به آنچه با تبیین پدیدهای یا حوزهای از پدیده ها گره میخورد عطفتوجه نشان دهید. یک تبیین [از این نوع] فهم ما از چیزی را که امیدوارم فهم کنیم آشکار موجه یا هموار میکند. یک نوع آشکار از این تبیین ، تبیین تجزیهای[1] است: ما ماهیات پیچیده را با مشاهده اینکه چگونه اجزایشان گرهم میآیند و با هم تعامل دارند فهم میکنیم. شما گرما را با تشخیص اینکه گرما دادن به یک شیء مولکولهای سازندۀ آن را تحریک میکند و این تحریک به مولکولهای مجاور منتقل میشود دریابید - با تماس کفهای پاهایتان به سنگ داغ کنار ساحل هم میتوانید این گرما را حس کنید. شما عملکرد یک ساعت، یا ماشینی که تکههای شیرینی را بستهبندی میکند، یا یک جبهۀ هوای سرد یا میعان را با کشف مکانیسمی که متکفل رفتار ساعتها، ماشینهای بستهبندی شیرینی، جبهههای هوای سرد و یا جواهر مایع است درمییابید. در این موارد شما این مکانیسم را از طریق اینکه چگونه آن کار میکند و اجزای آن چگونه با هم تعامل دارند و چگونه با محیطهای اطراف خود برای تولید نوع خاصی از نتیجه تعامل دارند فهم میکنید. تبیین مکانیستی ز این نوع در علوم، مهندسی، داروسازی و زندگی روزمره قاعده است.
نوع دیگری از تبیین، نوعی که بیشتر در روانشناسی و فلسفۀ ذهن مورد توجه است تبیین کارکردی است. با ارائۀ تبیین کارکردی من از جزییات فیزیکی یک مکانیسم انتزاعی صورت میدهم و بدان به صورت منحصر به فردی بر حسب نقشهای علّی اجزای آن توجه میکنم. ما میتوانیم عملکرد یک ماشین بخار یا یک ماشین محاسبهکننده یا بخش هاضمه موجود انسانی را بدون توجه به "تحقق فیزیکی" یا "تحقق" این امور شرح دهیم.
یک شیوۀ کاملاً متفاوت فهم حوزۀ اشیا ، بسط یک شرح دقیق از این ساختار حوزه است. این نکته میتواند از طریق پوشش دادن این حوزه با حوزۀ دیگری که ساختارش پیشاپیش بهخوبی فهم شده است تحقق یابد. ما معیارهای مدرج، توازنهای ترازگونه و دماسنجها را برای شرح طولها، وزنها و دماهای اشیا به کار میبریم. به همین ترتیب آرایش سطح سیارهمان را از طریق اعمال یک ساختار هماهنگ کننده بر آن میشناسیم. این نظام از هماهنگکنندگیها هر زمان ما را قادر میکند تا مناطق، فاصلهها و موقعیتهای مربوط به اشیا و پدیدهها بر سطح سیاره را مشخص کنیم. این امر همچنین ما را قادر میکند که انواع مشخصی از پیشبینی را صورت دهیم. اگر شما سرعت یک شیء را که در عرض سطح سیارۀ ما حرکت میکند بدانید و همچنین موقعیت زمانی آن را بدانید میتوانید موقعیتش را در زمان آتی پیشبینی کنید. اگر موقعیت آن شیء و فاصله، جهتش را از شیء دیگر بدانید میتوانید موقعیت شیء دوم را مشخص کنید.
نظامهای هماهنگکننده یک نوع ویژه از اندازهگیری و استفاده از طیفی از اعداد برای طیفی از اشیا یا کیفیات را ارایه میکنند. هنگامیکه شیء را با این عنوان که 4 متر طول دارد یا 55 کیلوگرم وزن دارد وصف میکنید کدام ویژگیها از این شیء با این اعداد قابل تطبیق هستند؟ این پرسش گمراهکننده است. اشیای فیزیکی رایج در موقعیتهای عادی ساختاری نسبتاً باثبات ارائه میدهند که این ساختار از طریق نظامهای کاملاً قابلفهم اعداد کارآمد و بدرد بخور است. ساختار این نظامهای توصیفی و نسبتهای میان مؤلفههای آنها اساسی است؛ مؤلفههای مشخصی که این [نظامها] را به وجود میآورند از یک جنبه دلبخواهی هستند. ما میتوانیم وزنها را بر حسب پوند یا کیلوگرم بیان کنیم و طولها را بر حسب فوت یا متر بیان کنیم. آنچه اهمیت دارد این است که اعدادی که انتخاب میکنیم و اصول موضوعه که ترکیبهای آنها را هدایت میکنند یک ساختار مناسب را نشا ن دهند.
[1] . decompositional
نظر شما