۲ مرداد ۱۳۸۳، ۹:۲۲

" مولوي " چهره نامدار ادب پارسي از نگاه ديگرمتفكران جهاني

نقش خيال دوست / بررسى ترجمه آلمانى رباعيات مولانا

نقش خيال دوست / بررسى ترجمه آلمانى رباعيات مولانا

خبرگزاري " مهر" - گروه فرهنگ و ادب : امروز - بنا به گواهي تقويم - مصادف است با درگذشت مولانا جلال الدين محمد بلخي ، شاعر پر آوازه ايراني و خالق اثر ماندگار " مثنوي " كه رباعياتي نيز از خود به يادگار گذارده است . يوهان ولفگانگ فون گوته ، متفكر و شاعر آلماني با اشاره مستقيم به آثار و تفكر مولانا ، مبحثى درباره ترجمه و انواع آن دارد كه در آن بيشتر به ترجمه آثار ادبى، به ويژه آثار منظوم پرداخته است ، گزيده اي از اين نوشتار را مي خوانيد.



گوته
---------

گوته ترجمه آثارادبى را به سه نوع تقسيم مى‏كند ، درنوع اول، مترجم مى‏كوشد تا ما را درمحدوده فهم و ادراك فرهنگيمان با محيط بيرون از اين محدوده آشنا كند. براى اين نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترين روش است زيرا سخن منثور با خنثى كردن همه ويژگي هاى  شاعرانه و حتى با كاستن از وجد  و حال شاعرانه و آوردن آن به سطح فهم همگانى، زمينه آشنايى اوليه با آثار ادبى فرهنگهاى ديگر را فراهم مى‏آورد و از اين طريق بهترين خدمت را در حق ما انجام مى‏دهد. اين نوع ترجمه ما را در ميانه فرهنگ مألوف و مأنوس مليمان  با ادبيات بيگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بى‏نظير سرزمينهاى ديگر آشنا مى‏كند و در عين حال ما را چنان غافلگير مى‏سازد و به شگفت وامى‏دارد كه بى‏آنكه بدانيم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى به ما دست مى‏دهد، بلكه از مطالعه آن سود معنوى نيز نصيبمان مى‏شود. اين چنين تأثيرى را ترجمه آلمانى مارتين لوتر از كتاب مقدس مسيحيان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر اين باور است كه اگر حماسه" نيبلونگن" نيز از همان آغاز به صورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مى‏شد و در دسترس همگان قرار مى‏گرفت، هم نفوذ و تأثير آن در ميان مردم بيشتر مى‏بود و هم مى‏توانست معناى بى‏نظير، پر اهميت، شگفت و غريب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 ميلادى را با توانايى تمام به ما منتقل كند.

در نوع دوم، با اينكه مترجم خود را در وضعيت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مى‏دهد تا از اين طريق معناى بيگانه با فرهنگ خودى را دريابد، ولى به هنگام بازآفرينى متن، مى‏كوشد كه همه يافته‏هاى خود را در محدوده فرهنگ خودى به تصوير كشد. گوته اين نوع ترجمه را سبك «تقليدى - تعويضى» مى‏نامد و انجام آن را در توان انسانهاى ظريف و زيرك و باذوق مى‏داند. فرانسويان استادان اين كارند و اين نوع ترجمه را بيشتر براى برگردان آثار منظوم به خدمت مى‏گيرند. آنان نه تنها براى افكار و حالات درونى انسانها و اشياء گوناگون، معنا و معادلي مناسب مى‏آفرينند، بلكه براى نام هر «ميوه ي غريبى»، چنان جايگزينى مى‏يابند كه گويى هميشه در سرزمينشان مى‏روييده است.

گوته نوع سوم را آخرين و بالاترين و كاملترين نوع ترجمه مى‏داند كه در آن مترجم تمام تلاش و توانايى خود را به كار مى‏گيرد تا متن ترجمه‏اش همسان و همذاتِ  متن اصلى شود و در واقع اصل به بدل تغيير نكند، بلكه به جاى آن نشيند. مترجم در اين حالت چنان در بطنِ فرهنگىِ متن فرو مى‏رود و با آن همسانى و همزبانى ايجاد مى‏كند كه شايد بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّى خود را كمابيش رها مى‏كند و آخر كار متن سومى آفريده مى‏شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نيست و فهم و دريافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالايى است.
البته در اينجا شايد بي فايده نيست  كه نظرات گوته درباره  مولانا را نيز بازگوكنيم ، چرا كه او در يادداشتها و رساله‏هايى براى درك بهتر ديوان غربى – شرقى ، برداشت هاي خود را ازشخصيت و شعرهفت سراينده نامدار پارسي زبان فردوسي، انوري، نظامي، جلال الدين رومي، سعدي، حافظ و جامي  نيز ارائه كرده است ،  اما از آنجا كه آگاهي هاي او و همعصرانش، حداقل، از مولانا كم و ناقص بوده است، يادداشتهاي او – گذشته از يك دو نكته جالب و جدل انگيز- از حدّ اشارات تاريخي فراتر نمي رود. 

* * *

حال با توجه به آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو شد ،  به بررسى ترجمه آلمانى چند  رباعى از مولانا جلال‏الدين محمد بلخى اشاره مي شود كه در كتابي با عنوان " نقش خيال دوست " منتشر شده است.

مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از يكى از رباعيات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً اين رباعى:

 تا نقش خيال دوست با ماست دلا

ما را همه عمر خود تماشاست دلا

 و انجا كه مراد دل برآيد اى دل‏

يك خار به از هزار خرماست دلا

يوهان كريستف بورگل، استاد دانشگاه و ايران‏شناس و اسلام‏شناس سوئيسى، مترجم اين كتاب است كه پيشتر نيز از او ترجمه‏هاى بسيارى از متون كلاسيك شرقى - خاصه از شاعران ايرانى - و نيز تأليف و تحقيق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جمله ‏اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شيرين و همچنين مثنوى هفت پيكر (بهرامنامه) نظامى گنجه‏اى كه آن را با مهارت به نظم كشيده است. وى به خاطر ترجمه‏هاى خوب و رساىِ اين آثار، در سال 1983 ميلادى «جايزه فريدريش روكرت» و در سال 1993 « جايزه مترجم» شهر برن سوئيس را از آن خود نمود. « نور و سماع » و « سه رساله درباره حافظ » از جمله تحقيقات اوست . ( كتاب اخير به زبان فارسى نيز ترجمه و منتشر شده است.) 



مولوي
-----------

آخرين اثري كه از بورگل منتشر شده، ترجمه ي گزيده ي غزليات و رباعيات ديوان كبير است كه انتشارات معتبرC.H.Beck در سال 2003 ميلادي آن را به صورتي نفيس در آلمان به چاپ رساند.  بورگل دراين كتاب هفتاد وپنج غزل وسي ويك رباعي را با زيبايي وگويايي تمام به زبان آلماني ترجمه كرده و كوشيده است تا با توضيحات، و  تفاسير و تعبيراتي عرفاني، به درك و دريافت سروده هاي مولانا ياري رساند. اين اشارات، به ويژه براي خوانندگان آلماني زبان، سودمند و با ارزش است. از اين رو در انتهاي ترجمه ي هر غزل و رباعي، بدون استثنا و هر چند كوتاه، مطلبي آمده است. 

حال به بررسي ترجمه  رباعياتي كه در كتاب « نقش خيال دوست » آمده است، مي پردازيم . بورگل مبناى ترجمه خود از رباعيات مولانا را بر پايه سه اصل قرار داده است: نخست اينكه كوشيده است تا حتى‏المقدور به محتواى متن اصلى نزديك شود و به آن وفادار بماند و پيش از هر چيز از دست بردن به صور خيال و تصرف در زبان تصاوير شاعر خوددارى كند. افزون بر اين سعى كرده است كه ساختار صورى رباعيات را عيناً باز پس دهد و وزن و ترتيب قوافى را مراعات كند. و سرانجام آنكه در ترجمه خود، شيوه شاعرى و اصطلاحات شعرى در زبان آلمانى را به كار گرفته و از اين رو ترجمه او از رباعيات مولانا چنان به گوش مى‏آيد كه گويى به زبان آلمانى سروده شده است. البته مترجم ،  داورى درباره اينكه او تا چه حد در انجام اين كار موفق بوده را به عهده خوانندگان گذارده است و براى يارى رساندن به آنان و نيز فهم بهتر رباعيات، ترجمه تحت‏اللفظى هر رباعى را نيز در زير ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراين مى‏بينيم كه مترجم كوشيده است تا ترجمه‏اى هم‏سنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترين نوع ترجمه مى‏نامد، به دست دهد. همين جا بيفزايم كه با تمام تلاش و كوشش هاى صادقانه و استادانه بورگل، گيرايى ترجمه‏هاى او و روح دميده در آنها در مقام قياس با ترجمه‏هاى منظومى كه از فريدريش روكرت شاعر و مترجم شهير آلمانى و « پدر شرق‏شناسى آلمان » بجا مانده است، از ژرفاى معنوى آنچنانى برخوردار نيست. البته اين انتظار و توقع را نيز نبايد داشت كه ترجمه رباعيات مولانا بتواند جذبه عرفانى و كشش روحانى نهفته در متن اصلى را به خواننده منتقل كند. از اين رو خود مترجم نيز به اين امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانى زبان علاقه‏مند، با مطالعه ترجمه گزيده رباعيات مولانا به شوق و ذوق آيند و چنان برانگيخته شوند كه زبان فارسى را فراگيرند و زمانى خود قادر باشند غزليات و رباعيات مولانا و ديگر شاعران پارسى زبان را بخوانند!

مترجم مدخلى بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگى مولانا و چگونگى آشناييش با شمس تبريز، آثار او را برشمرده و توضيح كوتاهى نيز درباره وزن و قافيه رباعى داده است. بورگل رباعيات كتاب را به سه دسته تقسيم كرده است:

 

1- دوستى و عشق ، كه شامل 49 رباعى است و مترجم در انتخاب وترتيب آنها كوشيده است تا داستان عشق عرفانى مولانا به شمس را در اين رباعيات بازتاب دهد؛ از اولين نگاه و نخستين ديدار و رحمت وصال و بركت همنشينى تا درد جدايى و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و اميدوارى دوباره .  دو رباعى از اين بخش را، همراه با ترجمه ي آلماني آنها، هم به صورت منظوم و هم ترجمه ي تحت‏اللفظى، در اينجا مي خوانيم:

 

من ذره و خورشيد لقايى تو مرا

بيمار غمم عين دوايى تو مرا

 بى بال و پر اندر پى تو مى‏پرم‏

من كاه شدم چو كهربايى تو مرا

 

آن كس كه به روى خوب، او رشك پريست‏

آمد سحرى و بر دل من نگريست‏

 او گريه و من گريه، كه تا آمد صبح‏

پرسيد كز اين هر دو عجب، عاشق كيست؟

 

2- زيستن و آموختن: در برگيرنده رباعياتى است پيرامون شيوه زيستن و حكمت حيات و نيز قطعاتي غزل مانند و سخته، اما اغلب اشعار اين بخش را رباعياتى با مضامين عرفانى تشكيل مى‏دهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پايان مى‏گيرد. به يك نمونه از اين رباعيات   اشاره مي شود :

رندى ديدم نشسته بر خنگ زمين‏

 نه كفر و نه اسلام، نه دنيا و نه دين‏

 نى حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين‏

اندر دو جهان كرا بود زهره اين

 3- شعر و موسيقى: در اين بخش مترجم رباعياتى را برگزيده است كه مضامينِ شعر و موسيقى را در بردارد. مضامينى كه مولاى روم به آنها دلبستگى خاص دارد و در سروده‏هاى او – به ويژه در غزليات ديوان شمس - به تكرار از آنها سخن به ميان آورده است. ‏

عبدالرحمن جامى در نفحات الانس حكايت كوتاهى را نقل مى‏كند كه نشاندهنده علاقه مولانا به موسيقى است:

« روزى مى‏فرمود كه: آواز رباب، سرير باب بهشت است كه ما مى‏شنويم.» منكرى گفت: «ما نيز همان آواز مى‏شنويم. چون است كه چنان گرم نمى‏شويم كه مولانا؟» خدمت مولوى فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما مى‏شنويم آواز باز شدن آن در است. و آنچه وى مى‏شنود آواز فراز شدن.»

در رباعيات اين بخش بدون استثنا از اسامى يك يا چند ساز بادى و زهى و ضربه‏اى استفاده شده است. اين هم دو رباعى از اين بخش :

از عشق تو گشتم ارغنون عالم‏

وز زخمه تو فاش شده احوالم‏

 ماننده چنگ شد همه اشكالم‏

هر پرده كه مى‏زنى مرا مى‏نالم

 

حاجت نبود مستى ما را به شراب‏

يا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب‏

بى‏ساقى و بى‏شاهد و بى‏مطرب و نى‏

شوريده و مستيم چه مستان خراب
مترجم توضيحات سودمندى نيز به آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعيات، به ويژه در شناخت پاره‏اى از اصطلاحات و استعارات و تمثيلات مورد استفاده مولانا، به يارى خواننده آلمانى زبان مى‏آيد. ناگفته نگذاريم كه به هنگام مطالعه و بررسى كتاب به نكته‏اى برخورديم كه اندكى مارا به شگفتي واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب،  متذكر شده كه رباعيات را از نسخه‏اى برگزيده است كه روانشاد استاد بديع ‏الزمان فروزانفر در 10 جزو (9 جلد) بين سالهاى 1336 تا 1346  خورشيدى به چاپ رساند. در اين نسخه، فروزانفر 1983 رباعى را براساس شش نسخه خطى تصحيح كرده و به ثبت رسانده است و به سبب اعتبار علمى مصحح، اغلب در كارهاى پژوهشى و دانشگاهى برحسب معمول از اين نسخه استفاده مى‏شود. لذا بديهى مى‏نمود كه بورگل نيز در ترجمه رباعيات مولانا اين نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتى ترجمه آلمانى رباعيات را با متن اصلى آنها مقابله مى‏كردم، برخى را اصلاً در نسخه فروزانفر نيافتم و تازه آنها نيز كه در اين نسخه يافت مى‏شوند، با تفاوتهاى اساسى به آلمانى ترجمه شده‏اند. براى مثال در نسخه فروزانفر در رباعى 82 «مى» ثبت شده ولى در ترجمه آلمانى « نى» آمده است. و باز در همين رباعى « چون مستان» به « چه مستان» تبديل شده است. در جاى ديگر « بى‏قرار» به « پرشرار»، « اى زهره غيبى» به « اى زهره عيش »، « بگريست » به « نگريست » و « بى‏روى تو» به « بيرون تو» ترجمه شده است. لاجرم جستجوى من براى يافتن متن اصلى رباعيات مورد استفاده بورگل بى‏نتيجه ماند تا اينكه روزى به طور اتفاق به نسخه چاپى نسبتاً جديد كليات شمس تبريزى برخوردم كه انتشارات اميركبيردريك جلد و براى استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به كراّت تجديد چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردين 1363) آن را در ميان كتابهاى دوستى مشاهده كردم و با كمال تعجب ديدم كه تمامى 100 رباعى را بورگل عيناً از اين چاپ جديد كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسيار دارد و تعداد رباعياتش نيز بيشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانى آنها نيز واژه به واژه مطابق مفاد آن است. از اين رو مطمئنم كه مأخذ وى در ترجمه رباعيات مولانا فقط اين چاپ يك جلدى مى‏توانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ 9 جلدى كليات شمس به عنوان مأخذ ترجمه‏اش نام برده، پرسشى است كه من براى آن پاسخى نيافتم!

البته اين نخستين بار نيست كه رباعيات مولانا به زبان آلمانى ترجمه و منتشر مى‏شود. دو ترجمه ديگر نيز از رباعيات مولانا صورت گرفته كه يكى پيشتر و ديگرى بعد از ترجمه بورگل به چاپ رسيده است. اولى ترجمه 99 رباعى است از بانو گيزلا ونت كه چند سال پيش از اين در آمستردام هلند منتشر شد و ديگرى كتابى است شامل ترجمه 100 رباعى كه البته به سبك شعر نو ترجمه شده و پيداست كه مترجم به عمد در پى وزن و قافيه نرفته و بيشتر كوشيده است تا درونمايه رباعيات را به خواننده آلمانى زبان منتقل كند. مترجم اين كتاب زنده‏ياد سيروس آتاباى، شاعر آلمانى زبانِ ايرانى است كه بيشتر عمر خود را در آلمان سپرى كرد و ده ها ترجمه و سروده به زبان آلمانى از او بجا مانده است و به قول ابراهيم گلستان « برخلاف خويشاوندان نزديكش انسانى ملايم و آرام و با فرهنگ بود ». او قطعاتى از غزليات و سخنان مولانا را نيز به آلمانى ترجمه كرد و در سال 1988 در دفترى با عنوان شمس تبريز به چاپ رساند. چند سال پيش از اين هم مجموعه ترجمه هاي آتاباي ازشعرهاي حافظ و مولانا و خيام ، دريك مجلد نفيس در آلمان منتشرشد.

در پايان به ترجمه چند اثر ديگر از مولانا و نيز دو سه كتاب كه درباره او و آثارش در سال هاي اخير  به زبان آلمانى نوشته شده است اشاره مى‏كنيم: كتاب فيه مافيه را شادروان پرفسور آنه مارى شيمل به آلمانى ترجمه كرد و به صورتى نفيس و با سر فصل هايى آراسته به خط خوش فارسى در سال 1988 ميلادى به چاپ رساند. دفتر اول مثنوى معنوى نيز براى نخستين بار به طور كامل در سال 1997 به زبان آلمانى ترجمه و منتشر شد. اين ترجمه مستقيماً از متن فارسى مثنوى انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگليسى آن بوده است كه زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكارى نورى ارگنكون به پايان رسانده بود. البته چند بار گزيده هايي از روى متن اصلى متنوي به آلمانى ترجمه شده است كه  يكي از آن ها، گزيده‏اى از قصه‏هاى مثنوى است كه خانم شيمل انجام داده و با مصورسازى اينگريد شار در سال 1994 ميلادى به چاپ رسيد. ديگري گزيده اي است قديمي كه گئورگ روزن از متن فارسي كتاب به آلماني ترجمه و در سال 1849 ميلادي منتشر كرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخه ي فارسي چاپ نيكلسن، بيت هاي 1923 تا 2933 را به آلماني ترجمه كرد كه در 1930 ميلادي منتشر شد.

« من چو بادم و تو چو آتش » عنوان كتاب ديگرى است كه پُرفسور شيمل درآن به بررسى و تحليل زندگى و آثار وافكار مولانا پرداخته است. شيمل اين كتاب را با همين عنوان به دو زبان آلماني و انگليسي منتشر كرد كه البته متن آلماني و انگليسي كتاب با هم تفاوت اساسي دارند. اين كتاب تاكنون 7 بار در آلمان تجديد چاپ شده است. متن انگليسي اين اثر، اساس ترجمه كتابي قرار داشته كه فريدون بدره اي  آن را با عنوان " من بادم و تو آتش "، به فارسي ترجمه كرده و در ايران منتشر شده است. بانو شيمل از شيفتگان مولاى روم و يكى از نخستين پژوهشگران آلمانى بود كه به تحقيق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن اين عارف و عالم بزرگ ايرانى به جهانيان سهم بسزايى داشت. در ميان آثار وى كتابى نيز يافت مى‏شود با عنوان « صور خيال در شعر جلال‏الدين رومى » كه نزديك به 60 سال پيش از اين انتشار يافت  و در زمره اولين كارهاى تحقيقى در اين زمينه است. افزون بر اينها گزيده‏ هايى از غزليات مولانا را مترجمان بسيارى به زبان آلمانى ترجمه و منتشر كرده‏ اند كه هنوز زيباترين و جذابترين آنها  ترجمه‏ى  فريدريش روكرت است كه  نزديك به 180 سال پيش  انجام شد و نخستين باردر سال 1819 ميلادى منتشر و تاكنون بارها تجديد چاپ شده است.

                                                      *  خسرو ناقد 

کد خبر 79899

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha