پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۳ تیر ۱۳۸۸، ۹:۰۴

نگاهی به یک فیلم/

"درباره الی" نمایش جسورانه ظرایف هولناک زندگی است

"درباره الی" نمایش جسورانه ظرایف هولناک زندگی است

جریان ظریف، پیچیده و هولناک زندگی در فیلم "درباره الی" وجود دارد و به تصویر کشیدن چنین چیزی همراه با نگاه هنرمندانه، جسارت و جراتی می‌طلبد که معدودی از کارگردان‌ها دارند و فرهادی یکی از آنهاست.

به گزارش خبرنگار مهر، درباره فیلم "درباره الی" بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند، چه در زمان نمایش‌اش در جشنواره و چه در همین نزدیکی و زمان اکران اش. از نزدیک بودن‌اش به زندگی نوشته‌اند و این که از بس زنده است تمام مدت روی صندلی میخکوبت می‌کند و مجال نفس کشیدن نمی‌دهد.

همین جریان ظریف و پیچیده و هولناک زندگی است که  جلوی چشمت جریان دارد و دیوانه‌ات می‌کند و به تصویر کشیدن چنین چیزی در کنار نگاه هنرمندانه، جسارت و جراتی می‌طلبد که تنها معدودی از آن برخوردارند و فرهادی یکی از آنهاست. یکی از کسانی که آبرویی برای سینمای رو به افول سرزمین صبورمان خریده است.

"الی" بهانه است برای دست به دست شدن واقعیت و تغییر شکل آن، خود الی آنقدرها مهم نیست، مهم آن چیزی است که مرگ او موجب به سطح آمدنش می‌شود. حتی مرگ او هم در ابتدا درست تفسیر نمی‌شود. الی مرده است، پیدایش نیست، غرق شده است و فیلمساز هم به ما آدرس اشتباه می‌دهد تا به خاطر نجات کودک از آب حسابی به سر و صورتمان بکوبیم و در آخر بفهیم که انرژی‌مان را جای دیگری صرف کرده‌ایم.

در نتیجه هم از مسیری هوشمندانه و دراماتیک به سکون و سکوت و سرمای پس از مرگ الی می‌رسیم و هم این پاساژ ارتباط مستقیمی با جریان مرگ الی نداشته است، در عوض بین ما و او فاصله انداخته است و چون درگیر آن نشده‌ایم (نه ما و نه سایر شخصیت‌ها) راه را برای گریز و قضاوت باز گذاشته است.

داستان الی که هیچ کس آنقدرها نمی شناسدش ساده است. او به سفری آمده و به مادرش گفته که دوستش (نامزدش؟) را از این  ماجرا با خبر نکند و اکنون مرده است. همین. هیچ چیز پیچیده‌ای در این داستان وجود ندارد و تنها تمایل آدم‌ها برای قلب آن است که آن را پیچیده می‌کند. همه می‌خواهند کمترین ربط را با اتفاقی که افتاده داشته باشند و در نتیجه دائم قضاوت و بیشتر از آن فرافکنی می‌کنند.

تهدید و نا امنی که از همان ابتدا و در فریاد کشیدن‌های داخل تونل بر فضا حاکم است، در صحنه‌ای که الی  با آن روسری قرمز کنار دریا می‌خندد و می‌دود و بادبادک را هدایت می‌کند به اوج می‌رسد، تصویر و صدای خنده الی دایم از خودش آغز می‌شود و به خودش قطع می‌شود، شومی آن در همین چند تکه شدن اوست که پس از مرگش نمود بیرونی پیدا می‌کند. الی در این میان تنها کاتالیزور است. خنده‌ها تهدیدی برای مرگ او نیست، هشداری برای او نیست...برای دیگران است.

این کاتالیزور قرار است واقعیت را از دل این تصویرزیبا و شادمانه بیرون بکشد... بزاید... خود او ناپدید می‌شود یا می‌میرد (چه فرقی می‌کند؟) اما واقعیتی هولناک را پیش چشم تماشاگر (و نه اشخاص صحنه که کم و بیش از روابط درونی خود با خبر بودند) می‌گسترد.

خوشبختانه ویلا تلویزیونی ندارد (کاش می‌شد کلمات را هم مانند اعداد چند برابر کرد و در آن صورت خوشبختانه را به توان هزار می‌رساندم) و فرهادی سکانسی طولانی را با حوصله زیاد به بازی آنها در سکوت می‌پردازد، بدون اینکه هراسی از کسل شدن تماشاگر به دلش راه دهد. رمز و رازی که او تا کنون تنها گردش را برفضای اثرش پاشیده این پتانسیل را ایجاد کرده است که تماشاگر هم در رمزگشایی  حرکات بازیگران شریک شود.

علائم و نشانه‌هایی که باید کامل کننده عبارتی باشند، نماهای دسته جمعی و شلوغ و میزانسن‌هایی که در آن مرتب کسی می‌آید و می‌رود و جایشان را به هم می‌سپارند و شوخی‌ها و تفکرشان را با هم رد و بدل می‌کنند و حتی در ظاهر هم برای رسیدن به هر نتیجه‌ای رای گیری می‌کنند نوعی ذهنیت جمعی ایجاد می‌کند که  در شکل گرفتن هویت اثر تاثیر مستقیمی دارد. روحیه جمعی، تصمیمات جمعی، زندگی جمعی و قضاوتی جمعی که در نهایت به تصویری بسیار فراتر از جمع چند نفره خانوادگی آنها می‌رسد.

فرهادی تاکیدش را بر روابط می‌گذارد و جزئیات پیچیده و ناقص و معلق این روابط. بر هیچکس تاکید خاصی نمی‌کند و با وجود اینکه همه در مورد الی صحبت می‌کنند از به نتیجه رسیدن و جمع شدن آرا در مورد او هوشمندانه می‌گریزد. سایرین نیز در روابطشان تعریف می‌شوند و نه با فردیت‌شان، حتی خود سپیده در کشمکش‌هایش با همسرش و احمد شناخته نمی‌شود، بلکه مسیری را پی می‌گیرد که طی آن تماشاگر می‌‌تواند موقعیت متزلزل‌اش را درک کند.

مدت‌ها در انتظار اکران درباره الی ماندم تا نقدی مفصل و از سر لذت و شیفتگی بر آن و بر بازی‌های ماندگار و گلشیفته خارق العاده و مریلا زارعی بی‌نظیرش بنویسم و اکنون که فرصت فراهم است، فیلم، بازیگوشانه از ذهنم می‌گریزد و هر چه  با خودم می‌جنگم  و ذهنم را متمرکز می‌کنم که دوباره به چنگش بیاورم تنها دستم به جمله‌ای از میان آن همه دیالوگ روان و زنده و زیرکانه  بند می‌شود، جایی که احمد از قول همسرش به الی می گفت: یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است...

-------------

نیوشا صدر

کد خبر 904809

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha