پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۱۹ خرداد ۱۳۸۳، ۲۱:۱۴

بررسي نسبت فقه الحديث با دراية الحديث

بررسي نسبت فقه الحديث با دراية الحديث

خبرگزاري " مهر" - گروه دين وانديشه : «فقه الحديث» يكي از شاخه‏هاي علم الحديث است كه به بررسي حديث از جهت متن مي‏پردازد و متكفل فهم و تفسير حديث است. در برخي از متون، رسالت فهم متن و سند به «دراية الحديث» نسبت داده شده است و از سوي ديگر ، موضوع « فقه الحديث» نيز «متن» حديث است . جستار حاضر به سير تطور و كاربرد تاريخي دراية‏الحديث، و نسبت آن را با فقه‏الحديث مي پردازد .

                                                                 1 

در عصر ورود حديث، يعني در عصري كه دسترسي به معصوم(ع) امكان ‏پذير بود، اصحاب و ياران براي درك بيشتر حديث و پرده ‏برداري از غوامض و پيچيدگي‏هايي كه گاه فهم حديث را دشوار مي‏ساخت، به خود آنان رجوع مي‏كردند و پاسخ سوالات خويش را از ايشان مي‏گرفتند

 مي‏دانيم كه در عصر ورود حديث، يعني در عصري كه دسترسي به معصوم(ع) امكان ‏پذير بود، اصحاب و ياران براي درك بيشتر حديث و پرده ‏برداري از غوامض و پيچيدگي‏هايي كه گاه فهم حديث را دشوار مي‏ساخت، به خود آنان رجوع مي‏كردند و پاسخ سوالات خويش را از ايشان مي‏گرفتند ( نك: فيض كاشاني،1/ 295 ح 232). از سوي ديگر، معصومين(ع) در مورد سخنان خويش، بيشتر از همه چيز به فهم آن ـ و نه صرف روايت آن ـ تأكيد مي‏ورزيدند ( نك: همو، 1/127، ح 43). از اين رو،  فهم حديث و شناخت آن مورد تأكيد بود و اين امر در كلام آنان به « دراية» تعبير شده است و اولين اصطلاحي كه براي فهم حديث بوجود آمد « دراية‏الحديث» بود كه در برخي از اخبار معصومين(ع) به آن اشاره شده است. مثلاً شيخ صدوق حديثي ذكر مي‏كند كه بيانگر اين نكته است كه فهم متن حديث ـ كه امروزه موضوع فقه الحديث است ـ به عهده « دراية ‏الحديث» بوده است . امام صادق(ع) از پدر گرامي‏شان نقل مي‏كند كه به وي فرمودند: « اي پسرم درجه شيعيان را به ميزان حفظ روايات و شناخت آن بشناس، شناخت همان درك روايت است، و به واسطه فهم روايت است كه فرد مومن به بالاترين درجات ايمان ارتقاء مي‏يابد، من در كتاب علي(ع) دقت كرده و در آن اين حديث را يافتم كه : ارزش و منزلت هر كس به ميزان شناخت (معرفت) اوست، حسابرسي خداوند تبارك و تعالي از مردم به اندازه عقلي است كه در خانه دنيا به آنها داده است».

چنانكه مي‏بينيم در روايات مذكور تاكيد بر فهم، درك و شناخت حديث است كه با عبارت « الدراية للرواية» ـ دراية الحديث ـ آمده است و دانشمندان به استناد اين گونه روايات، « دراية الحديث» را كه به معناي علم و شناخت حديث است در مقابل « رواية الحديث» كه نقل و ضبط حديث است، مصطلح نموده ‏اند. اين معنا نيز از روايتي كه از علي(ع) نقل شده مستفاد مي‏گردد؛ آنجا كه ايشان در فهم حديث، عبارت « عقل الرعاية» را در مقابل « عقل الرواية» قرار مي‏دهند: « اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايةٍ لا عقل روايةٍ، فانّ رُواةَ العلمِ كثيرٌ و رُعاتُهُ قليلٌ». در معناي عقل الرعاية گفته شده:  « ضبطه بالفهم و رعاية العلم» و در معني عقل الرواية نيز گفته‏اند: « ضبطُ الفاظها و سماعها دونَ تفهم المعني» (ابن ميثم بحراني، 5/290).

 در عصر معصومين(ع) « دراية الحديث» در مقابل « رواية الحديث» ناظر بر فهم حديث بوده است و اين معنيِ « دراية الحديث» مترادف با معنا و مصطلح امروزين « فقه الحديث» است كه متكفل فهم مراد و معناي متن حديث است

در اينجا نيز عقل الرواية در مقابل عقل الرعاية، كه همان فهم و رعايت علم و به تعبيري « دراية الحديث» است، قرار گرفته و يا عباراتي نظير « حديثٌ تدريه خير من الف حديثٍ ترويه، و لايكون الرجلُ منكم فقيهاً حتي يعرف معاريض كلامنا» (صدوق، 2)، ناظر به همين معناست. بنابراين در اين مقطع زماني ـ يعني عصر معصومين(ع) ـ « دراية الحديث» در مقابل « رواية الحديث» ناظر بر فهم حديث بوده است و اين معنيِ « دراية الحديث» مترادف با معنا و مصطلح امروزين « فقه الحديث» است كه متكفل فهم مراد و معناي متن حديث است. شايد به همين دليل است كه بعضي از متأخرين نيز « دراية الحديث» را مترادف با « فقه الحديث» دانسته‏اند، چنانكه گفته‏اند: « دراية الحديث (در مقابل رواية الحديث) علمي است كه از مفاد الفاظ متن حديث چون شرح لغات حديث و بيان حال حديث از لحاظ اطلاق و تقييد و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند اينها بحث مي‏كند، كه مناسب است نام اين قسمت را فقه الحديث گذارد» (شانه‏چي، 2).

 توجيه مترادف بودن فقه الحديث و دراية الحديث هنگامي پذيرفته است كه مرادمان از « دراية الحديث» همان مفهوم اوليه دراية در عصر ورود حديث باشد و نه بعد از آن

ولي يادآوري اين نكته لازم است كه اين توجيه ( يعني مترادف بودن فقه الحديث و دراية الحديث) هنگامي پذيرفته است كه مرادمان از « دراية الحديث» همان مفهوم اوليه دراية در عصر ورود حديث باشد و نه بعد از آن. زيرا استعمال « دراية الحديث» در عصر معصومين(ع)، غلبه در فهم « متن و محتواي» حديث داشته است و به دلايلي « سند و احوال سند» را شامل نمي‏شده، زيرا با وجود حضور معصوم(ع) و دسترسي به ايشان، صحت و سقم انتساب حديث به آنها به سادگي حاصل مي‏شد و چون سخنان معصوم(ع) يا مستقيماً از ايشان نقل مي‏شد و يا از طريق وسائط بسيار اندك، ناچار سببي براي غور و بررسي سند حديث وجود نداشت و در صورت اختلاف و يا شك و شبهه نسبت به متن روايت و يا انتساب آن به معصوم(ع)، سهولت دسترسي به منبع خبر، علم به صحت و سقم و يا انتساب آن به معصوم را روشن مي‏ساخت، ولي رفته رفته و بالاخص پس از عصر معصومين(ع) سند اعتبار بيشتر يافت، هر چند كه از آغاز تا حدود دو قرن پس از اسلام روايات را در « اصول» و « دفاتري» كه بعداً از آنها به « اصول اربعمأة» ياد شده گرد مي‏آوردند، ولي متقدمين، تا چند قرن پس از آن، صحت و اعتبار روايت را ـ نه به اعتبار سند ـ بلكه با بررسي محتواي متن حديث و عرضه آن به كتاب خدا و يا ساير اخبار رسيده از معصومين(ع) كه به صحت و انتساب آن علم داشتند احراز مي‏كردند. بنابراين توصيه ايشان بر درايت در روايت، و تشويق آنان بر اينكه « حديث تدريه خير من الف حديث ترويه» (صدوق،2) ناظر بر فهم متن روايات است و نه سند آن، زيرا اولاً به دليل همزماني، استناد به سند وجه چنداني نداشته است؛ ثانياً به دليل هم عصر بودن راويان با معصوم(ع) نياز چنداني به بررسي و كنكاش در سند احساس نمي‏شده است و اگر نياز به بررسي بود با اندك پرسشي چند موضوع روشن مي‏شد.

  فقه الحديث در عصر اول هر چند تحت اين عنوان مصطلح نبوده است، ولي از نظر بار معنايي، داراي پيشينه بوده است. در حقيقت  دراية الحديث در ـ عصر اول ـ رسالتي را كه اينك  فقه الحديث متكفل آن است به دوش داشته است

بنابراين، مي‏توان نتيجه گرفت كه « فقه الحديث» در عصر اول هر چند تحت اين عنوان مصطلح نبوده است، ولي از نظر بار معنايي، داراي پيشينه بوده است. در حقيقت « دراية الحديث» در ـ عصر اول ـ رسالتي را كه اينك « فقه الحديث» متكفل آن است به دوش داشته است. همچنين نسبت بين « دراية الحديث» (در عصر ورود حديث)، با « فقه الحديث» در معناي امروزين آن نسبت تساوي است. يعني موضوع « دراية الحديث» در اين دوره « متن و مروي» حديث است و موضوع « فقه الحديث» نيز همين « متن و مروي» است. به اين اعتبار مي‏توان « دراية الحديث» را همان « فقه الحديث» ـ چنانكه بعضي گفته‏اند ـ ناميد. 

                                                                   2

با دور شدن از عصر ورود حديث، يعني بيش از دو قرن از طلوع اسلام، اهتمام و توجه به سند حديث رفته رفته جايگاه خود را يافت. بررسي حديث از جهت وسائط نقل و سند از دو جهت مورد توجه قرار گرفت، يكي از جهت وثاقت و عدالت ناقل و ناقلين؛ و ديگر از جهت اتصال و يا عدم اتصال و كيفيت سند و احوال متن

 با دور شدن از عصر ورود حديث، يعني بيش از دو قرن از طلوع اسلام، بالاخص آن زمان كه جمع آوري حديث ـ به دلايل عديده ‏اي كه ذكر آن ما را از ادامه بحث باز مي‏دارد، نظير خوف از ضياع و تحريف و تصحيف و تبديل و جعل حديث و لزوم صيانت از آثار معصومين (ع) ـ اهتمام و توجه به سند حديث رفته رفته جايگاه خود را يافت، هر چند كه جمع حديث از همان عصر اول در ميان صحابه بزرگ پيامبر (ص) طرفداراني داشت و علي (ع) و بعضي از صحابه آن حضرت و ديگر معصومين(ع) در سالهاي بعد بدان اهتمام جدي داشتند (نك: معارف، 35 - 77)، ولي توجه به « سند» حديث امري بود كه درهمان قرون اول و دوم جايگاه خود را يافت و رفته رفته ارزش آن مورد توجه قرار گرفت (نك: همو، 81)، زيرا دانستن صحت انتساب يك قول به معصوم(ع)، و عدم دسترسي به ايشان، و وجود اخبار و روايات متعارض و حتي متناقض در موضوعي واحد يعني اختلاف روايات و نقل‏هاي متفاوت، همه و همه نيازمند بررسي صحت انتساب در نقل بود كه شناخت و علم به « سند روايت» و « رجال» آن را ضروري مي‏ساخت. بنابراين بررسي حديث از جهت وسائط نقل و سند از دو جهت مورد توجه قرار گرفت، يكي از جهت وثاقت و عدالت ناقل و ناقلين؛ و ديگر از جهت اتصال و يا عدم اتصال و كيفيت سند و احوال متن.

در شناخت حديث ـ با ورود عامل « سند» در كنار « متن» ـ علاوه بر لزوم فهم متن حديث، اطمينان از « وثاقت ناقلين» و « كيفيت اتصال سند» نيز ضروري مي‏بود. لهذا در اين مرحله « دراية الحديث» در مقابل « رواية الحديث» تعريف جديدترو كاربرد وسيع ‏تري يافت؛ و هم متن و هم سند را شامل ‏شد

در شناخت حديث ـ با ورود عامل « سند» در كنار « متن» ـ علاوه بر لزوم فهم متن حديث، اطمينان از « وثاقت ناقلين» و « كيفيت اتصال سند» نيز ضروري مي‏بود. لهذا در اين مرحله « دراية الحديث» در مقابل « رواية الحديث» تعريف جديدترو كاربرد وسيع ‏تري يافت؛ و هم متن و هم سند را شامل ‏شد. دراية الحديث كه در عصر معصومين(ع) همان درك و فهم حديث بود و به دليل عدم ضرورت بررسي سند، گستره آن را متن و الفاظ حديث تشكيل مي‏داد، در دوره بعدي، به دليل اينكه « شناخت حديث» متضمن شناخت صحت و سقم انتساب آن به معصوم(ع) نيز بود، بنابراين گستره « دراية الحديث»، « سند حديث» را نيز شامل شد و فهم حديث ـ اعم از متن و سند ـ براي علم درايت موضوعيت پيدا كرد. ولي در بررسي سند، بحث از رجال و ناقلان حديث ـ كه عمدتاً نه به كيفيت سند از جهت اتصال و انقطاع ـ بلكه به احوال شخصيه ناقلان از جهت اعتماد و عدم اعتماد به آنان در نقل حديث برمي‏گشت، از احوال و كيفيت سند جدا شد و علم مستقلي به نام علم رجال الحديث را به عنوان علم رواية الحديث تشكيل داد. چنانكه مي‏بينيم موضوع درايه در اين عصر، اعم از متن و سند حديث است. ولي بايد دقت داشت كه سند از جهت كيفيت اتصال و انقطاع و حالات ديگري چون كيفيت نقل و تحمل حديث و ....، به همراه متن، موضوع اين علم است، و نه از جهت رجال و ناقلان آن، هر چند كه راويان نيز جزئي از وسائط و سلسله سند به شمار مي‏روند ولي به لحاظ تفاوت جهتي كه ذكر شد، دو علم دراية و رجال از يكديگر متمايزشدند.

با نظر به تعاريفي كه امثال شيخ بهايي(ره) و شهيد ثاني(ره) و ديگران از « دراية الحديث» به دست داده‏اند، صحت نظريه پيش گفته را مي‏توان دريافت چنانكه در مقدمه " وجيزه "  آمده است : «علم الدراية، علم يبحث فيه عن سند الحديث و متنه و كيفية تحمله و آداب نقله» (شيخ بهايي، 1). و گفته‏اند، دراية الحديث در اصطلاح علمي است كه در آن از متن حديث و سند و طرق آن ( از جهت صحت و سقم يا معلل بودن يا نبودن و ...) و آنچه كه براي شناخت حديثِ مقبول و مردود لازم است بحث مي‏شود و اين تعريفي است كه شهيد ثاني(ره) در اول دراية از آن ياد مي‏كند : « هو علم يبحث فيه عن متن الحديث و طرقه و مايحتاج اليه من شرائط القبول و الرّد». (شهيد ثاني، 1).

همچنين عده‏اي « مصطلح الحديث» را « دراية الحديث» ناميده‏اند (نك: مقدمه تحفة الاجوزي ص 2، به نقل از شانه‏چي، ص 3).
شايد وجه تسميه « مصطلح الحديث» در اين علم ـ دراية ـ ناظر بر غايت علم دراية است چنانكه مرحوم مامقاني مي‏نويسد: « ... أنَّ غايةَ هذا العلمِ هو معرفةُ الاصطلاحاتِ المتوقفة عليها معرفة كلمات الاصحاب و استنباطُ الاحكامِ، و تمييز المقبول من الاخبار ليُعمَلَ به، و المردود ليجتنبَ عنه» (مامقاني،4 همچنين نك: غفاري، علي اكبر، 10).

 در برهه‏اي از زمان، « دراية الحديث» مصطلحات حديثي را نيز شامل شده است و اين به دليل ماهيتي بود كه علم دراية مي‏بايست احاديث را به جهت نوع اتصال سند و يا عدم اتصال و كيفيت نقل و تحمل حديث و يا تعداد راوي در سلسله سند مورد بررسي قرار دهد

پس درمي‏يابيم در برهه‏اي از زمان، « دراية الحديث» مصطلحات حديثي را نيز شامل شده است و اين به دليل ماهيتي بود كه علم دراية مي‏بايست احاديث را به جهت نوع اتصال سند و يا عدم اتصال و كيفيت نقل و تحمل حديث و يا تعداد راوي در سلسله سند مورد بررسي قرار دهد. از اين رو،  در اين علم نياز به طبقه ‏بندي احاديث و يا نام‏ گذاري اصطلاحي آنها احساس شد و اصطلاحات حديثي متعدد به وجود آمد. نظير حديث صحيح، حسن، مرفوع، مرسل كه ناظر به كيفيت سند بود ـ و معنعن و مسلسل ـ كه ناظر بر كيفيت نقل حديث است ـ و يا حديث عام يا خاص، مطلق يا مقيد، مُصَحَّف و غير آن، ـ كه ناظر به بيان حالاتِ متن حديث است ـ .  نتيجه اين كه مصطلحات حديثي كه نتيجه غايي دراية الحديث بود، تحت عنوان « مصطلح الحديث»  با « دراية الحديث» مترادف گشت و چون موضوع دراية الحديث، هم سند و هم متن بود، اصطلاحات حديثي (مصطلح الحديث) نيز، هم برگرفته از « سند» حديث بود و هم از متن آن.

با توجه به آنچه ذكر شد در مي‏يابيم كه در اين برهه دراية‏الحديث ـ در مقايسه با فقه الحديث از جهت موضوع ـ دايره ‏اي گسترده ‏تر دارد؛ و به دليل اين كه موضوع فقه الحديث صرفاً « متن» است، مي‏توان نتيجه گرفت « فقه الحديث» جزئي از « دراية الحديث» ـ و نه مترادف با آن ـ تلقي مي‏گردد. و به تعبير ديگر، در اين دوره نسبت دراية الحديث با فقه الحديث نسبت «عموم و خصوص مطلق» است، يعني دراية الحديث اعم از فقه الحديث است. 

                                                                3    
   

 سومين مرحله، دوره ‏اي است كه دراية الحديث مجدداً كاربرد يگانه خود را ـ همان گونه كه در عصر ورود حديث ذكر شد ـ مي‏يابد. ولي اين بار دراية نه از جهت پرداختن به متن، بلكه از جهت پرداختن به كيفيت سند موضوعيت پيدا مي‏كند

سومين مرحله، دوره ‏اي است كه دراية الحديث مجدداً كاربرد يگانه خود را ـ همان گونه كه در عصر ورود حديث ذكر شد ـ مي‏يابد. ولي اين بار دراية نه از جهت پرداختن به متن، بلكه از جهت پرداختن به كيفيت سند موضوعيت پيدا مي‏كند. در ميان متأخران، مرحوم آغابزرگ تهراني با تعريفي كه از دراية الحديث به دست مي‏دهد و با تفاوتي كه بين دراية و رجال و فقه الحديث به جهت موضوع قائل مي‏شود، در حقيقت گام ديگري در جهت تبيين و تمايز اين علوم از يكديگر برمي‏دارد. او دراية الحديث را علمي مي‏داند كه در آن از احوال و عوارضي كه به سند حديث بار مي‏شود بحث مي‏كند. همچنين معتقد است دراية الحديث از طرقي كه به متن مي‏رسد و در آن عده ‏اي حديث را به ترتيب از يكديگر نقل كرده‏اند گفت وگو مي‏كند، « هنگام نقل، اولين راوي متن حديث را از راوي قبل از خود مي‏گيرد، سپس آن را ـ از وي ـ براي فرد بعدي نقل مي‏كند، تا اينكه آن متن به ما مي‏رسد» (آغابزرگ، 8/54). سپس مي‏افزايد: « پس سندي كه از اين افراد ناقل فراهم آمده است حالات مختلفي دارد كه در اعتبار و عدم اعتبار آن موثر است، مثل اين كه سند متصل باشد يا منقطع، مسند باشد و يا مرسل، معنعن، مسلسل، عالي، قريب، صحيح، حسن، موثق، ضعيف و يا غير اينها ـ از عوارضي كه در اعتبار سند و يا عدم اعتبار آن مدخليت داشته باشد ـ علم دراية متكفل بحث از اين نوع عوارض است» (همانجا). وي در ادامه مي‏گويد: « اما بحث از احوال شخصيه‏اي كه متعرض اجزاء سند و اعضاء و اشخاصي كه به ترتيب در نقل وجود دارند ـ كه از آنها به راويان حديث تعبير مي‏شود ـ و مميزه‏ هايي كه در هر يك از آنها ـ با مدح و ذم و غير آن ـ وجود دارد كه در جواز و يا عدم قبول روايت از آنان موثّر است، موكول به علم « رجال الحديث» است. و اين فن ديگري است؛ هر چند كه اين دو فن در بحث از موضوع واحد كه همان « سند حديث» است اشتراك دارند، ولي « جهت» بحث مختلف است. چنانكه ديديم در «علم دراية» از احوال نفس سند بحث مي‏شود و در « علم رجال» از احوال اجزاء و اعضايي كه سند حديث از آن تشكيل مي‏گردد بحث مي‏نمايد» (همانجا).

آغابزرگ پس از ارائه اين تعريف از « دراية الحديث» و «علم رجال» به تعريف علم « فقه الحديث» مي‏پردازد و آن را فن مستقلي نسبت به دو فن سابق ذكر مي‏كند، كه ما به دليل اهميت نظر وي عيناً عبارت او را نقل مي‏كنيم: « و يقابلُ هذينِ الفنّيَنِ، فَنٌ ثالثٌ و هو فنُّ فقه الحديث، المخالفُ معهما في الموضوع. فان موضوعُ متن الحديث خاصةً فَيُبحثُ فيه في شرحِ لغاته و بيانِ حالاته من كونه نصاً اَو ظاهراً، عاماً اَو خاصاً، مطلقاً أو مقيداً، مجملاً اَومبيناً، معارضاً اَو غير معارضٍ» (آغابزرگ تهراني، 8/54). يعني، و در مقابل اين دو فن، فن سومي است كه آن فقه الحديث است، كه در موضوع با آن دو فن ديگر مختلف است. موضوع فقه الحديث، به طور خاص متن حديث است كه در آن از شرح لغات حديث و بيان حالات آن، از اينكه نص باشد يا ظاهر، عام يا خاص، مطلق يا مقيد، مجمل يا مبين، معارض يا غيرمعارض، بحث مي‏شود».

  فقه الحديث در مرحله اخير و نزد متأخران، همان « دراية الحديث» در عصر ورود حديث است. زيرا در هر دو زمان ياد شده موضوع هر دو علم، متن و محتواي حديث بوده است

بنابراين در مي‏يابيم كه « فقه الحديث» در مرحله اخير و نزد متأخران، همان « دراية الحديث» در عصر ورود حديث است. زيرا در هر دو زمان ياد شده موضوع هر دو علم، متن و محتواي حديث بوده است. در حقيقت، در اين برهه « موضوع» علم دراية الحديث صرفاً سند ( از جهتي كه ذكر كرديم) است و «موضوع» علم فقه الحديث صرفاً متن است. يعني نسبت اين دو علم با يكديگر در نزد متاخران نسبت «تباين» است و موضوعاً با هم تفاوت اساسي دارند.


 نويسنده : داوود سليماني ، سايت اينترنتي سراج

کد خبر 85346

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha