به گزارش خبرنگار مهر، شهید سید محمدرضا دستواره یکی از سه برادر شهدای دستواره است که در تاریخ حماسه آفرین هشت سال دفاع مقدس به دلیل ایثار و سلوک اخلاقی ویژه ای که در مبارزه با گروهک های معارض کردستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران سرنوشت ساز دفاع مقدس داشت از خود نام نیک و خاطرات فراموش ناشدنی برجای گذاشته است، به گونه ای که دوستان و همرزمان نزدیک وی همچنان از او به عنوان یک فرمانده شجاع و بی ریا و در عین حال شوخ طبع یاد می کنند و با مرور خاطرات طنز آمیزی که از رفتار و گفتار این شهید والامقام دارند با لبانی خندان و چشمان بارانی تکه کلامهای"رضا" را در مواجه با یکدیگر به کار می برند.
مریم کاتبی یکی از هزاران امدادگر و بهیار دوران هشت سال دفاع مقدس است که به دلیل حضور در درگیری های کردستان پس از انقلاب و در ادامه در دفاع مقدس در جبهه های جنوب و غرب خاطرات بی نظیر و زیبایی از فرماندهان برجسته از جمله شهید بروجردی، شهید احمد متوسلیان و به ویژه شهید محمدرضا دستواره قائم مقام لشکر محمد رسول ا...(ص) در سینه دارد که طی سالهای پس از جنگ با مرور این خاطرات تلخ و شیرین آن را از گزند فراموشی حفظ کرده است.
حضور حماسه آفرین زنان در مناطق غرب کشور
وی در گفتگو با خبرنگار مهر ضمن اشاره به چگونگی ورود خود به مبارزات انقلابی و آموزش امدادگری در دوران انقلاب و پس از آن زیر نظر شهید دکتر فیاض بخش به تشریح چگونگی اعزام خود به کردستان به دلیل درگیری های مریوان و پاوه و نیاز به تعدادی زن برای مقابله با گروهکهای ضد انقلاب- به دلیل فعالیت تعدادی از زنان بومی و غیر بومی در این گروهها- پرداخت.
مریم کاتبی با ورود به منطقه مریوان که در محاصره گروهکهای معاند بود دریافت که امیدی به بازگشت وجود ندارد و شاید تا ماهها نتواند از این منطقه خارج شده و حتی با خانواده ارتباط تلفنی داشته باشد. او همراه با دوستانش در مدت حضور در منطقه کردستان در کنار امدادگری و پرستاری مجروحان به مانند سربازان و رزمندگان فعالیت می کرد.
کاتبی از دوران حضورش در مریوان- که با وجود کمبود شدید امکانات غذایی و نظامی و... در محاصره بود- به دلیل صمیمیت و دوستی و وحدتی که بین نیروها موج می زد به نیکی یاد می کند.او دراین گفتگو با بیان خاطراتی از جسارت و ابهت شهیدجاوید الاثر احمد متوسلیان و جایگاه این فرمانده دلاور در بین رزمندگان، از شهید بروجردی که به دلیل درایت و مدیریتی که در مناطق غرب کشور داشت به مسیح کردستان لقب گرفت، از شهید رضا چراغی، شهید ممقانی، شهید همت و ... سخن گفت.
علاقه شهید جاویدالاثر متوسلیان به شهید دستواره
مریم کاتبی در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد چگونگی آشنایی خود با شهید دستواره گفت :"دربیمارستان مریوان با ورود مجروحان و شهدای نقاط مختلف درگیری و یا در تأمین جاده کم کم با بچه های سپاه آشنا شدیم که یکی از آنها برادررضا دستواره بود. به دلیل حضور گروهکهای ضد انقلاب در شهرهای مختلف کردستان، گنبد و جنوب که بچه های سپاه با آنها درگیر بودند، خانواده های این افراد در شهرهای خودشان امنیت نداشتند و احتمال ترور آنها بود به همین دلیل در منطقه با اسم کوچک یا اسم مستعار یکدیگر را صدا می زدیم. در آن زمان بیمارستان مریوان برای بچه های سپاه تقریبا یک مقر بود چون در آنجا یک بیسیم بزرگ بود، ضمن اینکه وقتی مجروحی را می آوردند خیلی از مسئولان و فرماندهان به آنجا می آمدند تا ببینند در کجا عملیات یا حمله شده است که در این شرایط ما هم مطالبی را متوجه می شدیم".
کاتبی درمورد ویژگیهای شخصیتی، نظامی واخلاقی شهید دستواره گفت:"وقتی با شهید دستواره آشنا شدیم ایشان مسئول تدارکات مریوان بودند. با اینکه برادر رضا مسئول تدارکات مریوان بود اما در هر کاری نیز پیشقدم بود به همین دلیل رزمندگان از ایشان به عنوان یک فرمانده تبعیت می کردند".
این امدادگر و پرستار دوران دفاع مقدس درباره ویژگی های اخلاقی شهید دستواره و جایگاه وی نزد شهید جاویدالاثر متوسلیان به ذکر خاطره ای پرداخت و افزود: "همیشه برادر رضا با لبخند و شوخی وارد می شد و با مجروحان، فرماندهان و...یک ارتباط صمیمی داشت و باحضورش به رزمندگان روحیه می داد به طوری که بچه ها می گفتند که دراوج ناراحتی برادر احمد(متوسلیان)، تنها کسی که می تواند او را به خنده بیندازد رضا دستواره است.
یادم هست که قرار بود یک عملیات بزرگی اجرا شود اما مدام عقب می افتاد. یک روز یکی از برادران سپاه به بیمارستان آمد و گفت یکسری از بچه های رده بالای سپاه برای عملیات "بازی دراز" به سمت گیلانغرب رفتند و برادر احمد از این مسئله خیلی ناراحت است چون اکثرا بچه ها از فرماندهان بودند از جمله رضا دستواره، رضا چراغی و ... و به خاطر علاقه ویژه ای که برادر احمد به رضا داشت از رفتنش بسیار ناراحت بود.
انجام عملیات پیروزمندانه تصرف "دزلی" و مخالفت بنی صدر
در همین زمان قرار بود عملیات بزرگی انجام شود که برادر احمد گروهی را فرستاد تا آنها را برای عملیات بیاورند. آمدن و رفتن برادر احمد به بیمارستان و اعلام آماده باش ایشان ما را به فکر همه نقاط انداخت غیر از "دزلی"، چون باور نمی کردیم که احمد با این نیروی کم و رفتن فرماندهان و با آن شرایط بد آب و هوایی بخواهد عملیات انجام دهد. البته نمی گفت عملیات در کجاست و فقط می گفت که عملیات برون مرزی است.
ما امکاناتی نداشتیم و یکسری از امکانات اولیه را آماده کردیم. در بیمارستان فهمیدیم برای عملیات یک عده از بچه ها رسیدند و خیلی ها هم نرسیدند. در این عملیات که 17 آبان 59 اجرا شد رزمندگان توانستند "دزلی" را تصرف کنند؛ دزلی مرز بین مریوان و سلیمانیه عراق است که انجام این عملیات پیروزمندانه با آن شرایط شگفت آور بود. گرفتن دزلی یکی از شاهکارهای جنگ است که با کمبود نیرو و شرایط آب و هوایی در سرما و برف شدید انجام شد. به همین دلیل بود که رهبر معظم انقلاب که در آن زمان امام جمعه تهران بودند در 7 اردیبهشت سال 60 به آنجا آمدند. حتی بنی صدر وقتی متوجه انجام این عملیات و دستگیری گسترده منافقین و ضد انقلابیون در این عملیات شد دستور اکید برای آزادی آنها داد که برادر احمد در برابر این مسائل مقاومت کرد.
اتحاد سپاه و ارتش رمز پیروزی رزمندگان در کردستان
وقتی ما دزلی را گرفتیم یک قحطی واقعی در منطقه ایجاد شد چون ما از دو طرف در فشار و محاصره بودیم و تنها چیزی که باعث شد که ما این دوره را به سلامت بگذرانیم اتحاد و یکپارچگی نیروهای ارتش و سپاه بود.اصلا درغرب، سپاه و ارتش یکی بود اما در جنوب اختلافات نظری در اجرای عملیات وجود داشت. در مریوان می دیدیم که هیچ فرقی بین ارتش و سپاه نیست و نیروهای ارتشی به فرماندهی سپاه یا نیروهای سپاه به فرماندهی ارتش عملیات یا شناسایی را انجام می دهند".
وی در تشریح روحیه صبور شهید دستواره به ذکر خاطره ای پرداخت و گفت: "در یکی از عملیات های برون مرزی(حدود آذر 59) یک روز شهید دستواره را با تن مجروح و غرق خون آوردند و وقتی از ایشان عکس گرفتیم متوجه شدیم که بر اثر ترکش استخوان لگن ایشان خرد شده و جای سالمی در بدن ندارد- بر اثر همین مجروحیت در این عملیات تا زمان شهادت پایش را به زمین می کشید و راه می رفت- آن موقع دکتری نبود و یکی دو تا دکتر هندی داشتیم که اصلا وارد نبودند و دکتر به ما گفت که برای این مجروح کاری نمی توانیم بکنیم و دراثر خونریزی احتمال دارد تا صبح تمام کند. این مسئله یک غمی را در بین کارکنان بیمارستان ایجاد کرد. اما شهید دستواره با اینکه حال بدی داشت و از شدت خونریزی چهره اش زرد شده بود، سعی می کرد با شوخی هایش فضا را عوض کند.
از این زمان که من شب تا صبح برای پرستاری بالای سرش بودم بیشتر با شخصیت متین و صبور ایشان آشنا شدم . صدای خرد شدن استخوانهای پا و لگن شهید دستواره را می شنیدیم واصلا نمی توانستیم او را تکان دهیم و امکان اعزام مجروحان را نداشتیم. گاهی با سختی و با تأمین جاده از ساعت 9 تا 4 بعداز ظهر می توانستیم مجروحان را زمینی اعزام کنیم تا از مریوان خارج شده و با بالگرد به شهرهای دیگر منتقل شوند. با وضعیت بد آب و هوایی در کردستان و سوز سرما به سختی توانستیم آمبولانسی را تهیه کنیم و وقتی برانکارد حامل برادر رضا را داخل آمبولانس گذاشتیم در آمبولانس بسته نمی شد و پایش بیرون از در بود و در سوز و سرما و برف او را از منطقه خارج کردیم تا به همراه دیگر مجروحان از طریق بالگرد از کردستان خارج شوند".
عملیات محمد رسول ا...(ص) در 11 متر برف
کاتبی پیروزی در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس- که منجر به آزادسازی خرمشهر شد - را ناشی از عملیات های سخت در کردستان با توجه به کمبود امکانات و شرایط سخت آب و هوایی دانست و گفت: "عملیات بزرگ و بسیار پیروزمندانه محمد رسول ا...(ص) در کردستان در شرایطی که نزدیک 11 متر برف وجود داشت، انجام شد. ما تمام امکاناتمان را با قاطر به منطقه می بردیم حتی پول نداشتیم قاطر بخریم چون پول قاطر دو برابر پیکان بود. در آن مضیقه جنگی این پیروزی شگفت آور بود و در کنار غم شهادت بچه ها خوشحالی رزمندگان را هم داشتیم. این عملیات بسیار سرنوشت ساز بود چون ایران با این عملیات کل نیروهای عراق را به سمت کردستان کشاند و عراقی ها فکر می کردند که با این عملیات آن هم در زمستانی به این سختی حتما ایرانی ها برای تابستان می خواهند تجهیز شوند. تا آن زمان ما عراقی در منطقه کردستان نمی دیدم مگر اینکه درگیری خاصی می شد اما با اجرای عملیات محمد رسول ا...(ص) به سمت کردستان آمدند وبه همین دلیل در جنوب پیروزی درعملیات فتح المبین و بیت المقدس را به دست آوردیم".
اشتباه گوینده رادیو و انفجار خنده رزمندگان
این امدادگر دوران دفاع مقدس با بیان خاطره ای، به وجود انواع حیوانات اهلی در بیمارستان به دلیل باز بودن محوطه اشاره کرد و از چگونگی درمان یک قاطر برای نخستین بار، سخن گفت که موجب شوخی بچه های رزمنده با هدایت شهید رضا دستواره شد. وی در ادامه این خاطره نیز گفت: "بعد از این جریانات و شوخی های بچه ها با یکدیگر همه بچه ها برای شنیدن اعلام خبر اجرای عملیات پیروزمندانه محمد رسول ا...(ص) از طریق رادیو در یکجا در بیمارستان جمع شدند و همه منتظر شنیدن اخبار بودند که با پخش مارش اخبار همه ساکت شدند و گوینده خبر پس از بیان تیتر خبرها به قرائت مشروح اخبار مشغول شد و خبر پیروزی در این عملیات را اعلام کرد و گفت: "رزمندگان اسلام توانستند در عملیات پیروزمندانه ای دشمن را شکست دهند و طویله را تصرف کنند..." انفجار خنده بود که به هوا رفت چون گوینده به جای کلمه "طُوَیله" که منطقه ای در عراق است، آن را طویله خوانده بود".
پیش بینی شهید دستواره از مکان وقوع شهادتش
کاتبی در ادامه به بیان ویژگی های شهید دستواره و مناعت طبع و خلوص وی پرداخت که این خانواده شهید که یکی از فرزندانش نیز از فرماندهان برجسته بود در خانه ای محقر در منطقه جوانمرد قصاب در جنوب تهران با سختی اما نهایت صمیمیت زندگی می کردند.وی با اشاره به خاطره ای بر میزان علاقه وصمیمیت شهید دستواره وشهید رضا چراغی تأکید کرد واز شرایط روحی و بی قراری شهید دستواره پس از شهادت چراغی گفت وخاطر نشان کرد: "خیلی ها فکر می کنند که این افرادی که به جنگ رفتند و شجاعانه مقاومت کردند و به شهادت رسیدند اصلا عاطفه و علاقه و عشق و... نداشتند در صورتی اینطور نیست و خیلی جاها خود این شهدا این مسئله را بیان می کردند و می ترسیدند میزان علاقه زیادی که به زن و فرزند داشتند مانع پرواز آنها باشد. نمونه اش شهید دستواره است که چند سال قبل از شهادتش پیش از رفتن برای شناسایی منطقه مهران از میزان علاقه اش به همسرش گفت و با دادن وصیتنامه هشت صفحه ای خود، سفارش همسرش را به من کرد و گفت که من در مهران به شهادت می رسم ... که سرانجام پس از چند سال از این ماجرا در سال 65 در منطقه مهران به شهادت رسید.
خاطرم هست که روز مراسم چهلم شهادت رضا چراغی با روز دفن شهید محمد بروجردی یکی شد و همه بچه های کردستان آمده بودند و قبور خیلی از دوستان شهیدمان در کنار هم قرار داشت و با آمدن بچه ها ولوله ای در بهشت زهرا بر پا بود و به شدت بچه ها نوحه سرایی و گریه می کردند و یک حزن و اندوه شدیدی در کنار نواختن مارش عزا برپا بود و برادر دستواره از شهادت این دوستان بسیار گریه کرد و از آن به بعد حال عجیبی داشت. چند روز قبل از شهادت محمدرضا دستواره، برادر کوچکشان به شهادت رسیده بود که رضا بعد از مراسم تدفین برادر از همان بهشت زهرا(س) به منطقه رفت".
کاتبی در ادامه به روزهای منتهی به شهادت محمدرضا دستواره اشاره کرد و گفت: در آن زمان من به تهران آمده بودم و در کنار ادامه تحصیل در رشته مامایی در بیمارستان هم کار می کردم و برای عملیاتهای مختلف چه جنوب و چه غرب مأموریت می رفتم و گاهگاهی این دوستان از منطقه با من تماس تلفنی داشتند یا در رفت و آمد دربیمارستان برای ملاقات مجروحان آنها را می دیدیم.
یک هفته مانده بود به شهادت برادر رضا که دیدم تلفن زنگ زد و وقتی گوشی را برداشتم دیدم که رضا دستواره و شهید ممقانی هستند- ما معمولا برای صحبت از عملیات با رمز حرف می زدیم- بعد ازاحوال پرسی ایشان گفت: "بچه ها خیلی دلشان برای شما تنگ شده و می گویند بلند بشید بیایید اینجا یک مقدار رخت و لباس و وسایل برای ما بیار و خواهرت و بچه ها را هم بیار" با این کلمات فهمیدم که قرار است به زودی عملیات اجرا شود و من به ایشان گفتم: " من تازه از جنوب برگشتم و شما را ندیدم و الان وقت امتحاناتم است". گفت:" خب بعد از امتحانات بیا".
خیلی خوشحال بودم که بعد از امتحاناتم به عملیات می رسم. روز چهارشنبه شد و به قدری دلشوره و کلافه بودم که نمی توانستم تحمل کنم رادیو را روشن کردم دیدم رادیو مدام مارش عملیات می زند و چیزی هم اعلام نمی کرد تا اینکه ساعت 2 اعلام کرد که عملیات در مهران انجام شده که با شنیدن این کلمه انگار قلبم از سینه کنده شد و خیلی حالم بد شد چون قرار نبود عملیات الان انجام شود.آن موقع هم وسایل ارتباطی وجود نداشت وچون خانواده شهید دستواه و شهید ممقانی در منطقه بودند نمی توانستم در این یکی دو روز تماس بگیریم تا اینکه ساعت 8-9 شب روز جمعه بود که همسر برادر کاشانی تماس گرفت و بعد از احوال پرسی خبر شهادت برادر ممقانی و شهید دستواره را به من داد و آنجا متوجه شدم که قرار نبود آن زمان عملیات شود اما دشمن پاتک زده و عملیات زود هنگام انجام شد و شهید دستواره در این عملیات که خود می دانست به شهادت رسید.
به گزارش مهر، شهید سید محمدرضا دستواره به سال 1338 در خانواده مذهبی در جنوب تهران زاده شد. وی در دوران تحصیل در مقطع دبیرستان همراه با سیل خروشان مردم در راهپیمایی ها بر ضد رژیم پهلوی شرکت می کرد و با ورود امام خمینی(ره) به کشور با کمیته استقبال همکاری کرد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و به دنبال تحرکات گروهکهای ضد انقلاب در کردستان، همراه با فرماندهانی چون چراغی، حاج احمد متوسلیان و... راهی کردستان شد و همراه با دیگر رزمندگان پس از آزاد سازی شهر مریوان مسئولیت تهیه و تأمین کالاهای ضروری شهر را برعهده گرفت و در کنارآن نیز در قله های مریوان با ضد انقلاب و دشمن بعثی جنگید.
هنگامی که شهید حاج احمد متوسلیان مأمور تشکیل تیپ 27 محمد رسول ا...(ص) می شود، شهید دستواره نیز مأمور تشکیل" واحد پرسنلی" تیپ شده و از مریوان راهی جبهه های جنوب می شود. شهید دستواره اواخر خردادماه1361، پس از انجام عملیات حماسی "بیت المقدس" همراه با شهید متوسلیان برای کمک به مردم مظلوم لبنان، به این کشور عزیمت می کند اما به دنبال فرمان امام خمینی(ره) که فرمودند " راه قدس از کربلا می گذرد" همراه با دیگر فرماندهان و رزمندگان به کشور باز می گردد.
وی پس از بازگشت از لبنان، به عنوان فرمانده"تیپ سوم ابوذر" منصوب می شود و در نبردهای حماسه آفرین"رمضان" و "مسلم بن عقیل" نیروهای تحت فرمانش را هدایت می کند و پس از شهادت ابراهیم همت در عملیات خیبر و واگذاری فرماندهی لشگر 27 محمد رسول ا...(ص) به شهید عباس کریمی، شهید دستواره به عنوان قائم مقام لشکر منصوب می شود.
شهید دستواره که در طول حضور در دفاع مقدس بیش از یازده بار مجروح می شود در عملیات های مختلف به ویژه عملیات والفجر 8 که به فتح فاو منجر شد، خوش درخشید و سرانجام در تاریخ 13 تیرماه 1365 پس از ده روز از شهادت برادرش، در عملیات" کربلای 1" در روز آزادسازی مهران به شهادت رسید.
نظر شما