خودگرایی روانشناسانه که معروفترین شکل رویکرد توصیفی است مدعی است که هر فردی هدف غاییاش خود است و تنها به بهبود خود فکر میکند. اشکال ارزشی و هنجاری خودگرایی مدعیاتی در این باب که فرد چه کارهایی باید انجام دهد پیشنهاد مینماید. در این میان این شکل از خودگرایی کمتر با اینکه فرد چه انجام میدهد سروکار دارد بلکه با اینکه فرد چه باید انجام دهد سروکار دارد. خودگرایی اخلاقی مدعی است اگر عملی بیشترین منفعت را برای خود فرد به وجود آورد شرط لازم و کافی برای عمل محقق شده است. خودگرایی عقلانی هم مدعی است که اگر از عملی حداکثر فایده نصیب فرد شود آن کار معقول و موجه است.
همه اشکال خودگرایی مستلزم تأمل بر مفهوم منفعت شخصی هستند. در این میان دو نظریه مهم برجسته می شوند. تقریرهای مبتنی بر اولویت یا خواست، منفعت شخصی را با جواب به نیازهای فرد تعریف می کنند. با این همه در اینکه چه چیز است که خواست را معطوف به منفعت شخصی می کند اختلاف نظر است. تقریرهای عینی منفعت شخصی را با در اختیار داشتن حالاتی چون: دانش یا فضیلت که مستقل از خواستهای فردی هستند تعریف می کنند. لذت گرایی منفعت خود را با لذت تعریف می کند. حال اگر این لذت به صورت عینی تعریف شود تقریر عینی شکل می گیرد و اگر مبتنی بر خواست تعریف شود تقریر مبتنی بر اراده شکل می گیرد.
خودگرایی روانشناختی مدعی است که هر انسان یک غایت نهایی دارد و آن رفاه و منفعت شخصیاش است. این نوع خودگرایی حتی با دیگردوستی هم قابل جمع است چرا که دیگردوستی میتواند به فرد احساس رضایت دهد و بدین گونه منفعت شخصی را فراچنگ آورد. بدین جهت درست نیست که خودگرایی روانشناختی را در دایره تنگ خودشناسی ای که اغلب مردم مدنظر دارند قرار دهیم.
بسیاری از اعمال عادی ما در زندگی روزمره خودگرایی روانشناختی را تأیید میکنند. چرا که بر طبق رویکرد این نوع خودگرایی دیگردوستی هم ذیل آن قرار میگیرد.
با این همه اعتراض کلی به این نوع خودگرایی که از سوی ژوزف بالتر ارائه شده این است که رفاه من صرفاً به رفاه شخصی ام متکی نیست. چرا که من ممکن است چیزهایی بخواهم که در آنها رفاه شخصی نیست و من آنها را برای خودشان – و نه رفاه شخصی – می خواهم. فی المثل دوست دارم فوتبال بازی کنم و این بازی را نمی توان با تکیه و تأکید بر مفهوم رفاه شخصی توجیه کرد. به عبارت دیگر رفاه شخصی یکی از انگیزه های اعمال هست اما تنها انگیزه قلمداد نمی شود.
جوابی که خودگرایان روانشناختی به این انتقاد می دهند این است که ما خواستها و امیالی برای اشیایی بخصوص داریم اما نیازی نیست تصدیق کنیم که جواب به چنین خواستهایی بخشی از منفعت شخصی نیست. رفاه و منفعت من بر جواب دادن به این خواستها که متکی به خودند استوار است.
تکرار کنیم که در باب کمک به دیگران هم یک خودگرای اخلاقی می تواند تصریح کند که ما منفعت را بدون اموری خاص نمی خواهیم و بدین جهت می توانیم بگوییم که خواستها برای خودشان نیستند و همه برای منافع فردی جواب داده می شوند.
با این همه مشکل بزرگتری که در باب خودگرایی روانشناختی وجود دارد این است که رفتاری مشخص صرفاً نمی تواند با منفعت شخصی تبیین شود. سربازی را مجسم کنید که برای حفاظت از جان شهروندان، جان خود را از دست می دهد. به نظر نمی رسد این عمل با منفعت شخصی قابل توجیه باشد. چنین سربازی می تواند به دیگردوستی یا انجام وظیفه اشاره کند اما بر مفهوم منفعت شخصی دست نمی گذارد.
خودگرایان روانشناختی در این باب هم نظراتی دارند و فی المثل تصریح می کنند که فرد به خاطر زندگی بهتر جهانی دیگر دست به این عمل زده است اما در هر صورت آنچه مشخص است این است که تأکید بر منفعت شخصی نمی تواند همه موارد را پوشش دهد.
در اینجا نیز خودگرایان روانشناختی جوابهایی ارائه میکنند. آنها تصریح میکنند از آن بابت که پیگیری این اعمال فداکارانه برای فرد احساس منفعت و شادی به همراه دارد حتی این اعمال را نیز میتوان در راستای منفعت شخصی توجیه کرد. چرا که به نظر میرسد باید منفعت شخصی را جواب به اولویتهای انسان تعریف نمود. بدین جهت عملی را نمیتوان سراغ گرفت که در راستای منافع شخصی نباشد. با این همه در اینجا نیز منتقدان خودگرایی روانشناختی تصریح می کنند که نمیتوان منفعت شخصی را برای همه موارد درست دانست.
چرا که حتی اگر فداکاری سرباز در دفاع از میهنش را خودخواهی و در راستای منافع شخصی اش بدانیم بالاخره میان این خودخواهی با خودخواهیهای عادی زندگی تفاوتهایی عمده وجود دارد.
اگر یک مورد نقض برای خودگرایی روانشناختی پیدا شود قاعده آن از اعتبار کلی می افتد با این همه می توان آن را در جایی پذیرفت چرا که انسانها در ساحتی از زندگی فردی و اجتماعی خود طبق منافع شخصی شان عمل میکنند.
در مواجهه با این مشکلات بود که خودگرایان روانشناختی به دامن این نکته کافکا متوسل شدند که نمی توان خودگرایی و پی جویی منافع شخصی را به عنوان یک قاعده قطعی قلمداد کرد اما این قاعده در اکثر موارد در باب انسانها و رفتار آنها صدق میکند.
نظر شما