تصور حاصل یک جهان است که از "لایههای" اشیا و کیفیات تشکیل میشود. ما ممکن است بگوییم که یک مجسمه یک شیء سطح بالاست و این اجزا که سازندۀ مجسمهاند و شاید مجموعههای مشخصی از این اجزا اشیای سطح پایین هستند. الان به نظر این امکان هست که نقش علوم خاص را تبیین کنیم . فیزیک علم اشیا در سطح بنیادین است. هر علم خاص - به طور مثال زیستشناسی ، جوشناسی یا روانشناسی - با حوزهای از اشیای سطح بالا پیوند دارند. بنابراین جهان از اشیا تشکیل نشده بلکه از سلسلهای از اشیا در سطوح متمایز تشکیل شده است.
این تصور لایه لایه شده از واقعیت به صورت گستردهای مورد پذیرش قرار گرفته است. اما باور داریم که آن تصور اشتباه فهم شده است . نظر به سطوح سلسلهمراتبهای هستیشناختی، به یک تصویر کژتاب از اینکه اشیا چگونه وجود دارند و کثرت معماها و رازهای فلسفی منجر میشود.
اجازه بدهید بدان مجسمه برگردیم. موافقت کردهایم که این مجسمه با مجموعۀ اجزایی که آن را بهوجود آوردهاند یکی نیست و همچنین حتی با مجموعهای از اجزا که به نحو خاصی نظم گرفتهاند یکی نیست. با این همه با این توافق ما در حال در نظر گرفتن "مجموعه" در یک معنای دقیق خاص هستیم. در این معنا، یک مجموعه هنگامیکه یک عضو ساده را از دست میدهد از بین میرود. همچنین هنگامیکه یک عضو با عضوی دیگر جایگزین میشود یا عضوی جدید اضافه میشود این مجموعه از بین میرود. من اینگونه فرض میگیرم که یک تصور سادهتر از یک مجموعه را مورد توجه قرار میدهیم. این تصور ساده تصوری است که هنگامیکه ما به یک مجموعۀ تمبر تأمل روا میداریم و یا مجموعهای از کارتهای بیسبال یا نقاشیها را مورد توجه قرار میدهیم بهکار میگیریم. در این معنای ساده یک مجموعه میتواند اعضایی را به دست آورد یا از دست دهد و با این همه همان مجموعه باقی بماند.
یک مجموعه که چند عضو میتواند به دست آورد یا از دست دهد چقدر میتواند تغییر کند و همان مجموعه باقی بماند؟ این ممکن است در بخشی از سر گزینش صورت گیرد.
هنگامیکه ما به این مجسمه به عنوان مجموعهای از اجزا در این معنای سازنده توجه نشان میدهیم موجهتر آن است که اذعان کنیم این مجسمه چیزی بیش از این مجموعه از اجزا که به صورت مناسبی نظم یافتهاند به حساب نمیآید. با این همه این دیدگاه کاملاً درست نیست. به احتمال زیاد مجسمهها سازندۀ دست بشرند و از سوی موجودات هوشمندی که به دلایل خاص ساخته میشوند ، یک مجموعۀ منظم مناسب از اجزا که "از آسمان افتاده باشد" یا با عملی اتفاقی از امواج بر سطح یک صخره به وجود آید یک مجسمه نخواهد بود- هر چند که شما آن را با یک مجسمه ممکن است اشتباه بگیرید- بنابراین یک مجسمه صرفاً یک مجموعه شکل گرفته مناسبی از اجزا نیست. برای ساختن یک مجسمه، یک مجموعه اجزا باید نوع درستی از پیشینه را دارا باشد. این پیشینه شامل موجودات مناسبی به علاوه حالات ذهنی انسان به شمار میرود.
حال فرض کنید که ما این نکات را در تصویرمان واردکنیم. این بدان معناست که ما این مجموعه از اجزا را که در نظر میگیریم (در این معنای ساده از مجموعه) و آن را بدان تصویر اضافه کنیم، صرفاً روابط موجود میان آنها را در نظر نمیگیریم بلکه روابطی را که آنها با دیگر اجزا به وجود میآورند در نظر میگیریم و اینها خودشان اعضای مجموعههای اجزا به حساب می آیند. این روابط در واقع پیچیده خواهند بود و آنها احتمالاً فراتر از هرچیزی که در دسترس ذهن انسانی مشخص است میرود . علاوه بر این انتخاب کاربرد "مجموعه" و "نظم مناسب" در یک معنای ساده این احتمالات برای متغیر بینهایت است.
نظر شما