به گزارش خبرنگار مهر، اول قصد داشتم یادداشت امروز را به "شبانهروز" کیوان علیمحمدی و امید بنکدار اختصاص دهم که فیلمی متفاوت و باوقار و روشنفکرانه است و خصوصاً تا حد زیادی اثری زنانه به شمار میرود که اساساً مورد علاقه من نیز هست، اما پس از دیدن "کودک و فرشته" تصمیم دیگری گرفتم.
"شبانهروز" از آن جنس فیلمهایی است که به دلیل شکل و شمایلش قاعدتاً نقد مثبت (یا منفی) زیادی میگیرد و در کل به آن توجه میشود، اما ممکن است "کودک و فرشته" به دلیل سادگی و موضوع کم و بیش تکراریاش و حضور نداشتن ستارهها در آن به دست فراموشی سپرده شود که در این صورت جای افسوس دارد.
واقعیت این است که با دیدن چند پلان اول فیلم تصور میکردم با فیلمی کسالتبار و شعارزده از جنس آثار تلویزیونی طرف هستم، اما به سرعت فیلم و داستانش آنقدر درگیرم کرد که قضاوت در مورد چیستی و چگونگی آن تا پایان فیلم به فراموشی سپرده شد.
فیلم نه تنها قصد شعارگویی نداشت، بلکه به نحوی به تعارض با آنها برخاسته بود که اعتراض به خواهر خطاب کردن زنها پس از آغاز جنگ و تلاش بچهها برای درک واژه تازه شهید نمونههایی از آن است، اما نکته جالب "کودک و فرشته" اینجاست که فیلمساز موفق شده داستانی تکراری که پایان آن و حتی حوادث آن برای تماشاگر قابل پیشبینیاند را دوباره به شکلی تعریف کند که تماشاگر با آن همراه شود و تعلیقهایش دل او را بلرزاند.
تماشاگر میداند به دلیل نوع روایتی که نویسنده برای داستانش برگزیده بلایی سر فرشته نخواهد آمد و حداکثر زخمی میشود. همینطور بارها و بارها شاهد تعقیب و گریزی از این دست بوده و بارها داستان کسانی را که تمام خانوادهشان را به یکباره در جنگ از دست دادهاند را در تلویزیون و سینما دیده است. از این لحاظ فیلمساز برگ برنده در دست ندارد تا رو کند و تماشاگر را مضطرب سرنوشت فرشته نگاه دارد.
از سوی دیگر، فیلمساز نه تنها برای نقش اول داستان از بازیگران نامآشنا که هر کدام طرفداران مخصوص خود را دارند استفاده نکرده، بلکه حتی تلاش نکرده بازیگر این نقش چهرهای گیرا داشته باشد (یا برایش چهرهای گیرا بسازد) که دست کم در همان سکانسهای اول از این موضوع به عنوان تمهیدی برای نگه داشتن تماشاگر بهره ببرد. گرچه با گذشت زمان بازی خوب بازیگر این نقش موجب همدل شدن مخاطب با او و آشکار شدن زیبایی لبخند و در کل میمیک جاندار چهرهاش میشود.
با این حساب تنها چیزی که برای کارگردان باقی میماند استفاده از نوعی روایت نفسگیر است که مخاطب را کاملا درگیر کند و به او فرصت پیشگویی ندهد و نقاشزاده کاملاً در این کار موفق عمل میکند. ساختن این فیلم از نظر من به یک آزمون فیلمسازی شبیه است، ما مدتهاست در سینمایمان کمتر فیلمی میبینیم که آغاز و اوج و فرودی کلاسیک با کارکردهای داستانهای سینمای کلاسیک داشته باشد.
به مفهوم دیگر بسیاری از فیلمسازان حتی شناخته شده ما از داستانگویی درستی که قادر به درگیر کردن مخاطب باشد عاجزند و به همین علت سراغ فیلمهای عجیب و غریب به ظاهر کمدی میروند که نمونههای بسیاری از آن در اکران سال قبل روی پرده سینما آمد یا مانند لیالستانی "میزاک" میسازند که مثلاً حرفی مهم زده باشند.
بیشک اگر همین فیلمنامه به بسیاری از کارگردانان دیگر سپرده میشد چیزی جز همان کسالت و دلزدگی از تصاویر خشک و خورشید داغ و مردم سرگردان را شاهد نبودیم و تمامی اینها موجب میشود "کودک و فرشته" را در ردیف فیلمهای جذابی که مخاطب را راضی از سالن سینما بیرون میفرستد طبقهبندی کنیم.
نقد و تحلیل کامل نقاط ضعف و قوت فیلم بماند برای زمان اکران، اما بد نیست کنار تمام این نقاط مثبت به یکی از دقایق آزاردهنده فیلم اشاره کنم و آن هنگامی است که سرباز عراقی فرشته را یافته و مصطفی از پشت به او شلیک میکند. کاش این صحنه به شکل دیگر پرداخت میشد یا کاش کسی دیگر جز مصطفی این کار را میکرد یا... برخلاف سایر سکانسهای فیلم انتهای این صحنه تا حدودی تحمیلی از آب درآمده است.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
نیوشا صدر
نظر شما