دکتر محمد بقایی که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که آیا به رویکردی به نام فلسفه تطبیقی معتقد هستید؟ و این فلسفه به چه نیازی پاسخ میدهد؟ گفت: کار تطبیقی در حوزه فرهنگ برای جوامعی مثل ما که دارای مدنیت و فرهنگی پربار و باسابقه هستیم امری بسیار حیاتی و هویتساز است زیرا از این طریق معلوم میشود که ما تا چه میزان در پدید آوردن اندیشههای اصیل مؤثر بودهایم.
وی افزود: در حوزه فلسفه نیز بر اساس نظرات اندیشمندانی مانند سهروردی در ایران فلسفه تطبیقی زمینهای دیرپای داشته است بهطوریکه میتوان رگههای مشترکی در آرای برآمده از فلسفههای غرب و ایران را در آن یافت.
بقایی گفت: ما در ایران بهطورکلی نه تنها در حوزه فلسفه بلکه در دیگر زمینهها تلاش زیادی در حوزه کارهای تطبیقی انجام ندادهایم.
این اقبالشناس کشورمان تصریح کرد: از آنجا که ادبیات تطبیقی در واقع شاخهای از حوزه نقد دانسته می شود پرورش چشمگیری نیافته است و این یکی از مشکلات عمده تحقیق در ایران است.
این نویسنده و مترجم اظهار داشت: برای مثال میتوان گفت که پس از گذشت 9 قرن از زمان سهروردی تاکنون هنوز هیچ اندیشمند ایرانی چنانچه باید و شاید به تلاش در فلسفه تطبیقی نپرداخته است بهطوریکه میتوان گفت فلسفه تطبیقی با سهروردی شروع و به خود او ختم شده است.
بقایی در پاسخ به این سؤال که عدهای معتقد هستند فلسفه تطبیقی ابداع فرهنگهای جنوب است تا کمبودهای فلسفی فرهنگ خود را بپوشاند آیا این نظر را قبول دارید گفت: به عقیده من فلسفه تطبیقی در شرق با سهروردی آغاز میشود و این فیلسوف نخستین کسی است که میتوان او را به معنای واقعی دارای نظام فلسفی دانست که یک دستگاه مستقل فلسفی را در بنیاد فلسفه تطبیقی یعنی سنجش فلسفه پیش از اسلام و فلسفه اسلامی بنیان نهاده است.
این نویسنده و مترجم افزود: با تلفیق آنها دستگاهی مستقل به وجود آورد که پیش از او به این صورت در هیچ یک از حوزههای فلسفی شرق وجود نداشته است. مگر در داخل معتزله که آنان نیز در واقع خردگرایانی بودند که اکابر آنان ایرانی بودند و در حقیقت میتوان گفت که سهروردی حرکتی را دنبال کرد که معتزله و بعد از او اخوان الصفاء پایه ریخته بودند.
این محقق و پژوهشگر خاطرنشان کرد: تمامی این مراکز فکری اعم از معتزله، اخوان الصفاء و حکمت اشراق از اندیشههای تطبیقی شکل گرفتند که ترکیبی است از آرای متفکران پیش و بعد از ظهور اسلام.
نظر شما