گوته
---------
گوته ترجمه آثارادبى را به سه نوع تقسيم مىكند ، درنوع اول، مترجم مىكوشد تا ما را درمحدوده فهم و ادراك فرهنگيمان با محيط بيرون از اين محدوده آشنا كند. براى اين نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترين روش است زيرا سخن منثور با خنثى كردن همه ويژگي هاى شاعرانه و حتى با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به سطح فهم همگانى، زمينه آشنايى اوليه با آثار ادبى فرهنگهاى ديگر را فراهم مىآورد و از اين طريق بهترين خدمت را در حق ما انجام مىدهد. اين نوع ترجمه ما را در ميانه فرهنگ مألوف و مأنوس مليمان با ادبيات بيگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بىنظير سرزمينهاى ديگر آشنا مىكند و در عين حال ما را چنان غافلگير مىسازد و به شگفت وامىدارد كه بىآنكه بدانيم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى به ما دست مىدهد، بلكه از مطالعه آن سود معنوى نيز نصيبمان مىشود. اين چنين تأثيرى را ترجمه آلمانى مارتين لوتر از كتاب مقدس مسيحيان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر اين باور است كه اگر حماسه" نيبلونگن" نيز از همان آغاز به صورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مىشد و در دسترس همگان قرار مىگرفت، هم نفوذ و تأثير آن در ميان مردم بيشتر مىبود و هم مىتوانست معناى بىنظير، پر اهميت، شگفت و غريب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 ميلادى را با توانايى تمام به ما منتقل كند.
در نوع دوم، با اينكه مترجم خود را در وضعيت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مىدهد تا از اين طريق معناى بيگانه با فرهنگ خودى را دريابد، ولى به هنگام بازآفرينى متن، مىكوشد كه همه يافتههاى خود را در محدوده فرهنگ خودى به تصوير كشد. گوته اين نوع ترجمه را سبك «تقليدى - تعويضى» مىنامد و انجام آن را در توان انسانهاى ظريف و زيرك و باذوق مىداند. فرانسويان استادان اين كارند و اين نوع ترجمه را بيشتر براى برگردان آثار منظوم به خدمت مىگيرند. آنان نه تنها براى افكار و حالات درونى انسانها و اشياء گوناگون، معنا و معادلي مناسب مىآفرينند، بلكه براى نام هر «ميوه ي غريبى»، چنان جايگزينى مىيابند كه گويى هميشه در سرزمينشان مىروييده است.
گوته نوع سوم را آخرين و بالاترين و كاملترين نوع ترجمه مىداند كه در آن مترجم تمام تلاش و توانايى خود را به كار مىگيرد تا متن ترجمهاش همسان و همذاتِ متن اصلى شود و در واقع اصل به بدل تغيير نكند، بلكه به جاى آن نشيند. مترجم در اين حالت چنان در بطنِ فرهنگىِ متن فرو مىرود و با آن همسانى و همزبانى ايجاد مىكند كه شايد بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّى خود را كمابيش رها مىكند و آخر كار متن سومى آفريده مىشود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نيست و فهم و دريافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالايى است.
البته در اينجا شايد بي فايده نيست كه نظرات گوته درباره مولانا را نيز بازگوكنيم ، چرا كه او در يادداشتها و رسالههايى براى درك بهتر ديوان غربى – شرقى ، برداشت هاي خود را ازشخصيت و شعرهفت سراينده نامدار پارسي زبان فردوسي، انوري، نظامي، جلال الدين رومي، سعدي، حافظ و جامي نيز ارائه كرده است ، اما از آنجا كه آگاهي هاي او و همعصرانش، حداقل، از مولانا كم و ناقص بوده است، يادداشتهاي او – گذشته از يك دو نكته جالب و جدل انگيز- از حدّ اشارات تاريخي فراتر نمي رود.
* * *
حال با توجه به آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو شد ، به بررسى ترجمه آلمانى چند رباعى از مولانا جلالالدين محمد بلخى اشاره مي شود كه در كتابي با عنوان " نقش خيال دوست " منتشر شده است.
مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از يكى از رباعيات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً اين رباعى:
تا نقش خيال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برآيد اى دل
يك خار به از هزار خرماست دلا
يوهان كريستف بورگل، استاد دانشگاه و ايرانشناس و اسلامشناس سوئيسى، مترجم اين كتاب است كه پيشتر نيز از او ترجمههاى بسيارى از متون كلاسيك شرقى - خاصه از شاعران ايرانى - و نيز تأليف و تحقيق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جمله اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شيرين و همچنين مثنوى هفت پيكر (بهرامنامه) نظامى گنجهاى كه آن را با مهارت به نظم كشيده است. وى به خاطر ترجمههاى خوب و رساىِ اين آثار، در سال 1983 ميلادى «جايزه فريدريش روكرت» و در سال 1993 « جايزه مترجم» شهر برن سوئيس را از آن خود نمود. « نور و سماع » و « سه رساله درباره حافظ » از جمله تحقيقات اوست . ( كتاب اخير به زبان فارسى نيز ترجمه و منتشر شده است.)
مولوي
-----------
آخرين اثري كه از بورگل منتشر شده، ترجمه ي گزيده ي غزليات و رباعيات ديوان كبير است كه انتشارات معتبرC.H.Beck در سال 2003 ميلادي آن را به صورتي نفيس در آلمان به چاپ رساند. بورگل دراين كتاب هفتاد وپنج غزل وسي ويك رباعي را با زيبايي وگويايي تمام به زبان آلماني ترجمه كرده و كوشيده است تا با توضيحات، و تفاسير و تعبيراتي عرفاني، به درك و دريافت سروده هاي مولانا ياري رساند. اين اشارات، به ويژه براي خوانندگان آلماني زبان، سودمند و با ارزش است. از اين رو در انتهاي ترجمه ي هر غزل و رباعي، بدون استثنا و هر چند كوتاه، مطلبي آمده است.
حال به بررسي ترجمه رباعياتي كه در كتاب « نقش خيال دوست » آمده است، مي پردازيم . بورگل مبناى ترجمه خود از رباعيات مولانا را بر پايه سه اصل قرار داده است: نخست اينكه كوشيده است تا حتىالمقدور به محتواى متن اصلى نزديك شود و به آن وفادار بماند و پيش از هر چيز از دست بردن به صور خيال و تصرف در زبان تصاوير شاعر خوددارى كند. افزون بر اين سعى كرده است كه ساختار صورى رباعيات را عيناً باز پس دهد و وزن و ترتيب قوافى را مراعات كند. و سرانجام آنكه در ترجمه خود، شيوه شاعرى و اصطلاحات شعرى در زبان آلمانى را به كار گرفته و از اين رو ترجمه او از رباعيات مولانا چنان به گوش مىآيد كه گويى به زبان آلمانى سروده شده است. البته مترجم ، داورى درباره اينكه او تا چه حد در انجام اين كار موفق بوده را به عهده خوانندگان گذارده است و براى يارى رساندن به آنان و نيز فهم بهتر رباعيات، ترجمه تحتاللفظى هر رباعى را نيز در زير ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراين مىبينيم كه مترجم كوشيده است تا ترجمهاى همسنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترين نوع ترجمه مىنامد، به دست دهد. همين جا بيفزايم كه با تمام تلاش و كوشش هاى صادقانه و استادانه بورگل، گيرايى ترجمههاى او و روح دميده در آنها در مقام قياس با ترجمههاى منظومى كه از فريدريش روكرت شاعر و مترجم شهير آلمانى و « پدر شرقشناسى آلمان » بجا مانده است، از ژرفاى معنوى آنچنانى برخوردار نيست. البته اين انتظار و توقع را نيز نبايد داشت كه ترجمه رباعيات مولانا بتواند جذبه عرفانى و كشش روحانى نهفته در متن اصلى را به خواننده منتقل كند. از اين رو خود مترجم نيز به اين امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانى زبان علاقهمند، با مطالعه ترجمه گزيده رباعيات مولانا به شوق و ذوق آيند و چنان برانگيخته شوند كه زبان فارسى را فراگيرند و زمانى خود قادر باشند غزليات و رباعيات مولانا و ديگر شاعران پارسى زبان را بخوانند!
مترجم مدخلى بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگى مولانا و چگونگى آشناييش با شمس تبريز، آثار او را برشمرده و توضيح كوتاهى نيز درباره وزن و قافيه رباعى داده است. بورگل رباعيات كتاب را به سه دسته تقسيم كرده است:
1- دوستى و عشق ، كه شامل 49 رباعى است و مترجم در انتخاب وترتيب آنها كوشيده است تا داستان عشق عرفانى مولانا به شمس را در اين رباعيات بازتاب دهد؛ از اولين نگاه و نخستين ديدار و رحمت وصال و بركت همنشينى تا درد جدايى و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و اميدوارى دوباره . دو رباعى از اين بخش را، همراه با ترجمه ي آلماني آنها، هم به صورت منظوم و هم ترجمه ي تحتاللفظى، در اينجا مي خوانيم:
من ذره و خورشيد لقايى تو مرا
بيمار غمم عين دوايى تو مرا
بى بال و پر اندر پى تو مىپرم
من كاه شدم چو كهربايى تو مرا
آن كس كه به روى خوب، او رشك پريست
آمد سحرى و بر دل من نگريست
او گريه و من گريه، كه تا آمد صبح
پرسيد كز اين هر دو عجب، عاشق كيست؟
2- زيستن و آموختن: در برگيرنده رباعياتى است پيرامون شيوه زيستن و حكمت حيات و نيز قطعاتي غزل مانند و سخته، اما اغلب اشعار اين بخش را رباعياتى با مضامين عرفانى تشكيل مىدهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پايان مىگيرد. به يك نمونه از اين رباعيات اشاره مي شود :
رندى ديدم نشسته بر خنگ زمين
نه كفر و نه اسلام، نه دنيا و نه دين
نى حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين
اندر دو جهان كرا بود زهره اين
3- شعر و موسيقى: در اين بخش مترجم رباعياتى را برگزيده است كه مضامينِ شعر و موسيقى را در بردارد. مضامينى كه مولاى روم به آنها دلبستگى خاص دارد و در سرودههاى او – به ويژه در غزليات ديوان شمس - به تكرار از آنها سخن به ميان آورده است.
عبدالرحمن جامى در نفحات الانس حكايت كوتاهى را نقل مىكند كه نشاندهنده علاقه مولانا به موسيقى است:
« روزى مىفرمود كه: آواز رباب، سرير باب بهشت است كه ما مىشنويم.» منكرى گفت: «ما نيز همان آواز مىشنويم. چون است كه چنان گرم نمىشويم كه مولانا؟» خدمت مولوى فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما مىشنويم آواز باز شدن آن در است. و آنچه وى مىشنود آواز فراز شدن.»
در رباعيات اين بخش بدون استثنا از اسامى يك يا چند ساز بادى و زهى و ضربهاى استفاده شده است. اين هم دو رباعى از اين بخش :
از عشق تو گشتم ارغنون عالم
وز زخمه تو فاش شده احوالم
ماننده چنگ شد همه اشكالم
هر پرده كه مىزنى مرا مىنالم
حاجت نبود مستى ما را به شراب
يا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بىساقى و بىشاهد و بىمطرب و نى
شوريده و مستيم چه مستان خراب
مترجم توضيحات سودمندى نيز به آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعيات، به ويژه در شناخت پارهاى از اصطلاحات و استعارات و تمثيلات مورد استفاده مولانا، به يارى خواننده آلمانى زبان مىآيد. ناگفته نگذاريم كه به هنگام مطالعه و بررسى كتاب به نكتهاى برخورديم كه اندكى مارا به شگفتي واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب، متذكر شده كه رباعيات را از نسخهاى برگزيده است كه روانشاد استاد بديع الزمان فروزانفر در 10 جزو (9 جلد) بين سالهاى 1336 تا 1346 خورشيدى به چاپ رساند. در اين نسخه، فروزانفر 1983 رباعى را براساس شش نسخه خطى تصحيح كرده و به ثبت رسانده است و به سبب اعتبار علمى مصحح، اغلب در كارهاى پژوهشى و دانشگاهى برحسب معمول از اين نسخه استفاده مىشود. لذا بديهى مىنمود كه بورگل نيز در ترجمه رباعيات مولانا اين نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتى ترجمه آلمانى رباعيات را با متن اصلى آنها مقابله مىكردم، برخى را اصلاً در نسخه فروزانفر نيافتم و تازه آنها نيز كه در اين نسخه يافت مىشوند، با تفاوتهاى اساسى به آلمانى ترجمه شدهاند. براى مثال در نسخه فروزانفر در رباعى 82 «مى» ثبت شده ولى در ترجمه آلمانى « نى» آمده است. و باز در همين رباعى « چون مستان» به « چه مستان» تبديل شده است. در جاى ديگر « بىقرار» به « پرشرار»، « اى زهره غيبى» به « اى زهره عيش »، « بگريست » به « نگريست » و « بىروى تو» به « بيرون تو» ترجمه شده است. لاجرم جستجوى من براى يافتن متن اصلى رباعيات مورد استفاده بورگل بىنتيجه ماند تا اينكه روزى به طور اتفاق به نسخه چاپى نسبتاً جديد كليات شمس تبريزى برخوردم كه انتشارات اميركبيردريك جلد و براى استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به كراّت تجديد چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردين 1363) آن را در ميان كتابهاى دوستى مشاهده كردم و با كمال تعجب ديدم كه تمامى 100 رباعى را بورگل عيناً از اين چاپ جديد كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسيار دارد و تعداد رباعياتش نيز بيشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانى آنها نيز واژه به واژه مطابق مفاد آن است. از اين رو مطمئنم كه مأخذ وى در ترجمه رباعيات مولانا فقط اين چاپ يك جلدى مىتوانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ 9 جلدى كليات شمس به عنوان مأخذ ترجمهاش نام برده، پرسشى است كه من براى آن پاسخى نيافتم!
البته اين نخستين بار نيست كه رباعيات مولانا به زبان آلمانى ترجمه و منتشر مىشود. دو ترجمه ديگر نيز از رباعيات مولانا صورت گرفته كه يكى پيشتر و ديگرى بعد از ترجمه بورگل به چاپ رسيده است. اولى ترجمه 99 رباعى است از بانو گيزلا ونت كه چند سال پيش از اين در آمستردام هلند منتشر شد و ديگرى كتابى است شامل ترجمه 100 رباعى كه البته به سبك شعر نو ترجمه شده و پيداست كه مترجم به عمد در پى وزن و قافيه نرفته و بيشتر كوشيده است تا درونمايه رباعيات را به خواننده آلمانى زبان منتقل كند. مترجم اين كتاب زندهياد سيروس آتاباى، شاعر آلمانى زبانِ ايرانى است كه بيشتر عمر خود را در آلمان سپرى كرد و ده ها ترجمه و سروده به زبان آلمانى از او بجا مانده است و به قول ابراهيم گلستان « برخلاف خويشاوندان نزديكش انسانى ملايم و آرام و با فرهنگ بود ». او قطعاتى از غزليات و سخنان مولانا را نيز به آلمانى ترجمه كرد و در سال 1988 در دفترى با عنوان شمس تبريز به چاپ رساند. چند سال پيش از اين هم مجموعه ترجمه هاي آتاباي ازشعرهاي حافظ و مولانا و خيام ، دريك مجلد نفيس در آلمان منتشرشد.
در پايان به ترجمه چند اثر ديگر از مولانا و نيز دو سه كتاب كه درباره او و آثارش در سال هاي اخير به زبان آلمانى نوشته شده است اشاره مىكنيم: كتاب فيه مافيه را شادروان پرفسور آنه مارى شيمل به آلمانى ترجمه كرد و به صورتى نفيس و با سر فصل هايى آراسته به خط خوش فارسى در سال 1988 ميلادى به چاپ رساند. دفتر اول مثنوى معنوى نيز براى نخستين بار به طور كامل در سال 1997 به زبان آلمانى ترجمه و منتشر شد. اين ترجمه مستقيماً از متن فارسى مثنوى انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگليسى آن بوده است كه زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكارى نورى ارگنكون به پايان رسانده بود. البته چند بار گزيده هايي از روى متن اصلى متنوي به آلمانى ترجمه شده است كه يكي از آن ها، گزيدهاى از قصههاى مثنوى است كه خانم شيمل انجام داده و با مصورسازى اينگريد شار در سال 1994 ميلادى به چاپ رسيد. ديگري گزيده اي است قديمي كه گئورگ روزن از متن فارسي كتاب به آلماني ترجمه و در سال 1849 ميلادي منتشر كرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخه ي فارسي چاپ نيكلسن، بيت هاي 1923 تا 2933 را به آلماني ترجمه كرد كه در 1930 ميلادي منتشر شد.
« من چو بادم و تو چو آتش » عنوان كتاب ديگرى است كه پُرفسور شيمل درآن به بررسى و تحليل زندگى و آثار وافكار مولانا پرداخته است. شيمل اين كتاب را با همين عنوان به دو زبان آلماني و انگليسي منتشر كرد كه البته متن آلماني و انگليسي كتاب با هم تفاوت اساسي دارند. اين كتاب تاكنون 7 بار در آلمان تجديد چاپ شده است. متن انگليسي اين اثر، اساس ترجمه كتابي قرار داشته كه فريدون بدره اي آن را با عنوان " من بادم و تو آتش "، به فارسي ترجمه كرده و در ايران منتشر شده است. بانو شيمل از شيفتگان مولاى روم و يكى از نخستين پژوهشگران آلمانى بود كه به تحقيق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن اين عارف و عالم بزرگ ايرانى به جهانيان سهم بسزايى داشت. در ميان آثار وى كتابى نيز يافت مىشود با عنوان « صور خيال در شعر جلالالدين رومى » كه نزديك به 60 سال پيش از اين انتشار يافت و در زمره اولين كارهاى تحقيقى در اين زمينه است. افزون بر اينها گزيده هايى از غزليات مولانا را مترجمان بسيارى به زبان آلمانى ترجمه و منتشر كرده اند كه هنوز زيباترين و جذابترين آنها ترجمهى فريدريش روكرت است كه نزديك به 180 سال پيش انجام شد و نخستين باردر سال 1819 ميلادى منتشر و تاكنون بارها تجديد چاپ شده است.
* خسرو ناقد
نظر شما