با اینکه چند سالی از ورود عنوان معناگرا به حوزه سینمای وطنی نمیگذرد اما از همان ابتدا بر سر مفاهیم و تعاریف اولیه این حوزه حرف و حدیث در میان بود که البته نقد و نظرها راه به جایی نبرد و این حوزه به عنوان بخشی جداییناپذیر به جشنواره فجر الحاق شد.
هر سال در رقابت آثار این بخش چند فیلم از تولیدات سینمای ایران با توجه به نزدیک بودن به مفاهیم این بخش انتخاب شده و در بخش مسابقه سینمای معناگرا به نمایش درمیآیند. امسال نیز "سوپراستار" تهمینه میلانی و "هر شب تنهایی" رسول صدرعاملی آثار معناگرای ایرانی هستند که وارد رقابت بینالملل شدند.
این دو فیلم با نشانههای آشکار و به گفته بهتر مستقیم به مفاهیم معنایی و اعتقادی به گونهای از پیش تعیین شده زیر پرچم معناگرایی قرار گرفتند و به نظر میآید این نسبت حتی قبل از ساخت نیز در مرحله نگارش با این آثار همراه بوده است.
درباره نشانههای معنایی "هر شب تنهایی" همین بس که به سفر یک زوج جوان به مشهد میپردازد که زن به بیماری لاعلاج دچار است و از عمل جراحی وحشت دارد. همجواری با حرم امام هشتم عطیه را به باوری جدید از خودش، زندگی و اعتقادات از یاد رفته میاندازد و ناگفته پیداست که او پس از بازگشت، رفتن زیر تیغ جراحی را میپذیرد.
در "سوپراستار" هم با متحول شدن یک ستاره به انتها رسیده سینما که با دیدن یک فرشته زمینی مسیر زندگی خود را تغییر میدهد، همه چیز برای برجسته شدن مفاهیم معنایی و مستقیم فیلم فراهم است. از دیالوگهای شعاری تا پرداخت سیاه و سفید و اغراق شده شخصیتها و...
اما پس از دیدن یکی از فیلمهای ایرانی حاضر در بخش جلوهگاه شرق (سینمای آسیا)، این نکته در ذهن بسیاری از مخاطبان شکل گرفت که جای آن در بخش سینمای معناگرا خالی است. چرا که همان رویکرد مستقیم و مورد توجه آثار این بخش را در حد وفور با خود به همراه دارد.
"میزاک" حسینعلی لیالستانی که دیشب در سینمای رسانهها به نمایش درآمد میتوانست نماینده بحق فیلمهای معناگرای ایرانی محسوب شود. فیلمی که در یک خطی آن آمده: فیلم چالشهای پیش روی یک بچه به دنیا نیامده را برای ورود به دنیا به تصویر میکشد.
البته حدود یکساعت از فیلم میگذرد تا این قصه تازه آغاز و وجوه معنایی فیلم نیز به همین سادگی که در خلاصه داستان آمده در ابتدایی و مستقیمترین شکل ممکن به مخاطب انتقال داده شود. به واقع اگر این دیالوگها برای شخصیتهای عجیب و غریب فیلم در ناکجاآباد طراحی نشده بود مسئله فیلم که تردید جنین تی تی (باران کوثری) برای به دنیا آمدن است، به مخاطب منتقل میشد؟
مسلماً نه، چرا که فیلمساز نتوانسته موقعیت ذهنی خود را به هیچ شیوهای جز دیالوگهای تکراری و تأکیدی به فیلم و مخاطبش تحمیل کند. به این ترتیب پس از تأکید بر اینکه این جنین به علت تردیدی که دارد به دنیا نمیآید، به علت این تردید پرداخته میشود که نوعی ابهام در ابهام و حرف زدن در خلأ را تداعی میکند.
در این موقعیت هم باز دیالوگ به عنوان مولفه پیشبرنده علل این اتفاق را از زبان افراد مختلف بیان میکند که تردید نوزاد به دلیل بد بودن آدمهای این ناکجاآباد و چه و چه و البته مسیر انتخابی این جنین است!
وقتی فیلمساز این همه خود را به مخاطره میاندازد تا مسئله ذهنی خود را برای مخاطب ترجمه کند و در انتها موفق هم نیست و نتیجه عکس میگیرد، به نظر میآید یا ذهنیات فیلمساز خیلی انتزاعی و شخصی است یا اینکه مخاطب قدرت درک این مفاهیم و معانی را ندارد و باید یک دوره آموزش معنایی ببیند!
نظر شما