژکتیو . پدیدارشناسی پیش از هر چیز اصلی است در نقادی فلسفی. روش آن تقلیل یا اپوخه است .
هر یک از کتابهایی که هوسرل نوشت ( از آن میان پژوهشهای منطقی و ایدههای راهگشا برای گونهای از پدیدارشناسی، تعمقهای دکارتی و منطق صوری و منطق استعلایی و ... ) در حکم مقدمه ای بود بر جنبههایی از پدیدارشناسی استعلایی، کتاب "بحران" هم از این حکم مستثنی نیست. خود هوسرل آن را رویکردی پدیدارشناسانه در شناخت زیستجهاننامید ، که ضرورت تاریخی پدیدارشناسی را در موقعیت کنونی فلسفه ثابت میکند. بحران به بحران علم و اندیشه خلاصه نمیشود هرچند موضوع اصلی کتاب هوسرل این بود، اما به مناسبتهایی مدام یادآوری کرده است که این بحرانی است جهانی و معنوی.
میتوان با تفسیری اجتماعی گفت که روزگار نو، روزگار بحران هاست. بیکاری ، تورم ، جنگهای جهانی و منطقهای، قحطی، عدم توزیع مناسب و درست درآمدها ، از میان رفتن تعادل زیستشناسانه ، وجود رژیمهای مستبد و توتالیتر که از روشهای غیر انسانی برای ادامه سلطه خود سود می جویند ، ترس از کاربرد سلاح اتمی و ... این همه عناوین اصلی اخباری هستند که ماهوارهها همزمان در سراسر جهان پخش میکنند.
منبع: کتاب "مدرنیته و اندیشه انتقادی" تألیف بابک احمدی.
نظر شما