به گزارش خبرنگار مهر، رادیوییها آدمهایی ساکت و بیادعایند. اهل هیاهو و نق زدن نیستند، اگر هرگز به چشم نیایند ناراضی نیستند. فرقی نمیکند کجا باشند و مدیرشان که باشد. کارشان بر هر چیز رجحان دارد. آنها دیده نمیشوند. مردم عجلههایشان را برای برنامهسازی نمیبینند. اخم میکنند، ولی از دوستی حرف میزنند. بیحوصله هستند، ولی به صبر سفارش میکنند.
رادیوییها آرزوهای دور و دراز برای رادیو دارند. آرزوهایی که ژول ورن را شوکه میکند! آنها رویای انحصار و اقتدار مطلق رادیو را در سر دارند. "تنها صداست که میماند" شعار این دسته است. دستان این گروه همیشه رو به بالا است، لبانشان مدام در حال ذکر است و مرتب به رادیو فوت میکنند تا فوت نکند. سر پا نگه داشتن همین رادیو موجود مهمترین آرزوی این گروه است.
خبرنگاران 30 اردیبهشت همراه با 56 نفر از میهمانان خارجی دهمین جشنواره بینالمللی رادیو عازم شیراز شدند. خارجیها در طول مسیر یکساعت و 10 دقیقه از تهران تا شیراز مرتب با یکدیگر صحبت میکنند، اما با شنیدن جمله سرمیهماندار هواپیما که اعلام میکند تا دقایقی دیگر به باند فرودگاه شیراز میرسیم، سکوت میکنند.
خوشحال از پنجره کوچک هواپیما بیرون را نگاه میکنند و بعد از دقایقی از هواپیما خارج و با استقبال گرم نمایندگان سازمان میراث فرهنگی روبرو میشوند. بعد از خوشامدگویی سوار اتوبوس میشوند و مترجم گروه خودش را آرش معرفی میکند. او قبل از اینکه توضیحاتی درباره شهر شیراز بدهد، درباره نام خودش توضیح میدهد که نام یکی از قهرمانان ایران است.
آرش از میهمانان میخواهد اگر نام او را فراموش کردند قهرمان صدایش کنند! این جمله باعث خنده همه میشود. توضیح میدهد تخت جمشید اولین مکانی است که آنها آنجا را میبینند. بعد از طی مسافت یکساعته به تخت جمشید میرسیم. گرمای هوا راه رفتن از پلکان چوبی تخت جشمید را طاقتفرسا میکند.
میهمانان با علاقه گوش میدهند و با گوشی از بناها عکس میگیرند. در مسیر با خواکین کافرس برنامهساز آرژانتینی صحبت میکنم. او که امسال دو جایزه از دهمین جشنواره رادیو برده میگوید: رادیو رسانه هنری است که از طریق آن میتوانید صدایتان را به دنیا برسانید، حتی اگر یک درصد شنونده داشته باشید و روی آنها تاثیر بگذارید موفق شدید. با رادیو احساس خود را به شنوندگان منتقل میکنید.
*رادیو قسمت اعظم و مهم زندگی من است
وقتی از او میپرسم رادیو را توصیف کند اجازه میخواهد کمی فکر کند و بعد از چند دقیقه میگوید: رادیو جایی است که زندگی و احساساتان را میتوانید با دیگران شریک شوید. رادیو یک فضا است و یک رسانه نیست که با آن احساس قدرت کنید، بلکه وسیلهای برای ابراز احساسات و افکار است. در واقع رادیو قسمت اعظم و مهم زندگی من را شکل میدهد.
کافرس از ورودش به رادیو میگوید: 19 ساله بودم که خیلی اتفاقی وارد رادیو شدم. خواهرم همراه یکی از دوستانم که در رادیو مشغول بودند به من پیشنهاد اجرا در یکی از برنامهها را دادند. همان موقع متوجه شدم چقدر به رادیو علاقه دارم و 15 سال است که در رادیو مشغول هستم.
به او میگویم اگر قرار باشد دوباره حرفه خود را انتخاب کند، باز هم سراغ رادیو میرود؟ لبخندی میزند و میگوید: حتماً رادیو را انتخاب میکنم. در پاسخ به این سئوال که با توجه به مطرح شدن فیلمهای ایرانی در دنیا آیا فیلمهای ایرانی را میبیند میگوید: فیلم ایرانی زیاد دیدم، اما نام آنها را نمیدانم. در مجموع علاقهام به رادیو بیشتر از تلویزیون و سینما است.
میهمانان خارجی دهمین جشنواره رادیو در حال بازدید از تخت جمشید
بعد از صحبت با کافرس برای صرف ناهار به رستوران تخت جمشید میرویم. دو نفر از میهمانان قبل از رفتن به رستوران در محوطه باز زیر آفتاب میایستدند و سر خود را بالا میگیرند تا از آفتاب ایران نهایت استفاده را ببرند! بعد از ناهار سراغ چند نفر از میهمانان میروم. باسوتا بنرجی از رادیو سراسری هند به ایران آمده است. و با خنده تقاضای گفتگوی من را میپذیرد.
* رادیو، تئاتر نابینایان و تصاویر سخنگو است
بنرجی که سازنده مستندهای رادیویی است درباره رادیو میگوید: رادیو رسانهای زنده است. رادیو به تصورات شما شکل میدهد و ذهن خلاق شما را فعال میکند. مثلاً وقتی برنامهای درباره رستم پخش میشود، یک نفر ممکن است رستم را آدم قد بلند و با سبیلهای پر پشت تصور کند و دیگری او را یک آدم قد کوتاه و چاق! اما تلویزیون خلاقیت شما را میکشد.
وی با اشاره به ورود خود به رادیو میافزاید: من به سراغ رادیو نیامدم، بلکه رادیو به طرف من آمد. من در یک روزنامه کار میکردم و خیلی اتفاقی یک نفر به من پیشنهاد کار در رادیو را داد. وقتی در رادیو مشغول شدم آرام آرام عاشق رادیو شدم و امروز حاضر نیستم رادیو را با هیچ رسانه دیگری عوض کنم.
این برنامهساز اشاره میکند: جادوی صدا در هیچ رسانه دیگر پیدا نمیشود. رادیو تصاویر سخنگو و تئاتر برای نابینایان است. وی درباره شناخت خود از فیلمهای ایرانی میگوید: مشغله من زیاد است، اما مجید مجیدی و عباس کیارستمی را میشناسم. علاوه بر آن فیلمهای ایرانی با استقبال هندیها روبرو میشود، حتی در جشنواره فیلم دهلی هم بخشی به فیلمهای ایرانی اختصاص دارد.
از بنرجی جدا میشوم و از رستوران تخت جمشید بیرون میآیم. سالواتوره شیفو استاد موسسه اروپایی دانشگاه مارمارای ترکیه و انگلستان با چند نفر از میهمانان مشغول صحبت است. بعد از تمام شدن گپ و گفت او به سراغش میروم. او اهل ایتالیا است و با ارسال مقالهای در نشستهای تخصصی جشنواره رادیو سخنرانی کرد.
*رادیو یک رسانه نامرئی است
او درباره رادیو میگوید: رادیو رسانهای خارقالعاده است و تصورات شما را به کار میگیرد. خاطرات من از رادیو به سه سالگی برمیگردد. ما یک رادیو بزرگ در خانه داشتیم که نیم متر در 20 سانتیمتر میشد. به یاد میآورم مرتب موجهای مختلف رادیو را میگرفتم تا برنامههای متنوع را گوش دهم. بعضی برنامهها را دوست داشتم و برخی برایم عجیب و غریب بودند.
وقتی از شیفو میخواهم رادیو را توصیف کند، میگوید: سئوال خوبی است. به نظرم رادیو رسانهای نامرئی، لطیف و ذهنیتگرا است. رادیو با همه اقشار عام و خاص یک طور حرف میزند و در همه جای دنیا محبوب است و بیشتر از رسانههای دیگر سازگار است.
سالواتوره شیفو چند تا از فیلمهای ایرانی را دیده و از دیدن آنها هم لذت برده، اما او هم نام فیلم را به یاد ندارد. بعد از او به سراغ فرخ ضیایی سردبیر برنامههای سحرگاهی رادیو تاجیکستان میروم. او آرام و بیصدا درگوشهای نشسته و مشغول دیدن مناظر اطراف است.
* بهترین خاطرات کودکیام به رادیو برمیگردد
او درباره رادیو میگوید: بهترین خاطرات کودکیام به رادیو برمیگردد. به یاد دارم هر روز صبح که بیدار میشدم، اول رادیو را روشن میکردم و برنامههای مختلف را گوش میدادم. گوش دادن به موسیقیهایی که پخش میشد، برایم جذابیت داشت. به همین دلیل بعد از تحصیلات دانشگاه به سراغ رادیو رفتم.
این برنامهساز رادیو ادامه میدهد: 12 سال است در رادیو مشغولم و هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم با عشقی غیر قابل توصیف به سمت رادیو میروم. عشق من به رادیو تمامناشدنی است و فکر نمیکنم جذابیت دنیای رادیو برایم از بین برود. رادیو، رسانهای قابل دسترس است و شنونده میتواند در حین انجام کارهای دیگر به برنامههای رادیو هم گوش دهد.
وی که دیدن فیلمها و مجموعههای ایرانی را دوست دارد در این باره میگوید: پخش فیلم و مجموعههای ایرانی در تاجیکستان همیشه با استقبال مردم روبرو میشود. من هم از دیدن آثار ایرانی لذت میبرم. به ویژه مجموعه "یوسف پیامبر" را خیلی دوست داشتم.
بعد از گفتگو با ضیایی، نگاهی به اطراف میاندازم. هر یک از مهمانان در گوشهای ایستاده و مشغول صحبت هستند. تا اینکه مترجم گروه به مهمانان میگوید سوار اتوبوسها شوند تا برای بازدید از نقش رستم بروند. قبل از رسیدن به نقش رستم به سراغ لی هونگ میروم. او از رادیو ملی چین به ایران آمده است.
*دوست داشتم معلم شوم، اما عشق به رادیو من را به سمت این رسانه آورد
هونگ درباره وروداش به رادیو میگوید: من در دانشگاه درس میخواندم و دوست داشتم معلم شوم. تا اینکه چند نفر از مسئولان رادیو به دانشگاه آمدند و من را برای کار در رادیو انتخاب کردند. اوائل شناختی از رادیو نداشتم، اما به مرور زمان رادیو برایم جالب شد و در حال حاضر هم بیشتر در زمینه ساخت برنامههای سرگرمی و مسابقات فعال هستیم.
وی رادیو را این طور توصیف میکند: صدا از همه چیز عبور و به قلب آدم نفوذ میکند. این راز ماندگاری رادیو است. رادیو ثقیلدهنده قلب شماست و شما با قلبتان این رسانه را لمس میکنید. بنابراین این رسانه هیچ وقت جای خود را به رسانه دیگری نمیدهد.
بعد از طی کردن مسافتی به نقش رستم میرسیم. میهمانان با علاقه از اتوبوسها پیدا میشوند و نقشهایی که بر دل کوه حک شده را تماشا میکنند. آنها سئوالات متنوعی از مترجمان میپرسند و برایشان خیلی جذابیت دارد. بعد از نیم ساعت بازدید از نقش رستم عازم سعدیه میشویم.
قبل از رسیدن به سعدیه مترجم گروه توضیح میدهد که سعدی از شاعران بزرگ ایران است. میهمانان بعد از دیدن سعدیه، تحت تاثیر فضای معنوی آرامگاه سعدی قرار میگیرند. مترجم گروه هم چند بیت از اشعار سعدی را میخواند و آنها با وجد گوش میدهند. مهمانان خارجی به حدی از سعدیه خوششان میآید که از مترجم میخواهند زمان بیشتری را در آنجا سپری کنند.
بعد از سعدیه عازم بازار وکیل میشویم و از کوچههای باریک بازار که اطراف آن به واسطه مغازههای قلمزنی، سنگهای تزئینی احاطه شده، عبور میکنیم. میهمانان بیشتر به سمت کارهای صنایع دستی و قلمزنی گرایش دارند و از مترجم میخواهند قیمت اجناس را بپرسند، حتی برای لحظهای دوربین تلفنهای همراه آنها خاموش نمیشود و مرتب عکس میگیرند.
مسئولان جشنواره بعد از بردن میهمانان برای صرف شام در رستوران سنتی، آنها را به حافظیه میبرند. گر چه آنها از این سفر فشرده خسته هستند، اما تمایل زیادی برای دیدن حافظیه دارند و سفر یک روزه آنها به شیراز بعد از بازدید از حافظیه و رفتن به سمت فرودگاه به پایان میرسد.
*****
گزارش: فاطمه عودباشی
نظر شما