پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۱۱ تیر ۱۳۸۲، ۱۲:۲۱

گزارش "مهر" از نشست كتاب ماه علوم اجتماعي

در سياست مدرن نقش مردم به فراموشي سپرده شده است

 در سياست مدرن نقش مردم به فراموشي سپرده شده است

دكتر "منصور انصاري" ، روز گذشته در نشستي كه به همت كتاب ماه علوم اجتماعي برگزار شد تحت عنوان سياست" پست مدرن" به سخنراني پرداخت.

               

 

 دكتر منصور انصاري در آغاز سخنراني خود با اشاره به آثار ميشل فوكو فيلسوف فرانسوي گفت : سياست چيزي نيست كه معطوف به نهاد خاصي باشد، سيلست مانند انرژي در همه جا پراكنده است .  فرد حتي در رابطه با خودش هم قدرت را اعمال مي كند ، يعني در رابطه با خود نيز سلطه وجود دارد .  ما در مناسبات خود  با ديگران به خاطر وجود قوانين اجتماعي و قدرت مشرف بر حيات خود را سانسور مي كنيم .  وجود سلطه حتي در زبان نيز مشاهده مي شود ، يعني ممكن است فرد با مخاطبش به گونه اي صحبت كند كه او را تحت سلطه خود درآورد .  به نظر فوكو سياست ( قدرت) در همه جا وجود دارد ، نتيجه منطقي بحث فوكو اين است كه ما همه جا شاهد وجود سلطه هستيم ، سلطه بخش اساسي زندگي ماست .

     وي افزود : البته هر جا كه قدرت و سلطه وجود داشته باشد مقاومت هم وجود دارد .  پست مدرنها به طور كلي به نوعي محافظه كاري و نيهيليسم گرايش پيدا كرده اند، يورگن هابرماس فيلسوف و متفكر آلماني، پست مدرنهايي مانند فوكو و دريدا را محافظه كاران  جوان مي نامد .  پست مدرنيستها هيچ راه حلي را در حوزه قدرت و سياست مطرح نكردند ، آنها اكثرا دچار ياس و         نا اميدي هستند .

    انصاري درباره كتابي كه ترجمه كرده است (  سياست پست مدرن) گفت :  مولفان كتاب بر خلاف بيشتر پست مدرنيستها معتقد به وجود راهي رهايي بخش هستند .  رويكرد آنان به سياست رويكردي مثبت است .  به نظر مولفان ، ما بايد  تمامي سطوح پايين را تحت نظر قرار دهيم . اگر قرار است اصلاحي صورت بگيرد بايد ازسطوح پايين شروع شود ، تا اين اصلاحات صورت نگيرد اصلاحات سطوح بالاتر ممكن نخواهد شد ،  براي مثال مي توان از دموكراسي ياد كرد .  براي اين كه دموكراسي به وجود بيايد بايد روابط فرد دموكراتيك شود ، نه آنچه كه در كشورهاي جهان سوم جريان دارد . در اين كشورها دموكراسي يعني انتخاب حزبي براي پارلمان ، رياست جمهوري ، وديگر مناصب ؛ افراد هر چند وقت يكبار به پاي صندوق راي آمده و پس از انتخابات به خانه هاي خود باز مي گردند .  دموكراسي روش حكومت نيست ، نوعي شيوه زيست است كه بايد در سطوح پايين نهادينه شود ، تا در سطوح بالا نمود پيدا كند . ما وقتي به دموكراسي مي رسيم كه "خود" ها آزادتر باشند . موقعي معضلات بشر حل مي شود كه هر فردي هماني باشد كه هست ، به اين مي گويند خود دموكراتيك. هابرماس معتقد است : در جامعه اي كه " خود " ها آزاد تر باشند ، شاهد رشد اخلاقي خواهيم بود .  انديشه پست مدرني كه در اين كتاب مطرح شده بر اين مبنا است كه  در بسياري از مفاهيم بايد تجديد نظر كرد . حاصل سخن در بخش اول اين است كه سياست به يك نهاد خاص محدود نمي شود ، بلكه در تمامي جاها وجود دارد ؛ و براي رهايي از مشكلات بايد سطوح پايين و بالا دمكراتيك شود .

 

به نظر انديشمندان پست مدرن نهادهاي سياسي مدرن به انواع فسادها آلوده شده اند . در دوره مدرن سياست به يك حرفه و پيشه صرف تبديل شده است، و نخبگان سياسي برنهادهاي سياسي اعمال سلطه مي كنند .

                                          وي در قسمتي ديگر از سخنان خود گفت :  اگر از يك فرد مدرن بپرسيم نيروهاي سياسي كدامند ، از قواي مجريه و نهادهايي مانند پارلمان و ...  نام مي برد .  به نظر پست مدرنها نهادهاي سياسي نامبرده به انواع فسادها آلوده شده اند .  سياست به يك حرفه و پيشه صرف تبديل شده است، نخبگان حرفه اي سياسي شكل گرفته اند كه سلطه خود را بر نهادهاي سياسي اعمال مي كنند . سياست مدرن وسيله اي براي تامين اهداف سياستمداران شده است ، ودر اين ميان نقش مردم به فراموشي سپرده شده است . ما بايد سياست را به گونه اي بازسازي كنيم كه مردم در نهادهاي سياسي نقش داشته باشند ، سياست بايد تجلي قدرت همگاني باشد ، نه تجلي قدرت نخبگان و سياست پيشگان حرفه اي .  پست مدرن ها در مقابل نهادهاي اجتماعي كه در دوران مدرن شكل گرفته اند ، از جنبشهاي اجتماعي كه اكثرا از نيمه دوم قرن بيستم شكل گرفته اند  ياد مي كنند .  جنبشهاي اجتماعي داراي قواعد و مرامنامه نيستند بلكه تلاش مي كنند علايق همگاني را مطرح سازند . آنان به دنبال كسب قدرت سياسي نيستند ، بلكه مي خواهند از علايق عمومي دفاع كنند . 

   انصاري گفت :  پست مدرنها - به ويژه ژان فرانسوا ليوتار - نسبت به فراروايتها بد بين هستند .  اينان معتقدند فراروايتها نه تنهابه رهايي انسان كمك نكردند بلكه آنها را بيشتر تحت سلطه درآوردند .  نمونه اي از اين فراروايتها ماركسيسم است كه نهايتا به استالينيسم رسيد .  پست مدرنها مي گويند ما نمي توانيم عدالت و برابري را به صورت كامل ايجاد كنيم ، ولي مي توانيم در حوزه هاي كوچك از برابري دفاع كنيم .  به همين دليل جنبشهاي سياسي اجتماعي پست مدرن  به مسائل جزئي مي پردازند . در واقع مي توان گفت كه پست مدرنيستها نسبت به فراروايتها دچار نوعي ياس و نا اميدي شده اند .   امروزه ديگر كسي وارد حزب نمي شود ، بلكه به جنبشهاي اجتماعي مي پيوندد . نمونه اي از اين جنبشها را مي توان در اعتراض به حمله آمريكا به عراق ديد . حاصل سخن در اين قسمت اين است كه جنبشهاي اجتماعي به عنوان نيروهاي سياسي پست مدرن به دنبال كسب قدرت سياسي نيستند ، بلكه خود جوش هستند ؛ و اين جنبشها محدود به كشور و ملت خاصي نيستند،  بلكه خصلت بين المللي دارند مانند جنبش براي صلح جهاني ، لايه ازن، محيط زيست، و ... . به نظر اين جنبشها ، جهان به مثابه دهكده اي است كه ما موظف به دقاع از آن هستيم .   

    يكي ديگر از مفاهيمي كه بايد در آن تجديد نظر كرد ، مفهوم دولت است .  پست مدرنها تعريف جديدي از دولت را پيشنهاد مي كنند .  انصاري گفت : اگر از يك دانشمند سياسي پرسيده شود كه مهمترين بازيگر عرصه سياست كيست ، مي گويد دولت ؛ ولي بايد دانست كه دولت مدرن با چند چالش اساسي روبرو است .  بازيگران جديدي وارد عرصه سياست شده اند كه رقيب دولت به شمار مي روند . اين بازيگران دو نوعند : (الف) نيروهاي فراملي، مانند سازمانهاي بين المللي و جنبشهاي اجتماعي بين المللي ؛  و (ب) نيروهاي فرو ملي، مانند گرايشهاي قومي، مذهبي، زباني ، در دولتي خاص .  سازمان ملل به دولتها اجازه نمي دهد كه هرگونه كه بخواهند در قلمرو خود انجام دهند . همچنين  سازمانهاي حقوق بشر اجازه نمي دهند كه دولتها و قدرتها به هر گونه اي كه بخواهند با شهروندان خود رفتار كنند .  تلاشهاي آمريكا براي كسب مجوز حمله به عراق نشان دهنده نقش مهم سازمان ملل به عنوان يك نهاد فراملي است .  در سطح فرو ملي نيز با اتفاقي كه در فرايند جهاني شدن افتاده فرهنگ جهاني و خرده  فرهنگها با دولتها به چالش پرداخته وآنها را محدود مي كنند .  در دوره پست مدرن " اقليتها "  احياء مي شوند ، دولت ديگر تنها كارگزار سياسي نيست ، بلكه اقليتها طبق علائق و خواسته هايشان  منافع خود را دنبال مي كنند .  در دوره پست مدرن ما شاهد افول دولت - ملتها (nation-stats) هستيم ، يعني از دولت- ملتهاي سرزميني  به  دولت - ملتهاي غير سرزميني رسيده ايم .

   دكتر انصاري در پايان سخنراني خود به رابطه فرهنگ و سياست در دوره  پست مدرن اشاره كرده و گفت : سياست و فرهنگ باهم هستند وقابل تجزيه نيستند . اگر سياست همه جا وجود دارد فرهنگ هم در همه جا حضور دارد .  پست مدرنها را مي توان به دونحله تقسيم كرد : (الف)  نيهيليست ، كه  مي گويد هيچ راه اميدي نيست ؛ و (ب) مثبت گرا ، كه معتقد است با اصلاح و بازسازي مفاهيم سياسي مي توان راه نجاتي را پيدا كرد .

 

 

 

 

کد خبر 8591

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha