پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ۱۳:۴۲

مابعدالطبیعه ذهن (2)

نسبت کیفیات با اشیا

نسبت کیفیات با اشیا

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در تقریب ابتدایی، جهان از اشیایی تشکیل شده که روابط مکانی و زمانی با یکدیگر دارند. پاره­ای از اشیا البته پیچیده­اند و اجزای دیگر را که آن­ها هم اشیا هستند در بر می­گیرند. در این معنا پاره­ای از اشیا بسیط هستند. آن­ها از اشیای دیگری به وجود نیامده­اند. ما این نکته را به عنوان یک امکان انتزاعی می­پذیریم اما نمی­توانیم دریابم چگونه این نکته می­تواند عمل کند.

وجود اشیای مرکب به اجزایشان - اجزایی که اشیای مرکب را می­سازند- متکی است. اگر هر شیئی از اشیای دیگر به وجود آمده باشد به نظر می­رسد شیئی وجود ندارد که مبنای اشیای دیگر باشد.

ما جهان را به عنوان ترکیب اشیا توصیف کرده­ایم. آن را با یک پرسش ، پرسشی برای علم در نظر گرفته­ایم ؛ این­که آن اشیا چه هستند و شبیه چه به شمار می­روند شروع می­کنیم. اشیا ممکن است جسم­گونه، ذره­ای و در چارچوب "اتم­ها" آن­گونه که به­وسیلۀ یوانیان قدیم توصیف می­شدند به حساب آیند. در مقابل اشیا هم­چنین ممکن است  به­مثابۀ نقطه­هایی در میدان هایی باشند  یا حوزه­های مکانی - زمانی باشند، یا حتی امر عجیب­تری به حساب آیند.

اگر اشیا میادین یا حوزه­های مکانی- زمانی هستند آن­گاه کیفیات، کیفیات درون این میادین یا حوزه­های مکانی- زمانی به حساب نمی­آیند. بدین­جهت حرکت اشیا فقط حرکت ظاهری است: حوزه­های متوالی کیفیات را به نوع خاصی می گیرند و از دست می­دهند. اگر خواهان یک مدل باشید به حرکت یک صحنه که در صفحۀ تلویزیون یا زنجیرۀ نورها که گرد پردۀ فیلم قدیمی می­چرخند عطف توجه نشان دهید.

شاید این کیفیت عمومی آن [پدیده] به حساب می­آید. یک توپ بیلیارد که بر روی میز بیلیارد می­چرخد در واقع رشته­ای از حرکات متصل به هم در یک گسترۀ مکان - زمان به شمار می­آید.

اشیا مادی باشند یا نباشند تولید کنندۀ کیفیات به شمار می­آیند. هنگامی­که به شیئی توجه می­کنیم می­توانیم آن را به­عنوان تولید کنندۀ کیفیات به حساب آوریم که خود نمی­تواند به عنوان کیفیت قلمداد شود و به وجود آید یا این­که ما می توانیم به کیفیات آن توجه کنیم.

این توپ بیلیارد قرمز می­تواند به عنوان شیئی قرمز و کروی که جرم خاصی دارد قلمداد شود. با انجام این کار ما توپ را یک "جوهر" به حساب آورده­ایم که تولید کننده کیفیات است اما خود از چیزی به وجود نمی­آید . اما ما هم­چنین می­توانیم به این کیفیات توپ توجه کنیم: قرمزی و کرویت آن و هم­چنین جرمش. هنگامی­که این کار را صورت می­دهیم اذهان­مان را به روش هایی­که این توپ وجود دارد معطوف می­کنیم.

بنابراین حتی اشیای ساده و غیرمرکب دارای ساختارند با این همه کیفیات اجزای اشیا به شمار نمی­آیند. قرمزی و کروی بودن توپ بیلیارد اجزای این توپ به نوعی که مولکول­های سازندۀ توپ ، از اجزای توپ هستند به شمار نمی­آیند. این توپ از کیفیاتش ساخته نمی­شود.

بنابراین: یک شیء تولیدکنندۀ کیفیاتش است. با این همه ما میان اشیا به عنوان به وجود آورندۀ کیفیات با کیفیاتی که آن­ها به­وجود می­آورند تمیز و تمایز قایل می­شویم و این کیفیات در عالم واقع موجود نیستند و تنها در ساحت ذهن وجود دارند. یک شی­ء نه نمی­تواند جدا از کیفیاتش وجود داشته باشد و نه این­که آن کیفیات می­توانند جدا از شی­ء باشند. یک شی­ء می تواند کیفیاتی را به دست آورد یا از دست دهد اما این مستلزم آن است که کیفیات به جای دیگری نقل مکان کنند. شی­ء می­تواند یک مشی را ترک گوید و مشی دیگری در پیش گیرد اما این رفتارها نمی­توانند به اشیای دیگر یا "فضای آزاد و معلق" منتقل گردند. هم­چنین یک شی­ء نمی­تواند بدون کیفیات مانند یک "ذرۀ بی­ویژگی" به هیچ طریق موجود باشد.

با توصیف این­گونه کیفیات خواهان آنیم که از این ایده که کیفیات امور "عام"[1] (مثال­ها، کلی طبیعی)، هستند فاصله بگیریم. پاره‌ای از طرف­داران امور عام اذعان می­کنند که امور عام ماهیاتی غیرتجربی[2] هستند که خارج از مکان و زمان سکنی می­‌گزینند. اشیای جزیی در امور عام "شرکت می­جویند" یا "به صورت نمونه می­آیند". ممکن است تصور شود اشیای کروی خاص در کرویت عام حضور به هم می­رسانند. این تصور از امور عام یادآور تفکر افلاطون است.

تصور دیگر که شاید از ارسطو نشات گرفته باشد اما اخیراً دی.ام. آرمسترانگ از آن دفاع می­کند امور عام را در مصادیق­شان در نظر می­گیرد. یک امر عام در معنای مشخصی از مصادیق تشکیل شده، هرچند که این مصادیق اجزای آن به شمار نمی­آیند. این امر عام به­تمامی در مصادیقش عیان است.

فیلسوفانی که کیفیات را به­عنوان امور عام تلقی می­کنند اذعان می­کنند که با انجام این کار ما می­توانیم مسئلّ "یکی در بین بسیاری"  را حل کنیم. به یک توپ بیلیارد قرمز رنگ و پرچم اعلان خطر ریل قطار توجه کنید. این توپ بیلیارد و پرچم از یک جنبه مشابه و از جهات دیگر متفاوت هستند. می­توانیم این نکته را با اذعان به این­که این توپ و پرچم در یک کیفیت مشترک هستند و یا این­که کیفیت مشترکی در اختیار دارند بیان کنیم. یک فرد طرفدار امور عام عبارات سیاه جملۀ قبل را جدی می­گیرد اگر توپ بیلیارد و پرچم اعلان خطر در یک کیفیت با هم مشترک هستند کیفیت و امری وجود دارد که آن­ها هر دو دارا هستند. این کیفیت قرمزی در همۀ اشیای قرمز مشترک است. بنابراین مشابهت­های میان اشیا بر اساس کیفیات  مشترک آن­هاست و تفاوت­هایشان نیز بر اساس کیفیاتی که در آن­ها مشترک نیستند مشخص می­شود.

شما ممکن است سخن گفتن از امور عام را رازآمیز بدانید. اگر در ذهن داشته باشید که امور عام این معنا را بدهند که در نوع از "مصادیق" که اشیای انضمامی نظیر پرچم­های اعلان خطر و توپ­های بیلیاردند متفاوتند از این رمز و راز کمی کاسته می­شود. آن­چه به­عنوان مصداق به حساب می­آید لازم نیست به عنوان امر عام محسوب شود.

با این همه این [تمایز] تنها اندکی به ما یاری می­رساند و هنوز دریافتن این­که چه چیز می­تواند با مصداق قرار دادن یک امر عام (بر طبق دیدگاه افلاطون) یا (بر طبق دیدگاه آرمسترانگ) یا گفتن این­که یک امر عام به­تمامی در هر یک از مصادیقش عرضه می­شود دشوار است.


[1] . universals

[2] . transcendent

کد خبر 841338

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha