جیمز روزنا یکی از بزگترین نظریهپردازان روابط بینالملل و از بنیان گذاران مکتب فرا رفتارگرایی در حوزه مطالعاتی روابط بینالملل است. او در کتاب "جهان آشوب زده" به دگرگونیهای صورت گرفته در نظام بینالملل اشاره میکند و از رهگذر آن به سناریو سازی برای آینده جهان میپردازد.
در این نوشتار ابتدا سعی میشود تا خواننده را با مولفهها و شاخصهای اصلی تفکر "روزنا" آشنا سازیم و سپس این مولفه را مورد واکاوی بیشتر قرار دهیم.
نظریه روابط بینالملل هرگز دوره ای را به خود ندیده که در آن، دستاندرکارانش حول پارادایم واحدی به یکدیگر نزدیک شده باشند. برعکس، وجه بارز این حوزه مطالعاتی را مدتهاست رقابت میان نظریههایی تشکیل میدهد که عمدتا بر پایه قضایایی مانعه الجمع درباره هویت و انگیزههای بازیگران برجسته، ترکیب بندی ساختارهای کلان، سرچشمههای پویشهای سبب ساز، چشم اندازهای دگردیسی نظام و نقش محوری تعارض و همکاری به عنوان فرآیندهای سیاسی، بنیان گرفته اند. امروزه دست کم دیدگاه نظری کلی - برخی کاملا دقیق و سختگیر و برخی کمتر - توجه (نظریه پردازان) را به خود معطوف ساخته است.
روزنا معتقد است تمامی چهار پاردایم واقعگرایی، نو واقعگرایی، مارکسیستی و جهانگرایان و کثرتگرایان تحولات سیاسی جهان را نشات گرفته از نظمی بنیادی یا عللی میدانند که پدیدههای روابط بینالملل را مستعد نظریهپردازی معناداری میسازد. هیچیک از دیدگاههای موجود، قایل به این نیست که سیر حوادث از عواملی اتفاقی یا تصادفی که نظریهپردازی را ناممکن میسازند سرچشمه میگیرد.
روزنا معتقد است که این پارادایمها به عنوان ابزارهای تحقیق در مورد ساختارها و پویشهای تازه جهان که در سالهای اخیر هر چه نمایانتر شدهاند و ظاهرا مقدر است که در سده آینده نیز از وجود مشخصه امور جهان باشند، نامناسبند.
او بر این اساس مدل خود را تحت عنوان "مدل دوگانگی" ارائه میدهد که به زعم وی تقریب بهتری از ساختارها و پویشهای بالقوه سیاست جهان است.
روزنا به درستی اشاره میکند که پاردایمهای واقعگرایی و نو واقعگرایی کمتر از همه مستعد و پاسخگوی تغییرند و شاید برای بحث درباره ساختارها و پویشهای بالنده امور جهان، بیش از دیگران منسوخ شده باشند.
امروزه مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و جهانی از جنس موضوعات سخت افزاری و نظامی نیستند و ماهیت آنها به گونهای است که در غالب سیاست قدرت قابل تحلیل نیستند.رهیافتهای واقعگرایی و نو واقعگرایی برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از کمبود منابع، فشار جمعیت، ناآرامی خردهگروهها و جهان پسا صنعتی که سرشت وفاداریها، فعالیتها، تجارت و بسیاری از دیگر ابعاد روزمره را دستخوش استحاله میسازد توانایی کمی دارند.
این دو رهیافت به تغییر و تحول در جهان و نظام بینالملل اعتقاد ندارند. هر دوی این دو پارادایم بر فرض نوعی ثبات و استمرار در سرشت امور جهان پایه گرفتهاند. واقعگرایی سرشت بشر را بد میداند و معتقد است که قواعد بازی در نظام بینالملل از نوع منازعه و ستیز و نهایتا با حاصل جمع جبری صفر است.
از نظر نو واقعگرایی نیز نظام بینالملل ماهیتی آنارشیک دارد که بیاعتمادی و خودیاری ویژگی بارز آن است. این رویکرد وجود پویشهای استحاله آفرینی که دولتها را وادار به همکاری کند و از این رهگذر، راه خود را ازاسلاف واقعگراییش جدا میسازد.
روزنا معتقد است که پاردایمهای مارکسیستی و جهانگرایانه نیز برای پیگیری و تبیین دگرگونیهایی که هم اکنون در سیاست جهان در حال وقوع است مناسب نیستند.
هر دوی این دیدگاهها بر نقش مسلطی کهد اقتصاد جهانی سرمایهداری ایفا میکند و بر راههایی که دولتها و سایر بازیگران باید از طریق آنها سیاستهای خویش را با قضایا و مقتضیات یک اقتصاد واحد جهانگیر سازگار سازند تاکید دارند، ولی هیچ نوع تغییر چشمگیری را در چشمانداز نمیبینند.
نه مارکسیسم و نه جهانگرایی نمیپذیرند که راههایی وجود دارد که از طریق آنها، حرکت پسا صنعتی در جهت دور شدن از تولید صنعتی و رفتن به سمت اطلاعات به عنوان فرآیند اصلی فعالیت اقتصادی، مرزبندیهای طبقاتی را کمرنگ ساخته و احتمال تعارض طبقاتی را کاهش داده است.
فروپاشی اخیر ایدئولوژیهای کمونیستی و اقتصادهای دستوری در اروپای شرقی، نارساییهای این پارادایمها را به عنوان ابزار درک تغییرات بنیادی جاری در ساختارهای جهانی آشکار میسازد.
به اعتقاد روزنا دیدگاههای کثرت گرایانه که صریحا با فهرست گستردهای از موضوعات و با فرایندهای پیچیده وابستگی متقابل سر و کار دارند بیش از هر پارادایم دیگری که مورد اشاره قرار گرفت با پویشهای جدید سیاست جهان همخوانی دارند.
کثرتگرایی به نفوذپذیری بازیگران فروملی و فرا ملی به عنوان کانونهای فعالیت و وفاداری اذعان دارد. این انعطافپذیری، کثرتگرایان را قادر میسازد تا برای پویشهای دگرگونی بیش از عوامل ثبات، وزن و اهمیت قایل شوند.
نظر شما