بیکن پس از آن و پیش از آنکه به سیاست برنامهی پژوهشیاش بپردازد که با نام ارغنون جدید علوم شناخته میشود، طرح احیا را به زبان لاتین نوشتهاست. در مجموع، این کتاب که در سال 1620 تدوین شد، قسمت دوم از بخش دوم احیا را تشکیل میدهد که بخش اول آن در کتاب اول پیشرفت آموزش آمده است. بیکن پس از سازماندهی کتاب احیا آن را به شش بخش تقسیم کرد که برای خوانندگان همعصرش یادآور عمل ششروزهی خداوند در آفرینش عالم بود و پیش از او نویسندگانی چون گیلام دو بارتاس (1579) و جیووانی پیکو دلامیراندولا (1489) چنین سبکی را به کار برده بودند.
بیکن طبیعت را همچون کلافی سردرگم میداند که نمیتوان فعالیتهای آن را صرفا با ارجاع به "والایی شعور" و " تکرار آزمایشهای تصادفی" تبیین کرد: " سررشتهای باید اقدامات ما را هدایت کند و نشان دهد که از نخستین ادراک حسی و بر مبنای طرحی قابل اعتماد چه مسیری باید طرح شود".
بیکن طرح خود را دربارهی این اثر به این صورت بیان میکند:
1. تقسیم علوم
2. ارغنون جدید؛ یا راهنماییهایی دربارهی تفسیر طبیعت
3. پدیدارهای جهان؛ یا تاریخی تجربی و طبیعی برای بنیان فلسفه
4. درجات عقل
5. پیشگامان؛ یا پیشبینیهای فلسفهی جدید
6. فلسفهی جدید؛ یا علم فعال
بخش اول توصیف کلی علوم را دربرمیگیرد، از جمله تقسیمبندی علوم آنگونه که در دورهی بیکن مطرح بود. در اینجا او تمایز میان آنچه از پیش ابداع و شناخته شده بود در برابر "اشیای حذف شدهای که باید آنجا باشند" را مدنظر قرار میدهد. این قسمت ممکن است از پیشرفت آموزش و نسخهی بازبینی شده و گسترش یافتهی لاتین آن برگرفته شده باشد.
بیکن در بخش دوم، روش نوین خویش برای پژوهش علمی، ارغنون نو، را میپروراند، عقل را برای پشتسر گذاشتن فنون کهن تجهیز میکند و به این ترتیب روشهای شناخت را به طور ریشهای بازبینی می کند؛ از سوی دیگر، وجودشناسی و شناختشناسی جدیدی نیز عرضه میکند. بیکن فن جدید خود را تفسیر طبیعی مینامد که نوعی منطق پژوهشی است که پا را از منطق معمولی فراتر میگذارد، چراکه علم او سه ابداع را در نظر دارد: ابداع فنون (نه براهین)، ابداع اصول (نه چیزهایی سازگار با اصول) و ابداع عناوین و راهنماییها برای اعمال (نه دلایل محتمل). نتیجهای که بیکن به دنبال آن است فرمان دادن عملی به طبیعت است، نه غلبهی برهانی بر رقیب. ارغنون نو تنها بخش احیاءالعلوم کبیر است که تقریبا به اتمام رسیده است.
قرار بود که بخش سوم، تاریخ تجربی و طبیعی یا گزارش پدیدههای جهان را شامل شود. بر اساس نسخهی لاتین پیشرفت آموزش، تاریخ طبیعی به دو بخش روایی و استقرایی تقسیم میشود که بناست بخش دوم آن به پدیدآوردن فلسفه کمک کند و در خدمت آن باشد". این تاریخهای کارامد به حافظهی انسان یاری میرسانند و مادهی پژوهش یا شناختِ واقعیتْ بنیادِ طبیعت را که باید قطعی و قابل اعتماد باشد، فراهم میکنند. تاریخ طبیعی، از ریزهکاری طبیعت یا پیچیدگی آن آغاز و بر آن تأکید میکند، نه از پیچیدگی نظامهای فلسفی چراکه ذهن انسان آنها را پدیدآورده است. بیکن این بخش از احیاءالعلوم کبیر را شالودهی بازسازی علوم میداند تا شناخت متافیزیکی و فیزیکی را پدید آورد.
در این سیاق، طبیعت درچهارچوب شرایط تجربی مورد مطالعه قرارمیگیرد؛ نه تنها به معنای تاریخ اجسام، بلکه به مثابهی نوعی تاریخ فضایل یا انفعالات نخستین که به امیال ماده مربوط میشود. بیکن این شناخت را تمهیدی برای بخش ششم، فسلفهی ثانی یا علم فعال، میدانست که برای آن، تنها، یکه مثال تاریخ بادها (1622) را آورد؛ اما در ادامهی طرح خود برای نوشتن شش تاریخ طبیعی مثالی، او تاریخ تراکم و تاریخ مرگ و زندگی را نیز نوشت که به صورت دستنویس باقی ماند. این متن که ایدهی بخش سوم را بسط میدهد تمهیدی بر تاریخ طبیعی و تجربی نامیده میشود.
بیکن در نظر داشت بخش چهارم که آن را درجات عقل نامید، پیوندی باشد میان روش تاریخ طبیعی و روش فسلفهی ثانی یا علم فعال. این بخش نه تنها قطعهی رشتهی کلاف سردرگم(Filum labyrinthi) بلکه کتاب الفبای جدید طبیعت را نیز دربرمیگیرد که به عنوان مقدمهای برای کل بخش چهارم درنظر گرفته شده بود تا " کل فرایند ذهن را آشکار سازد". رشتهی کلاف سردرگم (Filum labyrinthi) به تأملات و نتایج شبیه است اما با آن یکی نیست. بیکن که از لحنش پیداست خود را مؤلف میداند، دربارهی وضعیت علم تأمل میکند و از انقطاعها و کاستیهای نظام رشتههای تحصیلی برای ایجاد برنامهی پژوهشی خویش بهرهمیگیرد: علوم آینده باید مورد بررسی قرارگیرد و موارد بیشتری کشف شود. باید بر محتوای جدید تأکید کرد (نه بر مناقشات). انکار خرافه، دینداری متعصبانه و حجیت نادرست مراجع ضرورت دارد. همانطور که علت هبوط نه شناخت طبیعت، بلکه برعکس، شناخت اخلاقی خیر و شر بود، از نظر بیکن شناخت فلسفهی طبیعی نیز تشریک مساعی در ستایش شکوه خداوند است و به این ترتیب دستاویز او برای رشد شناخت علمی آشکار میشود.
بیکن در بخش پنجم به پیشگامان یا پیشبینیهای فلسفهی جدید میپردازد و تأکید میکند که کامل شدن "دستگاه بزرگ" احیاء العلوم کبیر بسیار زمان میبرد. پیشبینیها شیوههایی هستند برای دستیافتن به استنتاجهای علمی بدون توسل به روش بیانشده در ارغنون نو. در این اثنا او به نظام نظری خویش مشغول بود به طوری که بخشهایی از فلسفهی ثانی او پرورده شد و به پایان رسید، یعنی جزر و مد و نظریهی افلاک. برای این بخش از احیاءالعلوم متونی درنظر گرفته شده است که از مجموعه واقعیتهایی دست به نتیجهگیری فلسفی میزنند که هنوز برای استفاده یا به کارگیری روش استقرایی بیکن از شرایط لازم برخوردار نیستند.
بیکن بخش ششم را که آخرین بخش احیاءالعلوم کبیر بود، برای توصیف فلسفهی جدید طرحریزی کرده بود، اما این طرح بیثمر ماند به طوری که از این بخش از طرح کلی بیکن هیچ متنی موجود نیست.
نظر شما