گرایشها به صورت خاص مستلزم ابرازشان چنانکه مناسب شرکای گرایشی متقابل باشند هستند. اگر نمک در آب حل میشود آنگاه حل بلور نمک، ابراز متقابلی از قابلیت حل شدن نمک و آب اطراف آن که نمک را حل میکند به حساب میآید. با این همه ، قابلیت گرایش یک کیفیت، ذاتی آن است و ابرازهای این قابلیت گرایش، به حضور شرکای گرایش متقابل مناسب بستگی دارند. یک قابلیت گرایش و قابلیت گرایش مشابه میتواند خود را بسته به شرکای متقابلش به صورت متفاوتی ابراز کند. کاغذ تورنسل در اسید به رنگ صورتی در میآید اما همین کاغذ در جای دیگر آبی میشود.
یک مؤلفۀ دیگر باید اضافه شود تا این تصویر کامل گردد. گفتهایم که ابرازهای خاص گرایشهای بسیاری به حضور شرکای گرایشی متقابل مناسب دارند اما آنها همچنین به فقدان شرکای گرایشی که جلوی ابزارهای مورد بحث را میگیرند متکیاند. نمک در آب حل میشود اما نه هنگامیکه یک عامل مانع حضور داشته باشد، تماس با آفتاب باعث سوختگی پوست میشود اما اگر یک مانع فراروی نور خورشید باشد این اتفاق نمیافتد.
این مدل گرایشی با تصور و نقدهای علّی خطی یا زنجیرههای تصور جهان که بهعنوان شبکۀ گرایشی جامع مطرح چیزی که مارتین آن را "شبکۀ قدرت" مینامند- جایگزین می شود. مزیت این تصویر آن است که ما را قادر میسازد تا سخن اشتباه علتها بر حس "شرایط زمینه" را جبران کند. به یک چوب کبریت هنگامیکه پس از تماس با سطحی زبر شعلهور می شود توجه کنید. بر طبق عرف ما تماس را علت و شعلهور شدن را معلول در نظر میگیریم.
اما این چوب کبریت در غیاب اکسیژن شعلهور نخواهد شد. اما آیا حضور اکسیژن بخشی از علت محسوب میشود؟ حضور اکسیژن آشکارا بخشی از این پدیده محسوب می شود- محرک به حساب می آید- که ما آن را بهعنوان علت تعریف کردهایم. شاید حضور اکسیژن یک شرط "زمینه" است که برای آنکه علت معلول را بهوجود آورد بدان نیاز دارد.
این نوع نگاه به موضوع مستلزم آن است که ما میان علل و شرایط زمینه به نوعی که از جهت مابعدالطبیعی دلبخواهی است تمایز قایل میشویم. در مقابل اگر ما شعلهور شدن چوب کبریت را بهعنوان ابراز متقابل شرکای گرایشی دوجانبه در نظر بگیریم که شامل سطحی است که بر آن کبریت تماس پیدا میکند و همچنین شامل اکسیژن مجاور آن و عمل شیمیایی نوک چوب کبریت است میتوانیم ارزش مادی برای هریک از این مؤلفههای دخیل قایل شویم.
نظر شما