انگار مرگ تو هم گونه ای دیگر بود، چرا که تو خودت هم مثل بقیه نبودی، داستان امروز را می گویم، از آخرین قاب تصویر زندگیت که برای همیشه جاودانه شد، از اشکهای روان دوستانت، از هق هق عکاسانی که به جای زدن شاترهایشان و ثبت این قاب تصویری، دریا دریا اشک ریختند.
همه آمده بودند، از شمال و جنوب، شرق و غرب و مرکز همه بودند، دوربین به دست و بی دوربین، کسانی امروز در بهشت زهرا برایت لالایی خداحافظی سر دادند که من آنها را نمی شناختم و حتی شاید نزدیک ترین دوستانت هم آنها را نمی شناختند، اما تو انگار همه را به خانه ابدی و مراسم خداحافظی ات فراخوانده بودی.
من هنوز باورم نمی شود، نکند تو باور کردی آقا مجتبی، نکند می خواهی که باور کنیم که تو دیگر نیستی، نکند می خواهی به نبودت عادت کنیم، نکند می خواهی دیگر حتی پشت سرت را هم نگاه نکنی، آخر رسمش اینه آقا مجتبی؟!
صبح که از سنندج رسیدم مستقیم به خبرگزاری آمدم، خبرگزاری مثل همیشه نبود، انگار پله ها زیاد شده بودند، رنگ و بوی تو در کوچه پیچیده بود، بالا که آمدم نگاهم فقط دنبال تو بود و بس، ولی تو دیگر در جایت نبودی تا من به شوخی قبل از سلام و احوالپرسی بیایم پشت سرت و بپرسم "آقا ببخشید نوشابه دارین؟".
همه چشمها گریان بود، همه نگاهشان نوع دیگری بود، همه رنگ و رویشان پریده بود، تو به گونه ای خداحافظی کردی که انگار می خواستی ما را بسنجی آقا مجتبی، حالا فهمیدی چه قدر دوست داشتنی بودی و هستی آقا مجتبی؟!
راستی به این سئوالم باید حتما جواب بدهی، دیگر نمی توانی از جواب دادن طفره بروی، بگو برنامه امروز را چه کسی آفیش کرد؟ چه کسی بچه های عکس را برای پوشش برنامه امروز هماهنگ کرده بود؟ نکند می خواهی بگویی تو نبودی؟ نکند می خواهی بگویی من در جریان نیستم؟
می دانی امروز چه خبر بود؟ خانواده ات هم همرات بودند تا احساس تنهایی نکنی، تا دیگر نگویی که شبهایی که دیر می روم خانه شکیلایم احساس دلتنگی می کند و همیشه سراغم را می گیرد، امروز تو پیشاپیش خانواده ات بودی، آنها هم دنبالت، برای یک سفر ابدی و طولانی.
سئوال آخرم را مثل همان روزهای اول جواب بده، جوابش هم باید مثل خودت صاف و صادق باشد، تو اینقد دوست داشتنی بودی که ما به عنوان همکارت نمی دانستیم، چرا هیچ وقت این همه احساس رو تعریف نکردی، چرا نگفتی که تو به اندازه همه دنیا خوبی؟
دیدی چه خبر بود؟ چه کسانی آمده بودن؟ می دانم که می دانی چه خبر بود، امروز صدای باز و بسته شدن این همه شاتر را می شنیدی و خودت را به بی خیالی زدی! نکند می خواهی بگویی که بعد از 20 سال زندگی کردن با عکس، دوربین و فلاش یادت رفته است؟
آوخ یادت به خیر آقا مجتبی، برخیز و مثل همیشه در جوابم بگو " بفرما".
...............................................
آرمان نصراللهی - نماینده مهر در کردستان
نظر شما