به دلايل بسياري، معلمان به تدريس " مهارتهاي تفكر " از انواع مختلف كه در تضاد با تدريس اطلاعات و محتوا قرارمي گيرد اظهارعلاقه كرده اند . البته مي توان به هر دوي آن پرداخت، اما درگذشته مردم بيشتر بر تدريس محتوا تاكيد مي كردند . ( درس هايي همانند تاريخ ، فيزيك و جغرافي از اين دسته اند) . اگر چه بسياري از معلمان ادعا مي كنند چگونه فكر كردن را به دانش آموزان مي آموزند، اما بسياري خواهند گفت كه به صورت غير مستقيم و تلويحي به اين امر در راستاي موضوعي كه بايد تدريس كنند مي پردازند. معلمان به طور روز افزون به ثمر بخشي تدريس مهارتهاي تفكر به اين صورت شك كردند، چرا كه دانش آموزان در جواب به سوالات از مهارتهاي تفكر استفاده نمي كنند. درنتيجه بسياري از معلمان اظهار علاقه كرده اند به صورت مستقيم اين مهارت ها را تدريس كنند. اين امري است كه متن زير بدان مي پردازد. اين متن يك نوع مهارت تفكر قابل انتقال را به صورت مستقيم و صريح تدريس مي كند . مهارتهايي كه در پرسش ها مطرح هستند تفكرنقدي تلقي مي شوند ( كه گاهي به دلايل زير مهارت هاي نقدي - خلاق ناميده مي شود). اين مهارتها به شيوه اي تدريس مي شود كه صريحا قصد دارد انتقال آنها را به ديگر موضوعات و بافت ها ساده كند . براي مثال ، اگر ياد بگيريد چگونه يك استدلال را شكل دهيد، درباره اعتبار يك منبع قضاوت كنيد يا تصميم بگيريد، دشوار نخواهد بود كه چگونگي استفاده از اين مهارت ها را در بافت هاي ديگر تشخيص دهيد. بنابراين ، ما با توضيح ايده " تفكر نقدي " شروع كرده و تحول آن را در طي 100 سال گذشته بررسي مي كنيم .
(1) برخي تعاريف كلاسيك از اصول تفكر نقدي
(1-1) جان ديويي و " بازتاب تفكر "
در حقيقت صدها سال مردم راجع به تفكر نقدي فكركرده و تحقيق كرده اند كه چگونه آن را تدريس كنند ، در شرايطي كه سقراط تدريس اين رويكرد را 2000 سال پيش آغاز كرد، جان ديويي ، فيلسوف آمريكايي ، روانشناس و مربي به عنوان " پدر " اصول تفكر نقدي نوين " ناميده مي شود. او تفكر نقدي را باز تاب تفكر مي خواند و آن را چنين تعريف مي كند : " تفكر فعال ، مستمر و با دقت در مورد يك عقيده يا فرض بر گرفته دانش در پرتو زمينه هاي كه از آن حمايت مي كند و نتايج بعدي كه بدان منتهي مي شود " . ( ديويي ، 1909 صفحه 9 ) . بگذاريد لحظه اي را صرف توضيح اين تعريف كنيم . ديويي از طريق توصيف تفكرنقدي به عنوان يك فرآيند فعال ، اين امر را با يك نوع تفكر مقايسه مي كند كه در آن شما ايده ها و اطلاعات را از كس ديگري كسب مي كنيد - كه ممكن است از آن به عنوان فرايند منفعل ياد كنيد. براي ديويي و هر كس ديگري كه با اين اصول كاركرده ، تفكرنقدي دراصل يك فرآيند فعال تلقي مي شود - تفكري كه شما به جاي خود فكر مي كنيد ، از خود سوال مي پرسيد ، خودتان اطلاعات مربوطه را پيدا مي كنيد و ... تا اين كه به يك شيوه كاملا منفعل از ديگران بياموزيد.
ديويي ، در تعريف تفكر نقدي به عنوان "مستمر " و " بادقت" اين فرايند را با يك نوع تفكر غير بازتابي مقايسه مي كند كه همه ما گاهي درگير آن مي شويم . براي مثال ، گاهي اوقات ما بدون تعمق كافي نتيجه گيري مي كنيم ، يا يك تصميم عجولانه مي گيريم . البته برخي اوقات بايد به صورت عجولانه تصميم بگيريم ، يا نتيجه گيري كنيم، چرا كه بايد به سرعت تصميم خود را بگيريم يا موضوع آنقدر ها مهم نيست كه نيازمند تفكر با دقت باشد؛ اما اغلب هنگامي مرتكب اين عمل مي شويم كه بايد صبر كرده و فكر كنيم. اگر چه مهمترين مسئله راجع به تعريف " ديويي" اين است كه او راجع به " زمينه هايي كه از يك عقيده پشتيباني مي كند" و نتابج بعدي كه به آن منتهي مي شود" چه گفته است . به بيان ساده تر، او مي گويد چه موضوع هايي علت هايي محسوب مي شوند كه بنابرآن بايد چيزي را باوركنيم و چه موضوع هايي معاني ضمني عقايد ما هستند. اغراق نكرده ايم اگر بگوييم، تفكر نقدي اهميت زيادي را ضميمه استدلال مي كند، استدلال ارايه كرده و استدلالها را تا آنجا كه ممكن است ، ارزيابي مي كند . تفكر نقدي تنها به اين موارد محدود نمي شود ، اما استدلال مجرب يك عنصر كليدي محسوب مي شود.
(2-1) ادوارد گلاسر ، اتكا به انديشه ديويي
به طور خلاصه به نقش مركزي علت و استدلال باز مي گرديم ، اما بگذاريد نگاه مختصري به يك تعريف ديگر كه متعلق به اصول تفكر نقدي است بياندازيم. اين تعريف " ادوار گلاسر" يكي از نويسندگان كتابي است كه تفكر نقدي را مي آزمايد . اين كتاب كه عنوان آن " ارزشيابي تفكر نقدي واتسون - گلاسر" است در سطح جهان بيشترين خواننده را دارد . گلاسر تفكر نقدي را چنين تعريف مي كند: 1- رويكردي مستعد تفكر هوشمندان درباره موضوعاتي كه در حوزه تجربيات يك شخص قرار مي گيرد ، 2- دانش روش پرسش و پاسخ منطقي و استدلال منطقي ، و 3- مهارت هايي كه در زمينه كاربرد اين روش ها مطرح مي شود .
تفكرنقدي نيازمند تلاشي است مستمر براي بررسي هر عقيده يا فرضي از دانش در پرتو شواهدي كه آن را حمايت مي كند و نتايج بعدي كه به آن منتهي مي شود ( گلاسر ، 1941 صفحه 5) . به سرعت مشخص مي شود كه اين تعريف از واژهاي اصلي تعريف " ديويي" سود جسته است. گلاسر به جاي استفاده از واژه زمينه ها واژه شواهد را جايگزين كرده ، اما جمله دوم به جمله " ديويي" شباهت بيشتري دارد . اولين جمله راجع به يك نگرش يا استعدادي صحبت مي كند كه بايد درباره مسائل و شناخت هايي كه تحت عنوان " روش هاي پرسش و پاسخ منطقي و استدلال با توانايي كم يا زياد ، بكار مي بريد هوشمند باشيد .
(3-1) رابرت انيس ، تعريفي با كاربرد گسترده
يكي از سرشناس ترين كساني كه در پيشرفت اصول تفكر نقدي سهم داشته ، رابرت انيس است . تعريف او كه كاربردي گسترده يافت چنين است : تفكر نقدي ، تفكري " منطقي " و " بازتابگر" است كه بر اين تصميم كه چه چيزي را باور كنيم و انجام دهيم متمركز شده است. به تاكيدي كه روي واژه " منطقي " و " بازتابگر" شده است توجه كنيد ، همچنين عبارتي را كه انيس به كار برده در نظر بگيريد: " تصميم اين كه چه كاري را انجام دهيم " كه در تعاريف پيشين به صورت آشكار تر بيان نشده بود، بنابراين تصميم گيري درنظر انيس جزيي از تفكر نقدي محسوب مي شود .
(4-1) ريچارد پل و تفكر درباره تفكر خودتان
در اين بخش و در بخش (4-1) دو تعريف نهايي تفكرنقدي را بررسي مي كنيم . اين تعاريف توسط محققاني به وجود آمده اند كه در اين زمينه كارمي كردند . اولين تعريف به ريچارد پل اختصاص دارد كه تعريف وي با ديگر تعاريفي كه تا به حال اشاره كرديم تفاوت دارد : تفكر نقدي يك وجه از فكر كردن درباره هر موضوع ، مفهوم يا مسئله اي است كه در آن متفكر كيفيت تفكر خود را بهبود مي بخشد . اين امر از طريق به عهده گرفتن مسئوليت ساختارهاي تفكيك ناپذير در تفكر و وارد كردن استانداردها به آن صورت مي گيرد. ( پل ، فيشر و نوسريچ ، 1993 ، صفحه 4 ) .
اين تعريف جالب است چرا كه توجه را به يك مقاله درباره تفكر نقدي جلب مي كند كه در آن معلمان ومحققان اين امر را تصديق مي كنند كه تنها راه رئاليستي پرورش توانايي تفكر نقدي يك شخص از طريق تفكر راجع به تفكر امكان پذير است . ( كه اغلب
metacognition ناميده مي شود) . تفكر راجع به تفكر به صورت آگاهانه قصد دارد تفكر نقدي را اصلاح كند . اين امر از طريق اشاره به برخي مدلهاي تفكر معتبر در ان قلمرو صورت مي گيرد . بگذاريد اين ايده را با يك قياس توضيح دهيم .
مثالي از بازي بسكتبال
به مدت يك سال در طي سالهاي 3- 1992 همراه خانواده ام در كاليفرنيا زندگي مي كردم . پسر يازده ساله ام مي خواست ياد بگيرد چگون بسكتبال بازي كند. مربي بسكتبال در دبيرستان محل يك تيم بسكتبال براي پسران يازده ساله تشكيل داده بود . بنابراين ، پسر من عضو آن تيم شد. جلسه اول او پسران را به دو تيم تقسيم كرد و توضيح داد هدف اين بازي اين است كه توپ را به هم تيمي خود پاس دهيد تا اين كه يكي از اعضاي تيم در موقعيت خوبي قرار گيرد و توپ را به سبد بياندازد و برنده كسي است كه تعداد بيشتري توپ وارد سبد كند. سپس به آنها گفت كه در مقابل هم بازي كنند. بديهي است كه قوانين ديگري هم وجود دارند اما او نمي خواست پسران را با اين قوانين تحت فشار قرار دهد. طبيعتا اين بازي مقدماتي نسبتا نابسامان بود ، اما براي انها فوق العاده سرگرم كننده بود. پس از مدتي آنها را متوقف كرد و گفت: "كارتان را خوب انجام داديد "! اما اگرمي خواهيد بازيكنان خوبي شويد بايد قادر باشيد توپ را به خوبي شوت كنيد . حالا شوت كردن را تمرين مي كنيم. سپس برخي روشهاي مضحك و ناكار آمدي را كه آنها انجام داده بودند نشان داد. پيش از آن كه به آنها ياد دهد چگونه با مهارت شوت كنند توجه آنها را به چگونگي نگاه داشتن توپ در دستهايش چگونگي ايستادن و ... جلب كرد . مربي خاطرنشان كرد : كه آنها بايد راجع به ايستادن و نگاه داشتن توپ به صورت خود آگاه عمل كنند و از آنها خواست تا آنجا كه مي توانند همچون وي رفتار كنند. پس از آنكه مدتي تمرين كردند او گفت : خوب ، حالا دوباره بسكتبال بازي مي كنيم. اما اين بار هنگامي كه مي خواستيد توپ را شوت كنيد از اين روش استفاده كنيد كه با هم تمرين كرديم . پسران دوباره بسكتبال بازي مي كردند ، اما اين بار توپ ها بسيار با مهارت شوت شد. برخي توانستند به خوبي شوت كنند و برخي نتوانستند . اما از اينها گذشته اين تنها آغاز كار بود.
پس از مدتي مربي آنها را متوقف كرد و گفت : كارتان را خوب انجام داديد دفعه بعد دوباره اين عمل را تمرين مي كنيم . اما يك مورد ديگر را هم بايد ياد بگيريد. اگر مي خواهيد بازيكن خوبي شويد بايد توپ را به خوبي پاس دهيد. حالا پاس دادن تمرين مي كنيم . براي بار دوم او عملكرد مضحك و ضعيف آنها را به خودشان نشان داد. سپس خود نمونه يك پاس خوب را به آنها نشان داد و بعد از آن پسران روبرو شروع به تمرين كردند . باز هم او گفت: " عالي بود حالا بسكتبال بازي مي كنيم ؛ اما اين بار هنگامي كه مي خواستيد توپ را پاس دهيد به همين روش عمل كنيد كه اكنون تمرين كرديد. اگر هم شانسي شوت كردن توپ به سبد را بدست آورديد به همان روشي عمل كنيد كه آموختيد . آنها دوباره بازي كردند و اينبار بسيار بهتر از پيش بودند . چندي گذشت . مربي به آنها گفت: بسيار خوب حالا اگر مي خواهيد خوب بازي كنيد بايد يك چيز ديگر را هم بدانيد . به جاي اين كه تمام وقت دنبال هم بدويد ، بهتر است هدف گيري كنيد و بعد پاس دهيد ." او دوباره آنچه كه پيش آمده بود را نشان داد و توضيح داد چگونه مانع از پاس دادن اعضاي تيم حريف به يكديگر شوند . سپس آنها را به گروه هاي سه تايي تقسيم كرد تا با هم تمرين كنند.
اميدواريم اين قياس تا اين جا روشن باشد . آموختن اصلاح تفكر شما به مثال فوق بسيار شباهت دارد. درست مثل اين كه ما همه مي توانيم دور زمين بسكتبال بدويم و يك بازي غير اصولي انجام دهيم ، مي توانيم درباره مقام انواع موضوع ها بيانديشيم . اما تفكر راجع به موضوعات مختلف همه مهارتهاي را هم در بر مي گيرد- و تعداد بسياري از ما مي توانند اين امر را اصلاح كنند .
همانطور كه مربي بسكتبال برخي از توانايي هاي اساسي را براي بسكتبال مشخص كرد، آنهايي كه در زمينه تدريس اصول تفكر فعاليت كرده اند ، چند مهارت اساسي را براي تفكر صحيح مشخص مي كنند . به طور مثال همانطوري كه مربي بسكتبال روش هاي ناكار آمد را توصيف كرد و سپس يك مثال خوب ارايه داد كه دانش آموزان پيش از قرار گرفتن در شرايط حقيقي تمرين كنند ، آنها كه در تدريس اصول تفكر فعاليت مي كنند، راه هاي ناكار آمد گفتن ، تصميم گرفتن را مشخص مي كنند و سپس روش هاي خوب را كه مي توان تمرين كرد و در شرايط مناسب به كار برد نشان مي دهند . اين روشي است كه ما بايد ( دراين كتاب ) پي بگيريم . همچون مربي بسكتبال بايد مهارت هاي اساسي را كه براي تفكرنقدي خوب ضروري هستند مشخص كنيم ؛ سپس بايد خصوصيات ضعف هايي كه درهنگام اين نوع تفكر داريم نشان داده و پس از آن بايد يك نمونه خوب از تفكر صحيح را به نمايش بگذاريم ( گفتن ، تصميم گرفتن ) سپس اين نوع تفكررا تمرين مي كنيم ؛ و در نهايت با مقام كاربرد مواجه خواهيد شد كه در آن لازم خواهد بود مقام مهارت هاي مربوط را بكار گيريد. نتيجه اين امر اين است كه بهتر و منطقي تر مي توانيم فكر كنيم و عقايد و اعمال بهتري ارايه دهيم كه بسياري از ما بدون انجام چنين تمرين هايي به اين امر مي پردازيم .
(2) مهارت هاي تفكر نقدي : برخي توانايي هاي اصلي
شايد سوالي كه براي شما مطرح شود اين باشد : "مهارت هاي تفكر " چه چيزهايي هستند؟ [و كداميك از آنها] ضميمه تفكر نقدي محسوب مي شوند و نسبت به مهارتهايي كه ضميمه مثال بسكتبال هستند قياسي تلقي مي گردد. هر كس كه با اصول تفكر نقدي كاركرده باشد، فهرستي از انواع تفكرانتقادي تهيه مي كند كه آنها را براي تفكر نقدي اساسي مي شمارد. براي مثال ادوار گلاسر مهارت ها را چنين فهرست مي كند: (الف ) تشخيص مسئله ، (ب) يافتن ابزار كارآمد براي رويارويي با اين مسئله ها،( ج ) جمع كردن ونشان دادن اطلاعات مناسب،( د) تشخيص پيشفرض ها و ارزش هاي ذكر نشده ،( ه) درك كردن و استفاده با دقت از زبان ، وضوح و فرق گذاري، ( و) تفسير داده ها، ( ز) ارزيابي شواهد و اظهارات ، (ح ) شناسايي ارتباط منطقي بين موضوع ها،( ط) نتيجه گرفتن و تعميم دادن،(ي) آزمون نتايج و تعميم ها،( ك) بازسازي الگوي اعتقادي شخص درباره تعصب در تجربه ، و ( ل ) انتقال قضاوت صحيح درباره مسائل وخصوصيات زندگي روزمره . ( گلاسر 1941 صفحه 6) .
" گلاسر" بسيار تحت تاثير " ديويي" بود . " ديويي" تفكر علمي را به عنوان مدل " تفكر بازتابي " مطرح مي كند واحتمالا اين فهرست درباره تفكر عطفي و تفكرات شبيه به آن صدق مي كند. اگر چه اين فهرست شامل عناصر بسياري است كه به فهرست هاي جديد تعلق دارد. در اين مقاله ( كتاب ) ما با برخي از مهارت هاي اساسي تفكر سرو كارداريم ، مهارتهايي همچون : (1) تشخيص اركان ، به ويژه شناسايي دلايل و نتايج ، (2) شناسايي و ارزيابي پيشفرض ها ، (3) توضيح و تفسير عبارات و ايده ها، (4) داوري درباره ادعاهاي قابل قبول و معتبر، ( 5) ارزيابي انواع استدلال هاي مختلف، (6) تحليل، ارزيابي و ارائه تبيين ها، (7) تحليل و ارزيابي تصميم گيري ها، (8) استنتاج ، و ( 9) استدلال .
البته شايد شما بخواهيد چند مهارت ديگر را به اين فهرست اضافه كنيد؛ اما مهارت هاي فوق براي شروع كافي به نظر مي رسند.
(3) تعريف نهايي تفكر نقدي
بررسي آخرين تعريف تفكر نقدي ارزشمند است. " مايكل اسكريون" اخيرا استدلال كرده است كه تفكر نقدي " يك توانايي آكادميك بوده كه وابسته به خواندن و نوشتن است" . بنابراين از اهميتي اساسي برخوردار است. او تفكر نقدي را چنين تعريف كرده : تفكرنقدي تفسير ماهرانه و فعالانه وهمچنين ارزيابي مشاهدات، ارتباطات، اطلاعات و استدلال است ( فيشر و اسكريون ، 1997 صفحه 2) . توضيح تعريف " اسكريون" به نوعي ارزشمند تلقي مي شود. او تفكر نقدي را يك فعاليت ماهرانه - براي دلايلي شبيه به آنچه در بالا ذكر شد- توصيف مي كند . او اشاره كرد كه تفكر تنها مختص به تفكر نقدي نمي شود؛ چرا كه هدف آن چيزي بيش از تفكري است كه تفكرعلمي نام گرفته.
تفكر نقدي ، بايد استانداردهاي خاصي داشته باشد - صراحت ، ارتباط ، منطقي بودن، و غيره ... - ، ممكن است كسي در اين زمينه مهارت كمتر داشته باشد و كسي بيشتر. او تفكر نقدي را يك فرآيند " فعالانه" تعريف مي كند ، چرا كه تفكرنقدي تا اندازه اي پرسش و پاسخ ، و تا حدي هم فرامعرفت (metacognition) را در بر مي گيرد. او واژه " تفسير" را هم بكار برده ( كه شامل تفسير متن ، سخنراني ، فيلم ، نقاشي ، رفتار و ارتباط غير كلامي نيز مي شود) ، زيرا تفسير همانند تبيين، ارائه و انتخاب بهترين گزينه را از ميان چند گزينه در بر مي گيرد و يك مقدمه بسيار مهم براي نتيجه گرفتن درمورد ادعاهاي پيچيده تلقي مي گردد. او از واژه " ارزيابي " سود جسته چرا كه ارزيابي فرآيند تعيين شايستگي ، كيفيت ، بها و ارزش چيزي است و تفكر نقدي به ارزيابي حقيقت ، احتمال يا اعتبار ادعاها مي پردازد.
در تعريف تفكر نقدي اشاره آشكار به " مشاهدات" كمي غير عادي به نظر مي رسد . آنچه هر كس مي بيند و مي شنود اغلب نيازمند تفسير و ارزيابي بوده و اين امر نيازمند مهارت هاي تفكر نقدي است. " اسكريون " واژه " اطلاعات" را در تعريف خود بكار برده كه سوالات ، اشارات زبان شناسي، علامات و غيره را در بر گيرد. سرانجام در تعريف خود از واژه " استدلال " استفاده كرده كه به معناي ارايه دليل براي نتيجه گيري است . قابل توجه ترين ويژگي اين تعريف اين است كه " او " مشاهدات " را جزيي از تفكرنقدي مي شمارد. اين آخرين امري است كه در مورد مفهوم تفكر نقدي مورد توجه قرارمي دهيم . به طور خلاصه اين تعاريف را مورد بررسي قرار داديم تا چگونگي تحول تفكر را در اين زمينه نشان دهيم ، روشن كنيم كه اين امر يك عقيده درحال تغيير بوده اما هسته آن تغيير نمي كند و يك ايده پرمعنا را نشان دهيم . شايد مقايسه آنچه كه درباره تفكر نقدي خوانديد با تعريف اوليه اي كه از تفكر نقدي در ذهن داشتيد آموزنده باشد.
(4) جايگاه و ارزش متفكران نقدي
بديهي است كه هر كس داراي مهارتي بوده كه بنابر خواست خود از آن استفاده مي كند . در ارتباط با تفكر نقدي [ بايد گفت ] هر كس ممكن است از اين مهارت برخورد دار باشد، اما امكان دارد آن را در شرايط مناسب به كارنگيرد. به طور مثال ممكن است شخصي با پرسيدن سوالات مناسب و قابل قبول نشان دهد از اين مهارت برخوردار است، اما از آن در ديگر امور يا موقعيت هاي روزانه بهره نگيرد. در حقيقت بسياري از آنان كه در زمينه اصول تفكرنقدي فعاليت كرده اند، تصور مي كنند چنين رويكردي نسبت به تفكر صحيح في نفسه اشتباه است. اگر به تعريف " گلاسر" باز گرديم او تفكر نقدي را به عنوان" رويكردي مستعد تفكر" براي فكر كردن راجع به مسائل تعريف كرده بود.
گلاسر و ديگران استدلال مي كنند كه داشتن اين مهارت ها يا گسترش آنها بي معنا است و نمي توان در شرايط مناسب از آنها استفاده كرد. آنها استدلال مي كنند كه براي مثال اگر شما داراي مهارت داوري در زمينه اعتبار شواهد هستيد ، خواهيد ديد اين مهارت به ايجاد باورهاي منطقي كمك خواهد كرد. اين امر در مقايسه با ساده باور بودن وعدم توانايي تشخيص درست از غلط قرار مي گيرد. پس ، در نتيجه گمراه نخواهيد شد واين مهارت براي شما يك امتياز تلقي مي گردد. آنها همچنين مي گويند شما ارزش اين مهارت را هنگامي كه اعتبار سوالات مطرح شده را تعيين مي كنيد درك خواهيد كرد. اين مهارت ارزشمند محسوب شده و باعث مي شود تا شما به استفاده از آن عادت كنيد. درك اين موضوع كه شخصي در مهارت هاي تفكر خود پيشرفت كرده و معمولا از آن استفاده مي كند كمي مشكل به نظر مي رسد. بي ترديد مهارت هاي تفكر بسيار ارزشمند هستند و اگر به استفاده از آن عادت كنيد درزمينه هاي بسياري درك شما افزايش پيدا خواهد كرد. نكته اينجاست كه شما از مهارت تفكر نقدي در كلاس تفكر نقدي استفاده نكنيد ، بلكه آنها را در ديگر مطالعات و زندگي روزمره بكارگيريد. ممكن است از اين كه آنها چقدر مفيد هستند شگفت زده شويد. براي نتيجه گيري درباره اين اظهارت بايد اضافه كنم من ( الك فيشر) چند سالي تفكر نقدي رادر مقطع دانشگاه تدريس مي كردم، همانطور كه پيش مي رفتيم بسياري از دانشجويان مي گفتند كه چقدر اين مهارت ها در زمينه ديگر واحدهاي تحصيلي شان مفيد واقع شده و مي افزودند: " چرا اين مهارت ها را وقتي كه در مدرسه بوديم به ما ياد نداديد؟" .
شكي وجود ندارد كه اين مهارت ها با ارزش بوده و اگر به استفاده از آنها عادت كنيد به شما بسيار كمك خواهند كرد. بنابراين تنها در پي كسب اين مهارت ها نباشيد ، بلكه ارزش آنها را درك كرده و از آن استفاده كنيد . به طور مختصر اين كه يك متفكر نقدي شويد.
(5) تفكر نقدي - خلاق
همانطور كه پيشتر اشاره كرديم از تفكر نقدي گاهي تحت عنوان تفكر نقدي - خلاق ياد مي كنند. دو دليل براي اين امر وجود دارد كه به هم وابسته هستند : دليل اول اين كه واژه " تفكرنقدي" گاهي بار منفي دارد . چنانچه گويي يك شخص تنها دوست دارد عقايد و استدلال هاي ديگران را نقد كند. اما اين امر اشتباه بزرگي است . دومين دليل اين كه براي درست عمل كردن در زمينه ارزيابي استدلال ها و عقايد بايد راجع به ديگر احتمالات ، انتخاب ها، امكانات متفاوت خلاق بود. براي خوب قضاوت كردن تنها اشتباهات ديگران را مد نظرقرار دادن كافي نيست، شما بايد قضاوت را بر اساس بهترين استدلال انجام دهيد و اغلب اين امر نيازمند فكر كردن شما درباره ايده هاي مربوط است تا آنهارا از ديدگاههاي مختلف نگاه كنيد و مثال هاي مختلف را براي آن درنظر گيريد. حتي ديگر اطلاعات مربوطه را در اين زمينه پيدا كنيد. به طور مختصر بايد كاملا خلاقانه عمل كنيد.
به خاطر وجود اين دو دليل ، برخي نويسنده ها درباره تفكر نقدي - خلاق صحبت كرده اند تا بر وجه مثبت و خلاق تفكر نقدي تاكيد كنند. متاسفانه نتيجه نسبتاً سنگين بيان شده و به راحتي درك نمي شود. بنابراين ما از واژه تفكر نقدي استفاده مي كنيم كه امروزه كاربرد وسيعي داشته ، ضمن اين كه درك آن آسان است . بنابراين از آن به نحوي استفاده مي كنيم كه همه صحبت مي كنند، براي مثال ، يك منتقد سينما به كسي اطلاق مي گردد كه نظرات مثبت يا منفي خود را درباره آثار ديگران ارايه مي دهد. به عبارت ديگر، تفكر نقدي يك نوع تفكر ارزيابي كننده درارتباط با كيفيت استدلالي مطرح شده كه درحمايت از يك باور يا فعل ارائه مي شود.
(6) خلاصه
سنت تفكر نقدي طولاني و هنوز درحال پيشرفت است . اگر چه خلاصه كردن ايده هاي كه اين سنت را در بر مي گيرند و در اين مقاله به آنها پرداخته شد كار دشواري نيست. بديهي است كه تفكر نقدي در تضاد با تفكر "غير بازتابي" قرار مي گيرد. " تفكر غير بازتابي" [unreflective] نوعي تفكر است كه زماني رخ مي دهد كه شخص شتاب زده نتيجه گيري مي كند و شواهدي را مي پذيرد، راجع به ارزش هاي اسمي بدون اين كه در واقع راجع به آن فكر كند تصميم مي گيرد. اين يك نوع فعاليت ماهرانه تلقي مي گردد كه ممكن است خوب يا بد انجام گيرد. تفكر نقدي صحيح در رويارويي با استانداردهاي ذهني مثل صراحت ، ارتباط ، كفايت و بسندگي [ استدلال] ، انسجام و غيره قرارمي گيرد.
تفكر نقدي نيازمند تفسير و ارزيابي مشاهدات ، ارتباطات و ديگر منابع ارتباطي است و همچنين نيازمند مهارت تفكر راجع به پيشفرض ها پرسيدن سوالات مناسب ، استخراج مفهوم است. علاوه بر اين ، متفكران نقدي اعتقاد دارند راه هاي بسياري براي تصميم درباره اين كه چه كاري انجام دهيم يا چه چيزي را باوركنيم وجود دارد تا بتوانيم اين نوع تفكر منطقي و بازتابي را به خدمت گرفته و بنابراين از اين روش ها در شرايط مناسب بهره بگيريم. آيا اين رويكرد به معني بيان اين امر است كه هيچ راه درست ديگري براي فكر درمورد مسائل وجود ندارد؟ خير، اما رويكردي كه در پيش گرفتيم ، به اين امر اشاره دارد كه اكثر ما مي توانيم بهتر از اين فكر كنيم كه هم اكنون فكر مي كنيم ( يعني ماهرانه تر، منطقي تر، مستدل تر) . اين اصول به خاطر اصلاح تفكر ما ارائه مي شود تا ما در رابطه با زمينه هاي مختلف چگونه فكر كنيم و چگونه يك نمونه بهتر ارائه دهيم. اين اصول نمي گويد كه تنها يك راه درست تفكر وجود دارد كه ما بايد در به كار گرفتن آن با هم رقابت كنيم . اما [ به ما مي گويد] راههاي بهتري از آنچه ما هم اكنون اختيار كرده ايم وجود دارد و تفكر ضعيف ما مي تواند با تمرين هاي بيشتر اصلاح گردد.
نظر شما