۱۱ دی ۱۳۸۷، ۱۵:۰۳

حال خونین دلان که گوید باز ؛ به یاد سردار بی نشان علی عاصمی

حال خونین دلان که گوید باز ؛ به یاد سردار بی نشان علی عاصمی

13 دی ماه هر سال برای تخریب چی های دوران دفاع مقدس ترجیع بند عشق و فداکاری انسان نمونه ای چون سردار رشید اسلام شهید علیرضا عاصمی است. آنکه فقط پنج روز بعد از آغاز جنگ به دنیا پشت کرد و به جبهه رو نمود و تا لحظه دیدار از مجاهدت دست نکشید.

به گزارش خبرگزاری مهر مجید جعفر آبادی از همسنگران شهید چنین می نویسد: مینی بوس ما در محوطه مهندسی رزمی لشگر ویژه پاسداران در خیابان طاق بستان باختران (کرمانشاه فعلی) آماده رفتن به جنوب بود. نیروها در حال روبوسی و خداحافظی با برادر علی بودند. کار که تمام شد نیروها سوار شدند. از ماشین پیاده شدم ؛ از علی خواهش کردم پیش او بمانم ولی نپذیرفت. در راه در این فکر بودم که چرا علی نیامد و به جز 3 نفر کسی را با خودش نگه نداشت.

اگر در جنوب عملیاتی در پیش نبود جاذبه علی و ارادت نیروها به او چنین چیزی را رقم نمی زد که او را ترک کنند .... چند روز بعد در اردوگاه شهدای تخریب برای آمدن علی روز شماری و لحظه شماری می کردیم که خبرآوردند .....علی و آن سه نفر بال گشوده اند و چیزی از خود بر زمین نگذاشته اند."

 22 سال از آن روز گذشته و 22 بار در مثل این روزها برو بچه های اردوگاه شهدای تخریب به یاد فرمانده عزیز خود علیرضا عاصمی بر او سلام و صلوات نثار و خاطرات خوش و بی تکرار با او بودن را مرور می کنند. خاطره روی خندان و مهر و محبت و صلابت و آغوش گرمی که برای نیروها باز می کرد.

علی سن زیادی نداشت اما فرماندهی میدان دیده ، جراحت برداشته و مسلط بر کار بود که از روز پنجم جنگ پشت به دنیا و رو به جبهه ها کرد. جهاد خود را به عنوان نیروهای رزمی ساده در منطقه سوسنگرد آغاز کرد و به سرعت در جهات مختلف رشد نمود و فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. شرکت در دهها عملیات ؛ مجروح شدن مکررکه اوج آن در طریق القدس اتفاق افتاد و معجزه آسا حیات دوباره مادی یافت ؛ حماسه آفرینی های پی در پی که اوج آن در خیبر و بدر رخ داد و تربیت صدها نیروهای تخریبچی برای او دفتر اعمالی را رقم زد که خداوند او را در اوج عزت به جوار رحمت خود خواند و یاران و نیروهای خود همواره از او به بزرگی و رشادت و عزت یاد می کنند.

رسم است که درباره شهید کلام را شروع کنند و ادامه دهند؛ اما کمی هم با خود شهید سخن بگوییم. بسان سخن گفتن با خورشید، در حالیکه سر را بلند کرده و نور و عظمت آن جز چند کلمه را برای ما نمی گذارد. بلکه به سان مانده در عمق چاهی که سر بلند کرده و جز کمی از حقایق بیرون چیزی را نه می بیند و نه درک می کند.

برادر علی! خیلی وقت است که روی ماه تو را ندیده ایم. حال و روزمان را هم که می بینی. کاش بودی و مثل آن سالها و آن بحبوحه های مثل آتش جهنمی خیبر پشت و پناه نیروهای باقیمانده بودی. هیچ می دانی که شهادت تو بر ما خیلی گران بود ؛ شیرازه گردان را از هم پاشید ؟ در فراق تو وقتی در نمازخانه اردوگاه جمع شدیم همه ضجه زدند چه آنکه سالها تو را می شناخت و چه آنکه تو را یکبار بیشتر ندیده بود. راستی چه کرده بودی که اینقدر عزیز و دوست داشتنی بودی. آیا حق نداریم به آن سابقه و به این سرنوشت غبطه بخوریم؟

برادر علی! خیلی وقت است تو را ندیده ایم. معلوم هم نیست بیست سال دیگر یا کمی بیشتر و کمتر که ما هم بار سفر به آن دیار را خواهیم بست لیاقت دیدن شما و بالاتر از آن همنشینی با شما را داشته باشیم. اما ارادات و محبت به شما را نمی توان منکر شد ؛ یاد تو در دل و جان بچه های تخریب کهنه شدنی نیست؛ هر وقت یاد از شهدای دیگر تخریب می شود نام شما هم برده می شود.
اینها حرفهای تکراری از سر وظیفه نیست ، اصلا مگر در بیست و دومین سالگرد شهادت نیازی به یادآوری خاطرات است؟ اما سخن از دل است و عرض احترام و ادب قلبی.

تو بر این دیار و نظام حق داری و بر ما نیروهای تخریب چی حقی بیشتر. تو تنها یک فرمانده نظامی نبودی که حاکم بر دلهای ما بودی ، تو بودی که با جذبه ات ماهها و سالها ما را در اردوگاه نگه داشتی. خنثی کردن مین و پاکسازی میدان و انفجارات و معبر زنی چیزی نبود که ما دل به آنها ببندیم ، ما دل به بندگان صالح خدا در گردان داده بودیم که تو در راس آنان بودی.

همه می گویند علی آدم را شیفته خود می کرد ، او فرمانده در خط و خطر بود ، همیشه خندان بود، با برادرش که در همین گردان به شهادت رسید مثل بقیه نیروها رفتار می کرد و...

من می گویم که حق این است که این کلمات حق علی عاصمی را ادا نمی کند که او دلداده امام بود و همه زندگی اش را نثار امام کرد. دلداده امام را چگونه با حرف و کلام معرفی کنیم؟ باید او را می دیدی تا این حقایق را درک می کردی.

برار علی! خوشا به سعادتت که به شهدای تخریب پیوستی و خوشا به آن شهدا که تو را در آخرین مراحل جنگ پذیرا شدند.
راهی هست که ما را از بزم و حال و سرور خود خبردار کنید؟

حال خونین دلان که گوید باز - وز فلک خون خم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد - نرگس مست اگر بروید باز

باید که در عظمت شما سر فرود آوریم و کلام مولا را در وصف شما بگوییم: فحق لنا ان نظما الیهم و نغض الا یدی علی فراقهم

یک دم گمان مبر ز خیال تو غافلم   - نبشته و خموشم و خدا داند و دلم

کد خبر 809144

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha