به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "باستان شناسی در بوته معرفت شناسی" با حضور دکتر حکمت االله ملاصالحی، مؤلف کتاب، عصر روز دوشنبه در سرای اهل قلم برگزار گردید.
در ابتدای این نشست دکتر ملاصالحی با رویکردی معرفت شناسانه به باستان شناسی، گفت: تا دورهها ، تمدنها و فرهنگها به مرز بحران نرسند، پرسشهای بنیادی از افق آدمی برنمیخیزد. وقتی به تعبیر قرآن، زلزلهها، انسان را به لرزه درآورد انسان خبر از وضع وجودی خود میکند. باستان شناسی در چنین شرایطی در منطقه غربی تاریخ متولد شد. این تولد صرفا به عنوان یک رشته آکادمیک نبوده بلکه یک تحول از کل هستی است و نه از تاریخ.
استاد باستان شناسی دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: واژه archeology ، واژهای هلنی است که هیچ ترجمه خاصی را نمیتوان به آن نسبت داد. این واژه از دو واژه "ارکه" و "لوگوس" تشکیل شدهاست. ارکه یعنی حاکمیت اقتدار و هم به معنای مبدا است و هم منتهی. لوگوس یعنی کلمه، کلام، نطق، دلیل، علت، معرفت، منطق و معنا. البته اینها معنای لغوی لوگوس است و اغلب معنای لغوی چیزی از لایههای بنیادیتراز یک مفهوم نمیدهند. ارکه و لوگوس معنای بنیادیتر از معنای موجود در فرهنگ لغتها و لغتنامهها دارد. این دو واژه در هر دوره تاریخی معنای نو به خود گرفتهاند. برای فیلسوفان پیش از سقراط، ارکه یک معنا دارد و بعد از سقراط یک معنا و در دوره مسیحیت معنای دیگر دارد.
وی گفت: در آغاز رنسانس، معنای جدیدی از ارکه و لوگوس را شاهدیم. به وجود آمدن باستان شناسی به عنوان یک رشته آکادمیک، در نسبت با رویکرد جدید بشر به ارکه و لوگوس است. در رویکرد جدید، غرب برای نخستین بار موقعیت خود را در تاریخ معنا میکند و با تاریخ خودش را معنا میکند و نه با عالم بالا. در این رویکرد، باستان شناسی از یک نظام وحدانی و الهی به نظام مدرن وارد شد که این تحول ناشی از انقلابی بود که در تعریف ارکه و لوگوس بوجود آمد.
مؤلف کتاب "باستان شناسی در بوته معرفت شناسی" در ادامه افزود: وقتی انسان بعد از رنسانس از عالم قدسی و الهی میگسلد و فراتاریخی برای او وجود دارد با حشر باستان شناسانه، تاریخ را از نو بنا می کند و از نو تاریخ را معنا میکند. باستان شناسی یک دانش در میان دانشهای دیگر نیست بلکه یک نگاه جدید به ارکه و لوگوس متکثر، متفرق و مدفون در تاریخ است. در عصر مدرن، غرب به شواهد تاریخی باید بر اساس باستان شناسی "ارکه" ببخشد و به آن "لوگوس" بدهد چرا که انسان بدون دلیل و معنا نمیتواند زندگی کند و میخواهد تاریخ را معنا ببخشد.
وی گفت: این کتاب درآمدی بر مباحث مطرح شدهاست و بیشتر خواسته طرح مسأله بکند و مسایل بنیادین را مطرح کند.
او گفت: معرفت شناسی باستان شناسی اصلا باستان شناسی نیست بلکه از سنخ معرفت شناسی است. معرفت شناسی طرح پرسشهای بنیادین میکند. در این کتاب، مجموعهای از پرسشهای باستان شناسی وجود دارد که برون باستان شناسانه مطرح میشود. پرسشهای بنیادین معرفت شناسی ممکن است برای باستان شناسی مسلم و بدیهی باشد. به عنوان مثال معرفت شناس میپرسد که تا چه اندازه با کلنگ باستان شناسی امکان شناخت گذشته وجود دارد. باستان شناسی یک دانش شکننده است. چون با داده های خام و صامت سروکار دارد. باستان شناس است که به دادههای خام، مفاهیم عصری و دورهای میدهد و جای گذشتگان مینشیند. سؤال این است که ما چقدر حق این کار را داریم. آیا ابزارهای لازم را داریم که جای گذشتگان بنشینیم و ابژه مربوط به گذشته را با سوژه حال تفسیر کنیم.
وی خاطر نشان کرد: در غرب به معرفت شناسی باستان شناسی مدتهاست که پرداخته شده است. این کتاب با نگاه یک فرد شرقی نگاشته شده است. باستان شناسی در وهله اول مکمل تاریخ و در وهله بعد منتهای تاریخ غرب است. باستان شناسی مولود نگاه تاریخی گری غرب است ولی به عنوان ابزار شناخت. ولی امروز تاریخ می خواهد حیثیت و اعتبار خودش را از باستان شناسی کسب کند.
این استاد دانشگاه در ادامه یادآور شد: قبل از رنسانس هیچ قومی به دنبال هویت نبود. چون با حقیقت میزیست ولی وقتی حقیقت وجود ندارد به دنبال هویت میگردد. باستان شناسی به معنای امروز در منطقه غربی تاریخ با ماده و بیوجودی سروکار دارد. او با حقیقت بیگانه است. با چنین نگاهی است که فوکو میگوید تکثر و تفرق در ذات باستان شناسی وجود دارد. یعنی وقتی حقیقت در نظر گرفته نشود تکثر و تفرق در اندیشه غربی وجود خواهد داشت. امروزه انسان غربی نگاه دیگری به ابژه، سوژه، واقعیت و ماده دارد و این نگاه است که نظام دانایی را به وجود میآورد و باستان شناسی هم در درون آن نظام معنا و مفهوم مییابد.
او گفت: امروز انسان غربی و مدرن در زیر سقف موزهها پناه گرفته و باستان شناسی و موزه شناسی شانه به شانه هم پیش میروند. در این موزههای مدرن معنا به ماده تبدیل شده است و ماده یک جسم محض و عاری از حقیقت است. انسان گذشته در میراث خودش میزیست و به قول فوکو انسان در نظام دانایی گذشته، بازیگر بود و نه تماشاگر. بین انسان و میراث، گسست وجود نداشت. هر چه مدرنتر زندگی کنیم و گسست میان ما و آن میراث بیشتر شود، احساس غربت بیشتر خواهد شد. موزهها به مکانی برای حفاظت از جسم و جسد میراث گذشته تبدیل شده که حقیقت در آن نیست و انسانها به تماشا میروند تا خود را معنا کنند.
وی با اشاره به دو بحث اصلی کتاب درباره هرمنوتیک باستان شناسی و بحث دادهها و بودهها، خاطر نشان کرد: بحث شکاف و شقاق در غرب سالهاست که مطرح شده و این بحث فقط مربوط به باستان شناسی نمیشود و همه حوزهها با شکاف مواجه هستند ولی این شکاف و شقاق در باستان شناسی خیلی پیچیده است چرا که باستان شناس با مادههایی(اثر) مواجه است که بوجود آورندگان آن آثار (گذشتگان)، غایب هستند و باستان شناس از این یافتهها باید به آنسوی نایافتهها برود.
او در پایان با اشاره به بحث هرمنوتیک گفت: بحث هرمنوتیک دیگر از حوزه متن(متون مقدس) خارج شده و با همه متون سروکار دارد. باستان شناس معتقد است که مادههایی (اثر) که مطالعه میکند مادههایی بیمعنا نیستند بلکه معنا دارند ولی این معنا پنهان است و باید ابزاری یافت تا این معناها تقریر و تفسیر گردد. باستان شناس به بیان فوکو باید از توصیف بیرونی دادهها به توصیف درونی دادهها گام بردارد.
نظر شما