از منظر او که متأثر از برداشتهای مربوط پیوریتانیسم است، جامعهی مدرن اولیه باید اطمینان یابد که زیانهای ناشی از هبوط انسان، در درجهی نخست به وسیلهی گسترش دانش بشر، جبران شدهاند و به این ترتیب پیششرطهای لازم برای شکلی جدید از جامعه را، مطابق پیشگویی دانیال نبی، فراهم آورد که علم جدید و عصر طلایی را با هم میآمیزد.
علم در مقام تلاشی اجتماعی طرحی جمعی برای بهبود ساختهای اجتماعی محسوب میشود. از سوی دیگر، نوعی روح جمعی قدرتمند در جامعه ممکن است به مثابهی شرطی گریزناپذیر برای اصلاح فلسفهی طبیعی عمل کند. [در اینجا] استدلال مشهور بیکن مبنی بر اینکه درهم آمیختن کتاب طبیعت و کتاب خداوند خردمندانه نیست به خوبی روشن میشود، چراکه دومی به ارادهی خداوند (که برای انسان غیرقابل درک است) و اولی به مخلوقات خداوند میپردازد، که تبیین یا فهم علمی آن شکلی از عبادت مسیحی است.
کارهای موفقیتآمیز در فلسفهی طبیعی و تکنولوژی به بهترکردن سرنوشت انسان کمک میکند به طوری که سختیهای زندگی پس از هبوط را منسوخ میکند. یادآوری این نکته مهم است که نظر بیکن دربارهی جامعهای- به میزانی مشخص- مسیحی به هیچ وجه به معنی بدبینی مسیحی به روش متفکران آغازین مسیحیت نیست، بلکه خوشبینیای آشکار را نشان میدهد که نتیجهی آمیختن مسئلهی حقیقت با محدودهی آزادی و خودفرمانی انسان است.
از آنجا که بیکن در فلسفهی علم میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که انسان چگونه میتواند بر کاستیهای زندگی زمینی که از هبوط ناشی میشود، فائق آید، به حوزهی تأمل اخلاقی پا میگذارد. بهبود بخشیدن به سرنوشت انسان به وسیلهی فلسفه و علم از منظری تنگنظر و فایدهگرا آغاز نمیشود که صرفا تلاش برای کسب سود را در پی دارد و از قدرت یا نفوذ گروههای برگزیدهی انسانها پشتیبانی میکند؛ بلکه با تأکید بر ایجاد جهانی بهتر برای نوع انسان همراه است که ممکن است از طریق روشن ساختن حقایق مربوط به طرز کار طبیعت پدید آید.
بنابراین، در اندیشهی اخلاقی بیکن چشمانداز امر جهانشمول برتری مییابد. تا آنجا که هدف، دگرگون کردن کل نظامها است، حوزهی علم و تکنولوژی به معنای اخلاقیشان از قلمرو به کار گرفتن ابزارها و آلات فراتر میرود. از آنجا که علیت و قطعیت میتوانند بر مبنای اراده و شناخت انسانی تعامل داشته باشند، شمار زیادی از جهانها امکانپذیر میشوند.
بنابراین از نظر بیکن صرف کسب شناخت با امکانپذیرشدن اعمال قدرت مقارن نیست. شناخت علمی او شرطی است برای گسترش و تمایز تمدن به مثابهی یک فرایند. بنابراین، شناخت و شفقت را نمیتوان جدا نگاه داشت:" من با فروتنی دعا میکنم... که اینک دانش از آن زهری که ابلیس در آن افکند و مایهی نخوت ذهن آدمی است، عاری شده باشد، ممکن است بیش از حد و اندازهی اعتدال خردمند نباشیم ولی میتوانیم حقیقت را با شفقت بپرورانیم... درانتها، میخواهم هشداری کلی را برای همه بیان کنم و بگویم که به آنچه غایت حقیقی شناخت است، توجه کنید و آن را نه به خاطر مسرت ذهن، یا مجادله یا برای برتری یافتن نسبت به دیگران یا برای سود یا شهرت یا قدرت یا چیزهایی نازلی از این دست؛ بلکه برای منفعت و استفادهی زندگی بجویید و با شفقت به تکمیل آن بپردازید و آن را مهار کنید. زیرا شهوت قدرت، فرشتگان را تنزل مقام داد و شهوت دانش، انسان را؛ اما در مورد شفقت زیادهروی نمیتواند وجود داشته باشد؛ نه فرشته و نه آدمی هیچگاه به خاطر آن به خطر نیفتادهاند" (پیشگفتار احیاءالعلوم کبیر).
سرانجام، این نگرش که آتلانتیس نوی بیکن " به جامعهای آرمانگرایانه مربوط است که به دقت برای مقاصد پژوهش علمی و زندگی بافضیلت سازماندهی شده است" در مورد آثار کل زندگی او صادق است.
منبع:
Stanford Encyclopedia of Philosophy
نظر شما