۱۵ مرداد ۱۳۸۸، ۹:۵۸

تمایزهای فلسفه اخلاق کانت با فایده‌گرایی

تمایزهای فلسفه اخلاق کانت با فایده‌گرایی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: جدا از حوزه عقل نظری که کانت با دو نحله مطرح معاصرش ( تجربه‌گرایان و عقل‌گرایان) گفتگو و مکالمه دارد در ساحت عقل عملی بسیار با آموزه‌های مکتب اصالت فایده و قله های این تفکر: بنتام و استوارت میل مکالمه می‌کند. بی‌شک می‌توان ادعا کرد که اگر مکتب اصالت فایده نضج نگرفته بود فلسفه اخلاق کانت تا حدود زیادی موضوعیت و بدیل خود را - لااقل در ساحت ماده و نه صورت - از دست می‌داد.

منظومه اخلاقی کانت بی شک رفیع ترین منظومه ای است که در جهان جدید و بر دامن مدرنیته نضج گرفته است. با این اعتبار می توان ادعا کرد که در تاریخ تفلسف و تفکر بشری، فلسفه اخلاق کانت اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است. بی جهت نیست که این فلسفه تا بدین اندازه جدی گرفته شده است و مخالف و موافق آن ، گفتگوهای زیاد و ژرفی را با آن سامان داده اند. کانت اما بیش و پیش از آنکه پا به عرصه تفکر اخلاقی بگذارد تجربیات ژرف اخلاقی داشت و قبل از حصول ، حضوری در این گستره به هم رسانده بود. بی جهت نبود که ادعا می کرد در عرصه عقل نظری هم بدان جهت به فعالیت مشغول است که راه را بر ایمان باز کند. هم اکنون هیچ یک از ما شک نداریم که مفاهیمی چون : "خدا"، "دین" و ایمان برای او از دریچه اخلاق و اخلاقیات چهره می نمودند و جلوگری داشتند. این چند نکته بوضوح و بوفور اهمیت اخلاق را به مثابه حوزه ای بس حساس - و الته مناقشه برانگیز و جدل برانگیز - در نظر کانت نشان می دهد و تأملات ژرف وی را در این زمینه توجیه گر است.

فلسفه جدید غرب صرفاً گفتگوهای جدی پاره ای فیلسوفان با فیلسوفان دیگر است. بی جهت نیست که پاره ای از اندیشه ورزان در معادل قرار دادن این دو مفهوم ( فلسفه و گفتگو) بسی اصرار و ابرام دارند. کانت نیز از این قاعده مستثنا نیست و توجه به نظام اخلاقی او بدون توجه به افراد و رویکردهایی که وی مشغول گفتگو با آنهاست هر پژوهشی در مورد نظام و آموزه هایش را با مشکلات عدیده ای مواجه می سازد.

جدا از حوزه عقل نظری که کانت با دو نحله مطرح معاصرش ( تجربه گرایان و عقل گرایان) گفتگو و مکالمه دارد در ساحت عقل عملی بسیار با آموزه های مکتب اصالت فایده و قله های این تفکر: بنتام و استوارت میل مکالمه می کند. بی شک می توان ادعا کرد که اگر مکتب اصالت فایده نضج نگرفته بود فلسفه اخلاق کانت تا حدود زیادی موضوعیت و بدیل خود را - لااقل در ساحت ماده و نه صورت - از دست می داد. این همه تلاش کانت برای توجیه نظام اخلاقی اش و رنج فراوانی که جهت تآسیس آن به خرج داده ، بدان جهت بوده که بدیل و رقیبی سترگ به نام مکتب فایده گرایی رخ می نموده و ذهن و زبان های بسیاری را می ربوده  است. این مکتب هنوز هم از جدی ترین و قوی ترین مکاتب اخلاقی است و پیروان و طرفداران بسیار دارد و از پاره ای جهات بر مکتب وظیفه محور کانت می چربد. شانسی که کانت داشت این بود که در دوره ای می زیست که فایده گرایی بخوبی معرفی شده بود و کانت در آن فضا می توانست براحتی با وجود بدیلی فربه، مکتب فکری خود را تآسیس کند. 

کانت به پیروی از یونانیان، فلسفه را به سه بخش تقسیم می کند: دانش طبیعی، دانش اخلاق و دانش منطق. فلسفه صوری که همان منطق است با قوانین کلی و عام اندیشه سروکار دارد . اما فلسفه مادی  یا قوانین طبیعت است یا قوانین آزادی که اولی را فلسفه  طبیعت و دومی را فلسفه اخلاق می نامیم. دغدغه مهم کانت، ضرورت و کلیت قوانین اخلاق است همانطور که کلیت و ضرورت قوانین طبیعت را انتظار دارد. به معنای  دیگر اگر در فلسفه طبیعت حساسیت او آن است که قوانینی داشته باشد که همه چیز بر طبق آن روی دهد در فلسفه اخلاق دغدغه آن را دارد که به قوانینی برسد که هر چیز طبق آن باید روی دهد. تا اینجا تفاوتی ماهوی میان مشرب کانت در قبال قوانین طبیعت و اخلاق با مشی دیگر فیلسوفان اخلاق مغرب زمین وجود ندارد. تفاوت از آنجا شروع می شود که اوبه  گونه ای دیگر به ضرورت و کلیت می نگرد که همه کم و بیش در نقد اول شاهد آن بوده ایم و تفسیر و شرح آن البته مجال دیگری را می طلبد.

اما به طور خلاصه می توانیم بگوییم که ساختار ذهن هم در این ضرورت و کلیت دخیل است و شرایط امکان معرفت که طبیعتآ قوانین طبیعت و آزادی را نیز در بر می گیرد با توجه بدان تعریف می شود. به معنای دیگر نظریه صدق کانت نظریه مطابقت نیست و او نظریه ای دیگر را که با عنوان نظریه انسجام معروف است معرفی می کند. باری، مسئله اساسی کانت در نقد دوم ( و در کتاب " بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق") این است که فلسفه ای اخلاقی بنا کند که از دو خصیصه ضرورت و کلیت بهره مند باشد و به همین جهت است که او بسی بر تمایز دانش تجربی و دانش پیشینی اصرار دارد. تآکید کانت بر کلی و ضروری بودن قوانین اخلاقی مشخص است.

او بسیار دلنگران است که قوانین اخلاقی در چنبره تنگ نسبی محوری و امکان و جزییت بیفتند . کانت بالاخره در اپیستمه و گفتمانی تنفس می کند که فاصله میان "است" و "باید" بسی فراخ است ؛ یعنی از "است" منطقآ "بایدی" را نمی توان نتیجه گرفت.  به همین جهت کانت اذعان می کند عقل یکی است منتها به دو راه ممکن است با عینی که بدان تعلق دارد پیوند برقرار کند: یا صرفآ بدان و به مفهوم آن تعین بخشد ( عقل نظری) یا به آن  واقعیت ( فعلیت) بخشد. بدین ترتیب او قوانین اخلاق را از قوانین طبیعت جدا می کند و آن را مقدم بر تجربه و پیشینی در نظر می گیرد. کانت بخوبی متوجه شده بود که اگر بخواهد طبیعت گرایانه و با توجه به طبیعت انسان، اخلاقی را سامان دهد اگر به اصولی برسد که کلی هم باشند آن اصول از آن بابت که مبنای تجربی دارند قواعدی بیش نیستند و به هیچ عنوان نمی توانند نام قانون اخلاقی را اخذ کنند.

 او با تآکید بر مولفه تخصص و اینکه کار فیلسوف انسان شناسی عملی نیست - چرا که در انسان شناسی عملی بسی بر تجربه اصرار و ابرام می شود - بار دیگر هم تعلق خاطرش را به فلسفه نشان می دهد و هم رویکرد و اولویت بندی خود را به رخ می کشد و مابعدالطبیعه اخلاق را در صدر مجلسی می نشاند که انسان شناسی طبیعی و دیگر دانشهای تجربی در آن وجود دارند و هم تکیه مجدد خود را بر ضروری بودن و کلی بودن قوانین اخلاقی نمایان می سازد.  کانت خود در مقدمه کتاب " بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق" ضرورت قوانین اخلاقی را برشمرده است. به اعتقاد وی این ضرورت نه تنها دلیل نظری برای پژوهش در اصول اخلاقی خرد ما به شمار می رود که اگر ضرورتی موجود نباشد ما راهنما و معیاری برای سنجش اخلاق نداریم و بدین گونه اخلاق ما پذیرای همه گونه تباهی خواهد بود.

کد خبر 924701

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha