تفكر خلاق |
تفكر نقدي |
توليدي |
تحليلي |
واگرا |
همگرا |
عمودي |
عمودي |
امكان |
احتمال |
تعليق داوري |
داوري |
پخش شده |
متمركز شده |
ذهني |
عيني |
يك جواب |
جواب |
نيم كره چپ مغز |
نيم كره چپ مغز |
بصري |
شفاهي |
تداعي كننده |
يك بعدي |
پر مايه و تازه |
استدلال |
بله و... |
بله اما... |
در فعاليتي چون حل كردن مسئله، هر دو نوع تفكربراي ما مهم تلقي مي شود. اول، بايد مسئله را تحليل كنيم؛ سپس بايد راه حل هاي ممكن را به وجود آوريم، پس از آن بايد بهترين راه حل را انتخاب كره وآن را كامل نماييم ، و سر انجام بايد تاثير راه حل را ارزياني كنيم. همانطو كه مشاهده مي كنيد، اين فرآيند يك تناوب را بين دو نوع تفكر نقدي و خلاق آشكار مي كند. عملاً اين دو نوع تفكر بيشتر مواقع با هم عمل مي كنند اما به يكديگر وابسته نيستند.
خلاقيت چيست؟
خلاقيت توانايي ايجاد ايده هاي تازه از طريق تركيب ، تغيير يا دوباره استفاده كردن از ايده هاي موجود است |
باور كنيد يا نه ، بايد بگوييم كه هر كس داراي توانايي خلاق ذاتي است. براي مثال ، خلاقيت كودكان را در نظر بگيريد. در سنين بزرگسالي اغلب خلاقيت توسط آموزش سركوب شده، اما هنوز وجود دارد و مي توان آن را بيدار كرد. تمام آن چيزهايي كه براي خلاق بودن بدان نياز داريم تعهد به خلاقيت و وقت گذاشتن براي آن است.
رويكرد. خلاقيت يك رويكرد است : توانايي پذيرفتن تغيير و تازگي، آمادگي بازي با ايده ها و امكانات، انعطاف در برابر ديدگاه ها ، در حالي كه در جستجوي راه هاي اصلاح آن هستيد.
فرآيند. افراد خلاق به سختي و به طور مستمر كار مي كنند تا به وسيله تغييرات تدريجي و پالايش كارهايشان، ايده ها وراه حل ها را اصلاح كنند. بر خلاف اسطوره شناسي خلاقيت ، تنها تعداد بسيار اندكي از آثار خلاق و عالي با يك ضربه ناگهاني و هوشمندانه خلق شده است. آنچه بيشتر به حقايق واقعي نزديك تر است، داستان آنهايي است كه اختراع را از مخترع دور كردند تا آن را بفروشند ؛ چرا كه مخترع مي خواست تغييرات جزئي را در اختراع خود وارد كند و در كل آن را بهتر كند. شخص خلاق مي داند هر چيز همواره جايي براي تغيير دارد.
روش هاي خلاق
براي ايجاد نتايج خلاق روش هاي بسياري وجود دارد. در اينجا به پنج روش كلاسيك اشاره كرده ايم :
هر مسئله اي كه يكبار حل شده ، براي بار دوم به شيوه اي بهتر قابل حل است. متفكران خلاق اين ايده را قبول نمي كنند كه هنگامي كه يك مشكل حل شده است، فراموش مي شود . فلسفه يك متفكر خلاق اين است : هيچ چيز همانند يك تغيير جزئي تاثير ندارد |
تلفيق . با اين روش، دو يا چند ايده موجود با يكديگر تركيب شده و يك ايده سوم را به وجود مي آورد. تركيب ايده يك مجله و يك نوار كاست اين ايده مجله اي به وجود مي آيد كه مي توانيد مجله اي را تاسيس كنيد كه شنيداري باشد. اين مجله مي تواند براي افراد ناشنوا و كساني كه فواصل دور شهري را هر روز طي مي كنند ، مورد استفاده قرار گيرد.
تحول بنيادين . گاهي ايده جديد ايده اي كاملاً متفاوت و داراي تغييرات واضحي نسبت به ايده هاي پيشين است. در شرايطي كه فلسفه پيشرفت تكاملي ممكن است يك استاد را به پرسيدن اين سوال وادارد كه " چگونه مي توانم بهتر و بهتر درس بدهم؟" ، اما پيشرفت تحولي اين سوال را بيان مي كند كه " چرا درس بدهم، دانشجويان را به درس دادن به يكديگر ترغيب مي كنم ، كار گروهي يا ارائه گزارش؟ " . براي مثال ، تكنولوژي تكاملي در زمينه مبارزه با موريانه هايي كه وسايل خانه را مي جوند گسترده شده و حشره كش ها و گاز هاي بي خطرتر و سريع تربراي از بين بردن آنها به وجود آمده است. يك تغيير نسبتاً تحولي مي گويد: گازها را به دليل نيتروژن استفاده نكنيد. يك ايده خلاق تحولي مي پرسد،" در ابتدا چه تدابيري بيانديشيم تا از خوردن وسايل توسط موريانه ها جلوگيري كنيم؟" اين پرسش به ابداع راه حلي چون توليد يك خوراك مخصوص موريانه منتهي مي شود.
استفاده دوباره . به يك چيز قديمي نگاهي نو داشته باشيد. نام ها را كنار بگذاريد تعصب ها، انتظارات و پيشفرض ها را دور بريزيد و فكر كنيد چگونه مي توان از چيزي دوباره استفاده كرد. يك شخص خلاق ممكن است به گورستان اتومبيل ها برود و از موتور يك اتومبيل مدل T [ اتومبيل هايي كه كمپاني فورد بين سال هاي 1908 تا 1927 ساخته مي شد.] يك اثر هنري خلق كند. آن را نقاشي كرده و در اتاق نشيمن قرار دهد. يك شخص خلاق ديگر ممكن است همان موتور را به ابزاري براي حركت سريع گاري اش تغيير دهد. هدف، ديدن فراتر از همان ابزار قبلي و استفاده هاي سابق است تا بتوانيم ايده هاي تازه و راه حل هاي مناسب پيدا كنيم. براي مثال، يك گيره كاغذ مي تواتد به عنوان آچار و رنگ به عنوان چسب مورد استقاده قرار گيرد، از مايع ظرفشويي مي توان براي از بين بردن" اسيد دي اكسي ريبونو كليك" از باطري ها استفاده كرد. اسپري هاي پاك كننده مي تواند مورچه ها را بكشد.
تغيير مسير . بسياري از پيشرفت ها زماني اتفاق مي افتد كه توجه از يك زاويه مسئله به يك زاويه ديگر معطوف مي شود و گاهي اين امر را بينش خلاق مي خوانند. يك مثال كلاسيك در اين زمينه : اداره راهنمايي رانندگي سعي مي كند مانع اسكيت سواري كودكان درگودال ها شود. ادراه راهنمايي رانندگي حصار به وجود آورد كه كودكان دور شوند، اما چنين نشد. سپس يك نرده بزرگ تر گذاشتند كه توسط كودكان سوراخ شد. يك حصار قوي تر جايگزين آن كردند كه آن هم شكسته شد. حصار بعدي يك حصار تهديد آميز بود كه ناديده گرفته شد. سر انجام شخصي تصميم گرفت مسير را تغيير دهد و پرسيد، "مشكل در اينجا چيست؟ "كودكان مي خواهند در گودال اسكيت سواري كنند ". "چگونه مي توان مانع اسكيت سواري آنها شد؟" راه حل ريختن بتون وسط گودال بود تاسطح صاف آن را از بين ببرد. اين راه حل هوشمندانه مشكل را حل كرد.
اين مثال يك حقيقت نقدي را در حل مسئله نشان مي دهد : هدف حل مسئله است ، نه اعمال يك راه حل خاص. وقتي يكي از راه حل ها عمل نمي كند، به راه حل ديگري فكر كنيد. هيچ تعهدي نسبت به يك راه خاص وجود ندارد. تنها هدف را مد نظر داشته باشيد. پافشاري در يك راه گاهي خود مشكل است. زيرا كساني كه در يك راه پافشاري مي كنند، بيش از حد به يك راه احساس تعهد كرده ، كارشان عملي نخواهد شد ، و نتيجه نمي گيرند.
نظر شما