پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۲۹ دی ۱۳۸۷، ۸:۲۱

نظریه انتقادی و نقد نظام سلطه

نظریه انتقادی و نقد نظام سلطه

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: نظریه انتقادی به لحاظ روش‌شناختی، سیطره روش علمی واحد را رد می‌کند و معتقد به کثرت رهیافتهای شناختی است و درصدد شکل دادن به نظری رهایی‌بخش است.

نظریه انتقادی، رهیافتهای اثبات‌گرا و تلاش برای تدوین عینی صادق و از لحاظ تجربی قابل آزمون در مورد جهان اجتماعی را از بعد معرفت شناسی زیر سوال می‌برد. نظریه انتقادی سرشت بشر را ثابت تلقی نمی‌کند و معتقد است این سرشت تحت شرایط اجتماعی و در هر مقطع زمانی شکل می‌گیرد و به ساخت اجتماعی هویت‌های بازیگران تأکید می‌کند.

نظریه انتقادی نظریه‌ای سیاسی-اخلاقی است که به امکانات مداخله در جهان اجتماعی برای دگرگون ساختن سرشت و ماهیت آن آگاهی دارد. این نظریه از این جهت اخلاقی به شمار می‌رود که خواهان تغییر وضع موجود است. این نظریه بر خلاف نظریه‌های جریان اصلی(main stream) (نظریه‌های واقع‌گرا، نوواقع‌گرا، نولیبرال و علمگرایان و اثبات گرایان) که نظریه‌هایی حلال مشکل (problem solving) هستند و به رغم آنکه ممکن است از نظر اخلاقی ترتیبات و مناسبات موجود را ناعادلانه بدانند ولی به سبب دیدگاه اثبات‌گرایانه مبتنی بر جدایی علم و ارزش پرداختن به وضع موجود را از وظایف نظریه روابط بین‌الملل نمی‌دانند و معتقدند با نظام موجود باید کار کرد نه اینکه درصدد تغییر آن بود.

نظریه‌های حلال مشکل که به نظریه‌های جریان اصلی اطلاق می‌شود، جهان را به عنوان "چارچوب" برمی‌شمرند و به جریان امور و ترتیبات این چارچوب می‌پردازند تا در صورت مشاهده اختلالات و نارسایی‌های کارکردی، به دنبال راه‌حلی برای رفع آن باشند.[1]

از ای نرو، واقعیت در این نوع نظریه‌ها، امری غیر زمان‌مند، غیر تاریخی و مسلم است. یعنی به واقعیت به عنوان یک "داده" نگریسته می‌شود و به معنای مجموعه‌ای از روابط مفروض و با ثبات که ممکن است با اختلال روبه رو شود، است.[2]

نظریه انتقادی، نگاهی نقادانه به روابط بین‌الملل دارد و برخلاف دیدگاه جریان اصلی که نگران حفظ وضع‌موجود و نظم و ثبات آن است، این نظریه در صدد نشان دادن تاریخی بودن وضعیت موجود و طبیعت زدایی و شیئیت زدایی از آن هستند.

نظریه‌های جریان اصلی به مسایل محتوایی در روابط بین‌الملل از جمله امنیت، دولتها، قدرت، موازنه قدرت و غیره توجه دارد. از آنجا که نظریه انتقادی دغدغه هنجاری و اخلاقی در روابط بین‌الملل دارد، با نگاهی که در آن رسالت دیده می‌شود به دنبال پیشبرد "برنامه پژوهشی" خود است.

یکی از مسائل مورد توجه نظریه انتقادی این است که چرا و چگونه دولتها به عنوان کانون اصلی وفاداریها و به عنوان یک نظام سرزمینی که "دیگران" (others) را از شمول خود حذف می‌کند و اساسا آنها را به عنوان دیگری برمی‌سازد شکل گرفته است و تا چه حد امکان تحول در آن است.

به نظر یکی از اندیشمندان نظریه انتقادی، "اندرو لینکلیتر"(Linklater )، منظور از فهم جامعه شناختی از روابط بین‌الملل این است که دریابیم چگونه اجتماع اخلاقی (moral community)، به عنوان کانون وفاداریها و منبع ارزشها، در سطوح ملی و جهانی قبض و بسط می‌یابد.

شاید بتوان با بسط این مفهوم و تعریف، توجه به چگونگی برساخته شدن نظم موجود بین‌الملل و همچنین در درون آن، برساخته شدن هویتها و به تبع آنها اولویتها و منافع اصلی جامعه شناسی روابط بین‌الملل دانست.[3] "رابرت کاکس"(Cox) هدف اصلی مطالعات بین‌المللی را زمینه سازی برای یک جهان متنوع کثرت‌گرا در سازماندهی اجتماعی و هنجارهای اخلاقی می‌داند و بر این اساس بر مطالعه تمدنها، جامعه مدنی و اجتماعی برای حفظ واحدهای جمعی و نهادهای آنها تأکید دارد.[4]

از جمله موضوعات اخلاقی که اخیرا مورد تأکید بیشتر نظریه‌پردازان انتقادی قرار گرفته مساله اهمیت محیط زیست و یا به اصطلاح سپهر زیستی (biosphere)  یعنی کره خاکی(زمین) است. اهمیت حفظ محیط زیست برای بقای انسانی و لزوم مقابله با رویه‌هایی که باعث تخریب و انهدام آن می‌شوند این مساله اخلاقی را به دنبال دارد که تغییرات لازم باید چگونه صورت گیرد و هزینه‌ها و مزایای آن چگونه توزیع شود.[5]

 موضوعات دیگر مورد توجه نظریه پردازان انتقادی، مساله امکان تحول در روابط بین الملل می‌باشد. نگاه نظریه انتقادی به این امکان، نگاهی اخلاقی و سیاسی و با رسالت است. نظریه پردازان بین المللی که در مورد امکان تحول در نظام بین الملل و ساختار توزیع قدرت در آن سخن می‌گویند، این موضوع را به عنوان موضوعی غیر ارزشگذارانه مد نظر قرار می‌دهند. در صورتی که نظریه انتقادی بر تبیین تحولات، خواهان سمت و سو و هدفی خاص برای آن است.

هماتگونه که اشاره شد از دید نظریه انتقادی، علم رها از ارزش وجود ندارد و لذا نظریه پردازی نیز نمی‌تواند از ارزش و رسالتمندی برخوردار نباشد. بر اساس نظریه انتقادی، هر نظریه به نفع کسی و برای هدفی است.[6] رسالت نظریه پردازان انتقادی را می‌توان در شکل دادن به نظریه‌هایی دانست که صراحتا به آشکار ساختن و از میان بردن ساختارهای سلطه متعهد باشند.

از اینرو می‌توان گفت، نظریه انتقادی، موضع و دیدگاهی اخلاقی دارد و خواهان شناخت و برچیدن ساختارهای سلطه است که این دیدگاه ریشه در سنت کانتی روابط بین الملل دارد. اصول اخلاقی در نظریه انتقادی، اصول عام هستند که مورد قبول همگان است.
 

یادداشتها

1- جان بیلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاست: روابط بین‌الملل در عصر نوین، تهران: انتشارات ابرار معاصر،1383 ،ص486.
2- Cox , R.W. "Social Forces, States and World Orders: Beyond International Relations." Millenium 23,2000, p.46.
3- حمیرا مشیر زاده، تحول در نظریه‌های روابط بین الملل، تهران: انتشارات سمت، 1385 ،ص 234.
4- پیشین، ص 235.
5- پیشین ص 237.
6- Ibid


 

کد خبر 818136

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha