به گزارش خبرنگار مهر، "عیار 14" با نمایی از جنازهای آغاز میشود که عکس فرید (محمدرضا فروتن) در کنار آن، پیشبینی یک اتفاق مهم را برای بیننده آسان میکند. فیلم با این تمهید به بیننده درباره فرجام شخصیتها آگاهی میدهد. دشواری کار فیلمساز از همینجا شروع میشود و او باید در طول فیلم طوری حرکت کند که بیننده با وجود این آگاهی برای دیدن ترغیب شود.
امتیاز بزرگ فیلم این است که میتواند از طریق روایت ساده مسیر تقدیری فرید به سمت مرگ، این جذابیت را برای بینندهاش به وجود بیاورد. مسیر داستانی که شهبازی میچیند این تعلیق و جذابیت را دارد و زمانی که با غافلگیری پایان فیلم کامل میشود بیننده از شریک شدن در این بازی لذت برده است. چینش حوادث و روند فاش کردن راز منصور (کامبیز دیرباز) هوشمندانه و با پرهیز از داستانپردازی کلاسیک اتفاق میافتد و فیلمساز با خودآگاهی تلاش میکند فضایی واقعگرا در فیلم به وجود بیاورد.
"عیار 14" در انتقال حس سکون و سردی حاکم بر زندگی شخصیتها موفق است. فضای برفی و آرامش غریب شهر وضعیت بغرنج آدمهای درگیر قصه را موکد میکند. سرما عنصری داستانی و موثر در پیشبرد قصه است و علاوه بر جذاب کردن ساختار بصری با درونمایه اثر ارتباط تنگاتنگ دارد. پرسه زدنهای بینتیجه فرید که نشانه تلاش بیهوده برای فرار از سرنوشت است در دل خیابانهای برفی شهر سینماییتر شده و میشود حدس زد این گشت و گذار در فضایی دیگر این حس را به وجود نمیآورد.
فرید شخصیت اصلی فیلم در اغلب صحنهها مقابل دوربین است و بخش قابل توجه اتفاقها در طلافروشی او میافتد. شخصیتهای فیلم در این مغازه و از طریق رابطهای که با فرید دارند معرفی میشوند. نوع دکوپاژ شهبازی و استفاده از حرکتهای آرام دوربین به این فضاهای محدود تنوع داده است. البته میزانسن و حرکت دوربین متناسب با فضای سرد فیلم رخوت مصنوعی زندگی فرید را نشان میدهد.
شهبازی در "عیار 14" مانند "نفس عمیق" سعی میکند از طریق نزدیک شدن به شخصیتها و نمایش لایههای پنهان روابط آنها واقعیت زندگی در جامعه امروز را به تصویر بکشد. آدمهای فیلم که شهبازی از قضاوت کردن درباره آنها پرهیز میکند، درگیر تنهایی هستند. فرید، همسرش، مینا و منصور دچار موقعیتی نامتعادل و ناامن هستند و این تنهایی حلقه اتصال آنها است و سرنوشت تراژیک آنها را تلختر میکند.
ارائه اطلاعات به شکل پراکنده، استفاده از تصاویر سیاه و سفید برای روایت آنچه در گذشته منصور و فرید اتفاق افتاده و پرهیز از روشن کردن همه بخشهای ماجرا به شکل مستقیم و واضح از امتیازهای فیلم تازه شهبازی است. استفاده از عنصر تصادف و تقدیر در فیلم هوشمندانه است.
بخش قابل توجه اتفاقهای فیلم تصادفی است، اما فیلمساز از آنها استفاده دراماتیک میکند. دیدار اتفاقی مینا (مینا ساداتی) و منصور، اقامت احسان (پوریا پورسرخ) و منصور در مسافرخانه و... ذهن بیننده را از اتفاقی که قرار است کارگردان در پایان فیلم از طریق آن بیننده را شوکه کند، دور میکند.
شهبازی از این طریق، تعلیق را از درون قصه به فیلم تزریق میکند. در فصلی که فرید برای پیدا کردن احسان به مسافرخانه آمده حس صحنه و بازی فروتن این احساس را در مخاطب به وجود میآورد که دیدار ناخواسته فرید و منصور در مسافرخانه اتفاق میافتد. اما فیلمساز این فصل را هم با سرگردانی فرید به پایان میبرد و پایان قصه را به تاخیر میاندازد.
فیلم، آرزوی همیشگی بشر درباره سرنوشت بدکاران و بازی عادلانه تقدیر با آنها را بدون شعارزدگی به تصویر میکشد. آنجا که منصور دور از هیاهو در دل طبیعت به سمت روستایی میرود که دخترش در آن چشم انتظار او است. و دوربین از نمای دور روستایی را نشانمان میدهد که از برف سفیدپوش است و حسی مبهم و غریب را به بیننده منتقل میکند.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
محدثه واعظیپور
نظر شما