تاسيس سازمان تبليغات اسلامي:
توجه داشته باشيد كه بالاترين چيزى كه مىتواند اين انقلاب را در اين جا به ثمر برساند و در خارج صادر كند، تبليغات است، تبليغات صحيح. ( امام خميني ره )
در چنين روزي در سال 1360 ه ش سازمان تبليغات اسلامي به فرمان امام خميني ره تاسيس شد . اين نهاد با هدف اعتلاي فرهنگ نغز و پر بار اسلامي و تبلور حيات معنوي و تبيين و ترويج شاخص هاي اعتقادي فعال گرديد . سياستگذاري ، برنامه ريزي ، هدايت ، ساماندهي ، پشتيباني و نظارت بر تبليغات ديني - مردمي ، زمينه سازي براي يافتن نيروهاي مؤمن و تأسيس تشكل هاي لازم و برنامه ريزي و هماهنگي به منظور تقويت و هدايت مداوم انجمن هاي اسلامي ، تلاش در جهت احياء و اشاعه معارف ، فرهنگ و تاريخ تشيع از همه راههاي ممكن ، با تأكيد بر وحدت تمام مذاهب اسلامي و حراست از آن با همكاري مراجع و نهادهاي ذيربط ، تحقيق و بررسي در خصوص تبليغات سوء و تهاجم فرهنگي دشمنان و شناسايي و تحليل ترفندهاي تبليغي عليه اسلام و انقلاب اسلامي ، انجام مطالعات راهبردي و بررسي هاي كاربردي در زمينه نيازهاي فرهنگي اقشار مختلف جامعه ، بويژه جوانان و طراحي برنامه ها و شيوه هاي تبليغي نوين و اصلاح و احياي روش هاي سنتي در تبليغات اسلامي ، تدوين و انتشار كتب و نشريات مناسب و ضروري ، به منظور معرفي فرهنگ و تمدن اسلامي و تبيين مواضع انقلاب اسلامي و انجام پژوهش هاي لازم ، به ويژه در زمينه نظام تربيتي و مباني سياسي - اقتصادي و فرهنگي حكومت اسلامي و حمايت از پژوهشگران متعهد و... از جمله فعاليت هاي اين سازمان است . اين روز به عنوان روز تبليغ و اطلاع رساني ديني نامگذاري شده است .
در گذشت مظلومانه آيت الله سيد حسين طباطبايي بحرالعلوم :
در چنين روزي در سال 1380 ه ش آيت الله سيد حسين طباطبايي بحرالعلوم از فضلاي بر جسته جهان تشيع ديده در نجف اشرف ديده از جهان فروبستند . .بيت رفيع بحرالعلوم در نجف در سالهاى گذشته مورد تهاجم ماموران امنيتى در عراق قرار گرفته بود و عده اى كه در ميان آنان علما و فقهاى سرشناسى نيز بودند از آن خانواده معظم و معزز در سالهاي اخيربه دست رژيم بعث عراق دستگير شده و به شهادت رسيده بودند .
در گذشت كسايي مروزي :
در چنين روزي در سال 391 ه ق ابو اسحاق كسايي مروزي شاعر پر آوازه ايراني ديده از جهان فروبست. وي از مهمترين
شاعران شيعه مذهب است كه در مدح و رثاي ائمه اطهار ليهم السلام اشعار فراواني سروده است . وي به سال 341 ه ق به دنيا آمد . او ابتدا مدح شاهان مي كرد اما از اين كار پشيمان گشته و پس از آن به سرايش اشعار مذهبي مشغول شد . كسايي با بيان مناقب خاندان پيامبر كرم ( ص ) و سرودن مراثي براي شهداي كربلا ، همدردي مردم ايران با آن خاندان بازگفته است. قصيده
او كهن ترين سوگنامه ماجراي كربلاست .
سوگ نامه كربلا
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا
آمد نسيم سنبل با مشك و با قرنفل آورد نامه ي گل باد صبا به صهبا
كهسار چون زمرد نقطه زده ز بسد كز نعت او مشعبد حيران شده ست و شيدا
آب كبود بوده چون آينه زدوده صندل شده است سوده كرده به مي مطرا
رنگ نبيد و هامون پيروزه [گشت] و گلگون نخل [و] خدنگ و زيتون چون قبه هاي خضرا
دشت است يا ستبرق باغ است يا خورنق يك با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما
ابر آمد از بيابان چون طيلسان رهبان برق از ميانش تابان چون بسدين چليپا
آهو همي گراد گردن همي فرازد گه سوي كوه تازد گه سوي راغ و صحرا
آمد كلنگ فرخ همرنگ چرغ دوزخ همچون سپاه خلخ صف بر كشيده سرما
بر شاخ سرو بلبل با صد هزار غلغل دراج باز بر گل چون عروه پيش عفرا
قمري به ياسمن بر ، ساري به نسترن بر نارو به نارون بر برداشتند غوغا
باغ از حرير حله بر گل زده مظله مانند سبز كله بر تكيه گاه دارا
گلزار با تأسف خنديد بي تكلف چون پيش تخت يوسف رخساره زليخا
گل باز كرده ديده باران برو چكيده چون خوي فرو دويده بر عارض چو ديبا
گلشن چو روي ليلي يا چون بهشت مولي چون طلعت تجلي بر كوه طور سينا
سرخ و سيه شقايق هم ضد و هم موافق چون مؤمن و موافق پنهان و آشكارا
سوسن لطيف و شيرين چون خوشه هاي سيمين شاخ و ستاك نسرين چون برج ثور و جوزا
وان ارغوان به كشي با صد هزار خوشي بيجاده بدخشي بر تاخته به مينا
ياقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله كرده بدو حواله غواص در دريا
شاه اسپرغم رسته چون جعد بر شكسته وز جاي برگسسته كرده نشاط بالا
وان نرگس مصور چون لؤلؤ منور زر اندرو مدور چون ماه بر ثريا
عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته كاشانه زشت گشته صحرا چو روي حورا
اي سبزه خجسته از دست برف جسته آراسته نشسته چون صورت مهنا
دانم كه پرنگاري سيراب و آبداري چون نقش نوبهاري آزاده طبع و برنا
گر تخت خسرواني ور نقش چينياني ور جوي مولياني پيرايه بخارا
هم ننگرم سوي تو هم نگذرم سوي تو دل ناورم سوي تو اينك چك تبرا
كاين مشكبوي عالم وين نوبهار خرم بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها
بيزارم از پياله وز ارغوان و لاله ما و خروش و ناله كنجي گرفته مأوا
دست از جهان بشويم عز و شرف نجويم مدح و غزل نگويم مقتل كنم تقاضا
ميراث مصطفي را فرزند مرتضي را مقتول كربلا را تازه كنم تولا
آن نازش محمد پيغمبر موبد آن سيد ممجد شمع و چراغ دنيا
آن مير سر بريده در خاك خوابنيده از آب ناچشيده گشته اسير غوغا
تنها و دل شكسته بر خويشتن گرسته از خان و مان گسسته وز اهل بيت آبا
مجروح خيره گشته ايام تيره گشته بدخواه چيره گشته بي رحم و بي محابا
بيشرم شمر كافر ملعون سنام ابتر لشكر زده برو بر چون حاجيان بطحا
تيغ جفا كشيده بوق ستم دميده بي آب كرده ديده تا زه شود معادا
آن كور بسته مطرد بي طوع گشته مرتد بر عترت محمد چون ترك غز و يغما
صفين و بدر و خندق حجت گرفته با حق خيل يزيد احمق يك يك به خون كوشا
پاكيزه آل ياسين گمراه و زار و مسكين وآن كينه هاي پيشين آن روز گشته پيدا
آن پنجماهه كودك باري چه كرد ويحك كز پاي تا به تارك مجروح شد مفاجا
بيچاره شهربانو مصقول كرده زانو بيجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشكيبا
آن زينب غريوان اندر ميان ديوان آل زياد و مروان نظاره گشته عمدا
مؤمن چنين تمني هرگز كند؟ نگو، ني چونين نكرد ماني، نه هيچ گبر و ترسا
آن بي وفا و غافل غره شده به باطل ابليس وار و جاهل كرده به كفر مبدا
رفت و گذاشت گيهان ديد آن بزرگ برهان وين رازهاي پنهان پيدا كنند فردا
تخم جهان بي بر اين است و زين فزون تر كهتر عدوي مهتر نادان عدوي دانا
بر مقتل اي كسايي برهان همي نمايي گر هم بر اين بپايي بي خار گشت خرما
مؤمن درم پذيرد تا شمع دين بميرد ترسا به زر بگيرد سم خر مسيحا
تا زنده اي چنين كن دلهاي ما حزين كن پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا
تولد ژان پل سارتر :
در چنين روزي در سال 1905 ميلادي ژان پل سارتر فيلسوف و نويسنده بر جسته فرانسوي به دنبا آمد . وي به سال 1964 ميلادي جايزه نوبل ادبي را از آن خود كرد . تهوع عنوان بر جسته ترين اثر اوست . او د راين كتاب انديشه خود را با مفهوم اگزيستانسياليسم به تصوير مي كشد .
«« سارتر اگزيستانسياليسم را به عنوان فلسفهاى تعريف مىكند كه معتقد است: «وجود انسان مقدم بر ماهيت اوست» . بر خلاف ديگر فلسفههايى كه ماهيتبشر و بهطور كلى ماهيت هر موجودى را مقدم بر وجود او مىدانند، فلسفههاى يونان قديم، قرون وسطى و قرون جديد، از تقدم ماهيت مىگويند . اما در فلسفه وجودى، ماهيت انسان در سايه وجود او تفسير مىشود و سارتر چون تنها، وجود انسان را اصيل و شايسته بودن مىداند، تقدم وجود را مختص به انسان مىداند، در حالى كه در بقيه موجودات قائل به تقدم ماهيت آنهاست . وجود به اين معناست كه: «بشر ابتدا وجود مىيابد، متوجه خود مىشود . . . و سپس خود را مىشناساند; يعنى تعريفى از خود بهدست مىدهد» . بدين ترتيب، در نظر سارتر، فاعليت انسان را در شناختخود بايد به عنوان نقطه عطف اگزيستانسياليسم و اومانيسم او فرض كنيم . بهدليل آنكه ما تصوير مشخصى از ماهيت انسان در ذهن نداريم، لذا طبيعت انسان بهطور عينى قابل تعريف نيست، زيرا «در ابتدا بشر هيچ نيست، سپس چيزى مىشود; يعنى چنين و چنان مىگردد و چنان مىشود كه خويشتن را آن چنان مىسازد» . از اين رو، «بشر مسئول وجود خويشتن است» و تنها از طريق عملى است كه خود را مىسازد . «او بايد با انتخاب، راه خود و راه همه آدميان را تعيين كند» . او بايد انتخاب كند و عمل كند، بدون آنكه از قبل، هيچ مفهومى از طبيعت انسان داشته باشد . مفهومى كه تضمين كننده صحت انتخاب و عمل او باشد . لذا مشاهده مىكنيم كه در اگزيستانسياليسم سارتر ماهيت انسان بهواسطه تعهد و مسئوليتى كه دارد تنها از طريق عمل تعريف مىشود: «واقعيت تنها در عمل وجود دارد» . («اگزيستانسياليسم عقيده داردكه سرنوشتبشر در دستخوداوست . . . و بهآدميان اعلام مىكند كه اميدى جز به عمل نبايد داشت وآنچه به بشر امكان زندگى مىدهد فقط عمل است» . سارتر پيوسته تاكيد مىكند كه آزادى بشر براى فاعل در فاعليت (سوژه بودن) subjectivuty او ريشه دارد واين تنهاچيزىاست كه ارزش واعتبارانسان را بهاواعطامىكند . در نتيجه، شاهديم كه سارتر، كوگيتوى دكارتى را تنها نقطه تمايز اگزيستانسياليسم از بقيه فلسفهها و تنها مبناى ممكن براى اومانيسم مىداند . تبيين واژههاى دلهره، وانهادگى، نوميدى و ارتباط آن با اگزيستانسياليسم از ديگر مسائلى است كه در كتاب اصالتبشر سارتر با آن مواجه مىشويم، اما بهدليل آنكه پاسخ هايدگر به بوفره، ناظر به معناى تقدم وجود بر ماهيت، عمل، تفكر و سوژه بودن انسان است، از اين رو، از طرح ديگر مفاهيم موجود در فلسفه سارتر صرف نظر مىكنيم .»»
( برگرفته از مجله پژوهشهاى فلسفى - كلامى ، شماره 9 و 10 مقاله اومانيسم سارتر در نگاه هايدگر ، زهرا خزاعى ، عضو هيات علمى گروه فلسفه دانشگاه قم )
تولد مري مك كارتي :
در چنين روزي در سال 1912 ميلادي مري مك كارتي نويسنده برجسته آمريكايي ديده به جهان گشود . «گروه » عنوان مهمترين اثر اوست .
تولد فرانسواز ساگان :
در چنين روزي در سال 1935 ميلادي ساگان نويسنده بر جسته فرانسوي ديده به جهان گشود . «روز بخير تريست » عنوان مهمترين اثر اوست .
تصرف تو گو:
در چنين روزي در سال 1885 كشور "توگو " مستعمره آلمان شد . پيشتر سربازان آلماني با حضور در اين كشور توگو را به اشغال خويش در آوردند .
اشغال اكيناوا :
در چنين روزي در سال 1945 و در ميانه جنگ جهاني دوم آمريكايي ها جزيره " اوكيناوا "،در ژاپن را به تصرف خويش در آوردند .
نظر شما