به گزارش خبرنگار مهر، شهردار تهران در این مراسم با تسلیت رحلت آیت ا... بهجت، گفت: امروز شهرداری تهران توفیق دارد تا از یک چهره خدوم، مردی مبارز و نستوه، مجاهد، مخلص، بی ریا، اندیشمند و فرهیخته قدردانی کند.
دکتر محمدباقر قالیباف با اشاره به اینکه تاریخ زندگی دکتر عباس شیبانی سراسر مجاهدت و مبارزه بود افزود: از اینکه امروز در شورای اسلامی شهر تهران به برکت انتخاب خوب مردم تهران از این چهره خدوم، الهی و فرهیخته برخورداریم بسیار خوشحالیم.
شهردار تهران با بیان اینکه شیبانی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد 42، پیروزی انقلاب، پنج دوره مجلس شورای اسلامی، وزارت کشاورزی، بنیاد مسکن و ... نقش داشته بیان کرد: دکتر شیبانی در هر جا و هر پستی که بوده هرگز حقی برای خود قائل نبوده و در حوزه مدیریت خرد محور و توجه به وقت مردم چیزهای زیادی به ما آموخت.
قالیباف با اشاره به همکاری چهارساله خود با شیبانی در شورای شهر، گفت: تا کنون پیش نیامده که دکتر شیبانی کاری با من داشته باشد و دو دقیقه در دفترم بر روی صندلی بنشیند و یک استکان چای بنوشد، زیرا معتقد است وقت شهردار تهران متعلق به مردم است.
شهردار تهران از شیبانی به عنوان مرد بزرگی یاد کرد که در رعایت بیت المال ، ساده زیستی بی ریا و خدمت بی منت نمونه است و افزود: انصافا آقای شیبانی دست پرورده مکتب اهل بیت و انقلاب و نظام است و همه ما باید در زندگی خود شخصیت های بزرگی چون ایشان را قدر بدانیم.وقتی به زندگی دکتر شیبانی نگاه می کنیم به یاد بزرگانی چون مرحوم طالقانی، رجایی، باهنر و شخصیتهایی که هرکدام به نوعی به مردم، نظام، کشور و اهل بیت خدمت کردند.
شهردار تهران همچنین به آشنایی خود با دکتر شیبانی اشاره کرد و گفت: من از روزهای اول انقلاب با وی آشنا بوده ام. اما او مرا نمی شناخت تا آنکه روزی پس از پایان جلسه ای توفیق آشنایی حضوری و نزدیک با ایشان را یافتم. آن هم روزی که پس از پایان جلسه ای در خیابان ولیعصر، ایشان را در حال قدم زدن در خیابان ولیعصر دیدم .همه مسئولان با محافظ و اتومبیلهای خود از آن جلسه برمی گشتند اما دکتر شیبانی به تندی و تنهایی داشت ازپیاده روی خیابان ولیعصر می رفت. من از ماشین پیاده شده و ایشان را دعوت کردم تا سوار اتومبیل شود. اما قبول نکرد به او توضیح دادم که هم مسیر هستیم. به اصرار پیشنهادم را پذیرفت و اجازه داد تا ایشان را تا تقاطع خیابان طالقانی مشایعت کنم. به خوبی به خاطر دارم به این خیابان که رسیدیم از ماشین پیاده شد زیرا ما باید به سمت بالا می رفتیم اما ایشان می خواست به انتهای خیابان طالقانی برود.هرچه اصرار کردم که ایشان را تا آنجا برسانم قبول نکرد.
نظر شما