پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۴ مرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۲۶

پیشگامان فلسفه تحلیلی(3)

نسبت واقعیت و زبان در فلسفه فرگه

نسبت واقعیت و زبان در فلسفه فرگه

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: به اعتقاد فرگه کوچکترین واحدی که در قلمرو زبان بیانگر اندیشه است جمله است. تنها در متن یک جمله است که کلمه معنا یا مصداقی دارد. اندیشه یا معنای جمله یکی از موضوع های بنیادی فلسفه فرگه است. اینجا البته مکانی است که زبان و واقعیت هم نسبتی با هم برقرار می‌کنند.

کلید نظام مدرن منطق محمولات در دلالت سورـــ متغیر برای تعمیم نهفته است، که فرگه نخستین بار در کتاب مفهوم نگاری معرفی نمود. او در آنجا تنها نفی یا سلب، شرطی و سورکلی را به کار گرفت و از نمادها یی برای نشان دادن عاطف، فاصل، یا سور وجودی استفاده نکرد. فرمول بندی و نمادپردازی فرگه همچون فرمول بندی تارسکی نبود؛ یعنی چنین نبود که از فرمول های اتمی حاوی متغیرهای آزاد که درانتظار قرارگرفتن در فرایند تشکیل فرمول های پیچیده هستند شروع کند. بعکس، او آنها را چنین صورتبندی می کرد که می بایست از جملات اتمی ساخته شوند. این اقتضا می کند که پیش از الصاق یک سور، باید، از یک جمله مناسب، نخست یک محمول شکل گرفته باشد، ولی این برای فرگه به معنای یک بیان تابعی بود. چنین بیانی «ناکامل» یا «اشباع نشده»  (unsaturated)بود: آن نمی توانست به خویش استوار باشد، بلکه شکافها (یا جاهای خالی) در خود داشت که از یک جمله با حذف نمودن یک یا چند مورد (occurrences)  از یک حدّ مفردsingular term) ) شکل می گرفت. (توضیح اینکه حدّ مفرد در معنایی که امروز به کار می رود، به حدیّ گفته می شود که تنها بر یک فرد دلالت کند. برای مثال وصفهای خاصی مانند« نویسنده گلستان» و «سراینده شاهنامه» حدهای مفرد هستند.) وقتی که یک سور بدان ضمیمه گردید، متغیرهای پابند(bound variables)  که تحت آن قرار دارند باید در این شکافها(یا جاهای خالی) قرار داده شوند.

 به طور کلی به اعتقاد فرگه کوچکترین واحدی که در قلمرو زبان بیانگر اندیشه است جمله است. تنها در متن یک جمله است که کلمه معنا یا مصداقی دارد (اصل متن).  اندیشه یا معنای جمله یکی از موضوع های بنیادی فلسفه فرگه است. جمل? کامل معنایی دارد و ما به معنای جمله موردنظر، اندیشه می گوییم. اکنون این پرسش مطرح می شود که اندیشه از چه عناصر بنیادی ای ساخته شده است. ساختار منطقی اندیشه چیست؟ پاسخ به این پرسش می تواند ما را به پذیرش دلالت شناسی و هستی شناسی خاصی وادارد.

 به نظر فرگه هر اندیشه، که چنانکه گفتیم در زبان در جمله کامل ظاهر میشود، یک واحد تام و تمام است. اما همه عنصرهای این واحد تام و تمام نمی توانند خود تام و تمام باشند. مثلاً از دو نام خاص تنها، مانند «زید» و «عمرو»، که نشانه دو شیء اند، نمی‌توان یک جمله یا اندیشه ساخت. از کنار هم نهادن نام هاـــ که خود به شیءها ارجاع دارندـــ نمی توان اندیشه (یا جمله) ساخت. بنابراین، باید حمل یا نسبتی این دو نام خاص (شیء) را با هم مرتبط سازد. از این رو، اندیشه از دو بخش اساسی فراهم می آید: یکی بخشی که بیانگر حمل یا نسبت است یعنی چیزی را حمل یا نسبتی را برقرار می کند. این بخش ذاتاً ناتمام است زیرا هنوز نیازمند چیزی هستیم که این حمل و نسبت بدان برقرار شود. بخش دیگر همان شیء یا اشیایی هستند که حمل برآنها واقع می شود، یا به بیان دیگر، طرف نسبت قرار می گیرند. این بخش به اعتبار اینکه تنها شامل شیء است و درشیء از حیث شیء بودن اعتبار حمل و نسبت نمی توان کرد، بخش تام و تمام اندیشه است. به بیان دیگر اندیشه یا از شیء و مفهوم ساخته می شود یا از شیء و نسبت. ازاین رو، عناصر برسازنده اندیشه و اجزای بنیادین دلالت شناسی فرگه عبارت اند از شیء (object)، مفهوم  (concept)و نسبت (relation) ، فرگه این سه را تعریف ناپذیرها و سنگهای بنای منطق می داند. اما چرا؟

 به نظر فرگه زبان با واقعیت پیوندی استوار دارد. زبان آیینه ای است که می تواند ساختار منطقی جهان را درخود منعکس نماید. جهان مجموعه ای از شیءها است. هریک از شی ءها دارای صفات و ویژگیهایی است که با مفهوم ها بیان می شوند. همچنین هر شیء با شیءهای دیگر به اعتبارهای مختلف، وضع هایی دارد که با نسبت ها بیان می شوند. بنابراین جهان مجموعه ای است از شیءها و مفهوم ها و نسبت ها. ویژگی اصلی شیء قائم به ذات بودن است و ویژگی اصلی مفهوم یا نسبت ناتمام بودن ــــ همان گونه که گفتیم، ناتمام بودن بدین معنا که تا بر شیء حمل نشود یا طرف نسبت آن معلوم نباشد اندیشه کاملی از آن ساخته نمی شود.

فرگه معتقد است که شیء ذاتاً با مفهوم، هم درمعنا و هم درمصداق، ماهیتی اخباری و اسنادی دارد. به همین دلیل او جمله «سقراط دانا است» را به دو بخش «سقراط» و «ـــ دانا است» تجزیه می کند. «است» جزء جدایی ناپذیر مفهوم است. درمنطق ارسطویی هریک از«سقراط»، «دانا» و «است» سه جزء مستقل به شمار می آیند و محمول (مفهوم) «دانا» خود یک شیء مستقل محسوب می شود. اما فرگه حالت اسنادی و اخباری مفهوم و ناتمام بودن آن را، مثلاً، به صورت «ـــ سبز است»، «ــــ دانا است» نشان می دهد. خط تیره، نشانه ناتمام بودن مفهوم و درواقع نشانه جای خالی شیء است که تا پر نشود، مفهوم باصطلاح اشباع ((saturated نمی شود. مثلاً در مثالهای بالا می توان در جای خالی جمله «ـــ سبز است»، «برگ» یا «جلبک» را قرار داد و در جالی خالی جمله «ـــ دانا است»، «سقراط» یا«علی» یا... را قرار داد.

همچنین از آنچه ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که دیگر نمی توان گفت که بخش مفهومی جمله صرفاً یک انتزاع ذهنی روانشناختی یک خصوصیت مشترک از اشیاء منفرد عالم خارج است. بلکه بخش مفهوم ــ ساخت جمله همانا الگو و ساختی به شمار می رود که ناتمام است و با افزوده گشتن شناسه های (یا حدّهای منفرد، مثلاً در مثال های پیشین: سقراط، علی، برگ، جلبک) جایگزین پذیر به حالت تام و تمام (یا اشباع شده) برسد و در قالب یک جمله کامل، اندیشه ای را بیان نماید.

 سه ویژگی مهم در کتاب بنیادهای حساب وجود دارد که برای فلسفه ارزشمند است. نخست تمایز میان امر واقعی (wirklich) و امر عینی (Objectiv): فرگه «امر واقعی» را به معنای «انضمامی» (concrete) به کارمی برد، یعنی اشیاء انضمامی از اشیاء انتزاعی مجزا و قابل تشخیص اند؛ شیء «امرواقعی» به شمار می آید اگر مستعد تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم بر حواس آدمی باشد. اما ممکن است چیزی عینی باشد ولی «امرواقعی» نباشد، مثلاً یک معادله . (equator) معادله توهمی یا ذهنی نیست، اما درخارج دیده نمی شود یا بر حواس تاثیر نمی گذارد. جملات درباره آن ممکن است به طور عینی صادق یا کاذب باشند. آدمی می تواند به برخی از اشیاء ارجاع دهد که هرچند که عینی اند اما واقعی نیستند. بنابراین فرگه نام گرایی (nominalism) را رد می کند. این به ویژه درخصوص فلسفه حساب او صادق است. او اعداد را اعیان می دانست اما نه واقعی: ما می توانیم بدانها ارجاع دهیم و به طور عینی جملاتی صادق درباره آنها بسازیم.

 دومین موضوع مطرح شده در این کتاب که برای فلسفه اهمیت دارد عبارت است از «اصل متن» (context principle). این اصل بیانگر آن است که تنها درزمینه یک جمله است که یک واژه معنایی دارد. آدمی باید نخست آنچه را که عموماً معنای یک جمله را تشکیل می دهد و سپس معنای هر خُرده ـ بیان را به عنوان منسوب به معنای جمله ای که خرده ـ بیان مزبور درآن جمله مطرح می شود توضیح دهد.

کد خبر 918135

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha