پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۵ دی ۱۳۸۷، ۱۵:۴۵

پایه‌گذاران تمدن جدید (17)

شک روشی و یقین‌دیریاب دکارتی

شک روشی و یقین‌دیریاب دکارتی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: دکارت می‌نویسد که باور ما باید "‌آنچنان مستدل باشد که هیچ ‌گاه متزلزل نشود"؛ "آنچنان استوار که هیچ‌گاه امکان آن را نیابیم که دلیلی برای شک‌کردن به دست آوریم". دکارت درپی نوعی یقین/تردیدناپذیری است که چه از نظر درجه و چه از نظر دیرندگی در بالاترین مرتبه باشد.

دکارت  شناختی می‌خواهد که به‌طورکامل بطان‌ناپذیر باشد. این شرط بطان‌ناپذیری، معنایی بیش از ثبات صرف دارد. شناسای بالقوه می‌تواند با هرگز نیندیشیدن به دلایل شک‌برانگیز به ثبات دست یابد. دکارت با اشاره به چنین شخصی خاطرنشان می‌کند که با وجود آن‌که ممکن است دلیلی برای "شک‌‌کردن نزد چنین فردی وجود نداشته باشد، اگر فردی دیگر مسئله را طرح کند یا او خود به موضوع توجه کند، سربرآوردن این شک همچنان امکان‌پذیر است".   

بسیاری از خوانندگان نتیجه می‌گیرند که معیارهای دکارت، درمورد توجیه، بسیار سطح‌بالا هستند، زیرا این پیامد را دارند که تقریبا هیچ‌یک از مواردی که ما معمولا شناخت به شمار می‌آوریم واجد شرایط نباشند. پیش از آنکه عجولانه به این نتیجه‌گیری دست بزنیم باید شرط بطلان‌ناپذیری را در زمینه طرح کنیم.

دکارت زمینه‌گرا است، به این معنی که می‌پذیرد هر معیار توجیه در زمینه‌ای خاص مناسب است. چنین حکمی به معنی این گفته روشن نیست که با توجه به زمینه پرسش، گاه توجیه شایسته دانش ضروری است و گاه این چنین نیست. این حکم معنایی جدی‌تر دارد: معیارهای توجیه شایسته شناخت در هر زمینه‌ پرسش ممکن است تغییر کند.

برای مثال، فرد زمینه‌گرا ممکن است بپذیرد که سخن-از-"شناخت"، خواه برای توصیف بهترین دستاوردهای علم تجربی باشد، خواه بهترین دستاوردهای ریاضیات به‌یکسان مناسب است و با این حال تصدیق کند که اولی نسبت به دومی بر معیارهای اثبات ضعیف‌تری استوار است. این مثال، ‌بالقوه، گمراه‌کننده است، زیرا به نظر می‌رسد دکارت از اینکه شواهد تجربی صرف را توجیه شایسته شناخت بداند اکراه دارد. اما اگر معیار را آنچه او به‌طور‌حداقلی پذیرفتنی می‌داند قرار دهیم، این معیار، تغییر زمینه‌مند را روا می‌داند. 

معیار حداقلی دکارت آن میزان از یقین را هدف قرار می‌دهد که چنانچه ادراک ذهن هم واضح و هم متمایز باشد، به دست می‌آید (از نظر دکارت، وضوح متضاد ابهام و تمایز متضاد آشفتگی است). او می‌پذیرد که احکام نشأت‌گرفته از ادراک واضح و متمایز بطان‌پذیرند (دست‌کم، از نظر کسانی که هنوز تأملات را نخوانده‌اند). اما او برای توصیف احکام بطلان‌پذیری که در این سطح از یقین هستند، به‌طورمنظم از اصطلاحاتی استفاده می‌کند (برای مثال، cognitio و همریشه‌های آن) که "شناخت" (و همریشه‌های آن) ترجمه‌ خوبی برای آنان خواهد بود.

دکارت، درچارچوب زمینه پرسش جاری در تأملات، بر بطلان‌ناپذیری تأکید می‌کند (او اصطلاح scientia را به این نوع خاص از شناخت اختصاص می‌دهد، هرچندکه cognition و همریشه‌های آن را در هر دو زمینه به کار می‌برد). هدف دکارت آن است که، یک بار برای همیشه، برای شناخت بنیانی مانا بنهد. او تصدیق می‌کند که برای رسیدن به این هدف "به‌هیچ وجه نمی‌توانیم در نگرش بدبینانه خود زیاده‌روی کنیم" (تأمل اول). داشتن معیاری که برخی از حقایق{صدق‌ها} را کنار نهد بهتر است از معیاری که برخی از خطاها را توجیه کند.

{به این ترتیب} تز جالبی پدید می‌آید- آن را "تز شناخت بدون الحاد" می‌نامیم. دکارت بر این باور بود که هرچند ملحدان در [کسب] شناخت مؤثر کاملا توانا هستند اما در [کسب] آن نوع بطلان‌‌ناپذیر شناخت که او در پی آن است، ناتوان هستند:
این که فرد ملحد می‌تواند "به خوبی بداند که مجموع زوایای مثلث برابر است با مجموع دو زاویه قائمه" واقعیتی غیر‌قابل‌بحث است. اما من بر این باورم که این آگاهی او شناخت صادق نیست، زیرا اطلاق شناخت به هر عمل آگاهی که بتوان در آن تردید روا داشت نامناسب به نظر می‌رسد. حال، از آن‌جا ‌که فرض ما بر این است که این فرد ملحد است، نمی‌تواند یقین داشته باشد که در اموری که برای او بسیار روشن جلوه می‌کنند، دچار فریب‌خوردگی نمی‌شود.

از این پس، از آن نوع بطلان‌‌ناپذیر شناخت که دکارت در پی آن است با عنوان "شناخت" (همراه با گیومه) یاد می‌کنیم.
شناسای بالقوه چگونه به تشخیص موارد مناسب "شناخت" می‌پردازد؟ پاسخ فرد خاص‌گرا و فرد روشگرا به این پرسش را مقایسه ‌کنید. فرد خاصگرا تمایل دارد، با توجه به ادعاهای شناختی خاص، به شهودهای به‌ظاهر موجه ما اعتماد کند. از این شهودها ممکن است بعدها برای کمک به تشخیص اصول معرفتی عام‌تر استفاده شود. درمقابل، فرد روشگرا تمایل دارد به شهودهای به‌ظاهر موجه ما اعتماد نکند. او ترجیح می‌دهد از اصول عام مربوط به روش مناسب آغاز کند. سپس، ممکن است از اصول روشمند برای دستیافتن به احکام ژرف‌اندیشیده و ثابت درباره ادعاهای شناختی خاص استفاده شود.

همان‌طورکه مشهور است، دکارت در دسته روشگرا قرار دارد. کسانی که بدون نظم مشخص "ذهن خود را در راه‌های ناپیموده به کار می‌گیرند"، گاه، "آنقدر خوش‌شانس هستند که در پرسه‌زدن‌های خویش به حقایقی بر‌خوردند"، اما، "اگر هیچ‌گاه به تحقیق درباره حقیقت امری فکرنکنیم بسیار بهتر است از اینکه این کار را بدون روش انجام دهیم " (قواعد هدایت ذهن: قاعده چهارم). هرچند، در بادی امر، ملموس است که زمین نامتحرک است و دیگر آن‌که، اشیای عادی (مانند میزها و صندلی‌ها) دقیقا همان‌طور هستند که می‌نمایند، اما آموزه‌های مکانیکی نوظهور قرن هفدهم متضمن آن بودند که چنین احکامی نادرستند. چنین مواردی، غیرقابل‌اطمینان‌بودن شهودهای به‌ظاهر‌موجه ما را مورد تأیید قرار می‌دهد و برضرورت روشی که به وسیله‌ آن درست را از نادرست تمیز دهیم تأکید می‌کند. 

نظر دکارت این نیست که تمام شهودهای پیشاتأملی ما اشتباه هستند. او اذعان می‌کند که "تا کنون هیچ انسان عاقلی" ادعاهایی خاص مانند "جهان واقعا وجود دارد و آدمیان دارای جسم هستند را به‌طور‌جدی مورد تردید قرار نداده است". نظراو این است که احکام پیشا‌تأملی، حتی زمانی که صادق هستند، ممکن است سست‌بنیان باشند.

کد خبر 816723

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha