برای یک لحظه اینگونه فرض کنید که اشیای ساده چیزی بیش از نقاط مکانی – زمانیاند. با این همه، هر چند شیء ساده از اشیای دیگر به وجود نیامده است میتواند اجزای مکانی - زمانی داشته باشد.
به طور مثال یک شیء ساده نیمۀ بالایی و پایینی را داراست و این نیمهها جهتهای مکانی مشخصی را دارا هستند. اگر شیئی ساده در طول زمان ثبات داشته باشد آنگاه ما می توانیم از اجزایی در مشابهت با اجزای مکانی سخن بگوییم. ما میتوانیم به طور مثال از شیء در سهشنبه و تمایزش از شیء در چهارشنبه سخن بگوییم. با این همه، اجزای مکانی و زمانی یک شیء خودشان شیء به حساب نمیآیند. هر چند که یک کره از دو نیم کره تشکیل شده ، این کره نیازی به اینکه از این دو نیم کره تشکیل شده باشد بهگونهای که مواد از بدنۀ چوبی که دور مغز مدار قرار دارد تشکیل شده است ندارد.
اشیای مرکب اشیایی را به عنوان اجزای خویش دارا هستند. این اجزا ممکن است خودشان پیچیده باشند اما در نهایت ما به اشیای بسیط میرسیم و این اشیا از اشیای مشخص و متمایزی تشکیل نشدهاند. اجازه بدهید اذعان کنیم که اشیای مرکب از اشیای سازندهشان به وجود آمدهاند. بنابراین هر شیئی از اشیای بسیط و ساده بهوجود آمده است. آیا هیچ شیئی مرکبی به جز این تعریف وجود دارد؟ بسیاری از فیلسوفان جواب آری میدهند.
به یک مجسمه و اجزایی که این مجسمه از آنها ساخته شده بیندیشد. آیا یک مجسمه صرفاً مجموعهای از اجزاست؟ به نظر میرسد اینگونه نیست. مجموعۀ اجزا ممکن است تغییر کند و این مجسمه همچنان باقی بماند. ما میتوانیم این مجسمه را تعمیر و قطعهای را جایگزین جزء شکسته کنیم. هنگامیکه این کار را صورت میدهیم نتیجه مجموعۀ جدیدی از اجزاست اما همان مجسمه بر سر جای خود باقی است. به صورت حادترما میتوانیم این مجمسمه را از طریق پوشاندن آن با خاک بدون آنکه مجموعۀ اجزایش آسیب ببینند از بین ببریم.
این مجسمه و مجموعه اجزا شرایط متمایزی را دارا هستند.این مجسمه هنگامیکه اجزایش وجود ندارند میتواند وجود داشته باشد و مجموعۀ اجزا هم با وجود از بین رفتن مجسمه میتوانند باقی بمانند.
شاید میتوانستیم بگوییم که این مجسمه مجموعۀ اجزای است که به نوع خاصی نظم و نسق گرفته است: این مجسمه اجزا به علاوه نظمشان است. اگر این مجسمه در خاک فرو رود اجزایش باقی میمانند اما نظم آن از بین میرود. با این همه به نظر میرسد ما میتوانیم اجزا را تعویض کنیم اما این مجسمه باقی بماند البته منوط به آنکه نظم آن حفظ شود. یا ممکن است ما این نظم را تغییر دهیم چنانکه یک این مجسمه را تغییر دهیم اما آن را از بین نبریم.
تأملات در مورد این خطوط [تفکر] فیلسوفان را بدان دیدگاه سوق میدهد که مجسمهها، و در واقع اشیای مرکب به صورت عام، از نظمهای اجزای سازندۀ آنها مجزا هستند. درست است که آنها در هر زمان مفروضی از مجموعهای از اجزا ساخته شدهاند اما این نکته صرفاً بیان می کند که هویت شیء بیش از اجزایی است که آن شیء را به وجود آوردهاند و همچنین فراتر از نسبتهایی است که این اجزا نسبت به یکدیگر واجدند. در مورد این ، ما ممکن است دو شیء را که از جهت مکانی تداخل دارند متصور کنیم: این مجسمه (که با شرایط هویتش در طول زمان تعریف می شود) و مجموعهای از اجزا (که با شرایط این همانی متفاوت در طول زمان تعریف می شود).
نظر شما