به گزارش خبرنگار مهر، نشست "اخلاق، استعاره و بازی" با سخنرانی حسین شیخ رضایی ظهر پنجشنبه پانزدهم مرداد ماه در محل موسسه معرفت و پژوهش برگزار شد.
دکتر شیخ رضایی با اشاره به رویکرد خود در این بحث، خاطر نشان کرد: بحث اخلاق از جنبههای گوناگون مورد توجه قرار میگیرد که یکی از این جنبهها رویکرد علوم شناختی به طور عام و روانشناسی به طور خاص است. من در این بحث براساس دو دسته از نظریات بحثم را مطرح میکنم؛ یکی اخلاق از منظر روانشناسی شناختی و دیگر اخلاق از منظر فمنیستها.
عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، افزود: در قسمت دوم بحثم به موضوع استعاره میپردازم و در آخر بحث به موضوع بازی و ارتباط آنها با دو موضوع قبلی پرداخته خواهد شد. در واقع بحث بازی، استعاره را با موضوع اول بحثم راجع به اخلاق پیوند میدهد.
این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: در روانشناسی اخلاق این سوالات مطرح میشود که چگونه قوای اخلاقی انسانها در سنین مختلف شکل میگیرد و چه ارتباطی با قوای شناختی ما از جمله قوه استدلالی و منطقی ما دارد. یکی از نظریاتی که در قرن بیستم از منظر روانشناسی موضوع اخلاق را بررسی کردهاست بحث "پیاژه" درباره اخلاق است. پیاژه به این میپردازد که قوای استدلالی ما چگونه توسعه مییابد که در این بحث به موضوع اخلاق هم توجه میکند.
مترجم "فلسفه ذهن" در ادامه یادآور شد: رویکرد "پیاژه" و "کولبرگ" که در اینجا بدانها پرداخته میشود رویکردی شناختی است؛ چرا که آنها این موضوع را بررسی میکنند که چگونه طی مراحل رشد، اخلاق شکل میگیرد. رویکرد پیاژه رویکردی دو مرحلهای است. پیاژه یک رویکرد ساختاری و کل نگر و سیستماتیک دارد که البته رهیافت سیستماتیک در علوم شناختی در دهه 60 و 70 میلادی امری متداول و رایج بوده است.
وی تصریح کرد: پیاژه در این رویکرد کلنگر، سه مفهوم را مطرح میکند. اول اینکه به به نظر او "کل" فراتر از اجزای سازنده آن به حساب میآید. اگر چه "کل" به معنای جمعی از اجزا است ولی فراتر از اجزا است. روان آدمی، نظام زبانی و یک سازمان به عنوان یک "کل" شناخته میشوند. نکته مهم در بحث سیستماتیک پیاژه، پویایی "کل" است. به نظر پیاژه "کل" یک حالت پویایی دارد و مکانیزمی وجود دارد که "کل" از یک مرحله به مرحله توسعه یافتهتر و کاملتر منتقل میشود. به عبارت دیگر کلها به وضعیتهای پایدارتر و کاملتر روی میآورند.
این استاد دانشگاه در ادامه خاطر نشان کرد: نکته دوم در بحث پیاژه این است که اگر سیستمها یک مسیر حرکتی و پویا دارند پس میشود آنها را ارزیابی کرد. یعنی میتوان گفت که مراحل کاملتر برای کل چیست. یعنی میتوان صحبت از "است " به "باید" کرد و لذا میتوان ارزش داوری کرد.
وی افزود: سومین مفهوم که در بحث سیستمیک پیاژه مورد توجه او بوده موضوع معرفتشناسی تکوینی است. پیاژه معتقد است آن مراحلی که انسان طی میکند و به قضاوت اخلاقی میرسد موازی با حرکتی است که جوامع انسانی دارند. به عبارت دیگر نحوه تکامل اخلاقی جوامع و افراد یک سیر و خط موازی به شمار میرود.
شیخ رضایی درادامه با تبیین نظریه پیاژه، افزود: نظریه پیاژه یک نظریه دو مرحلهای است. در مرحله اول کودک قضاوت اخلاقیاش را بر اساس دستور صادره از یک مرجع فائقه دریافت میکند و معیار رفتاری او کاملا بر اساس یک عامل بیرونی است. این مرجع میتواند خانواده باشد یا مرجع دیگر. کودک یا فرد به واسطه اقتدار افراد دیگر به قوانین احترام میگذارد. پیاژه معتقد است این مرحلهای پایدار نیست.
وی تصریح کرد: مرحله دیگر که کاملتر است زمانی است که کودک شروع میکند به برقرار کردن ارتباط با دیگران. در این مرحله منبع قضاوت کودک از اقتدار والدین به قراردادهای فیمابین با گروههای همسالان و همگن منتقل میشود. به نظر پیاژه این مرحله از مرحله قبلی کاملتر است. در مرحله اول که پیاژه آن را "دگر رهبری" مینامد اعتقاد به یک عدم تقارن دارد. بدین معنا از یک طرف، کودک بر اساس فرامین صادره از سوی مراجع دست به عمل میزند و این در حالی است که هیچ درک درونی از مفهوم اخلاقی ندارد. اصالت رفتار کودک منافع خودمدارانه اوست و لذا تا جایی به فرامین گوش میدهد که به نفع منافع خودمدارانه او است.
این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: نکته دیگر در این مرحله این است که دلیل عمل کودک به فرامین، مجازات یا تشویقهاست. کودک میداند که اگر عمل نکند از سوی منبع فائقه مجازات میشود. لذا در این مرحله نتیجه منفی باعث عدم انجام کار میشود و نه نیت.
وی افزود: در مرحله بعد، که به بیان پیاژه خود محوری نام دارد، منبع حکم اخلاقی قرارداد فیمابین کودک و فرد با دیگران است. لذا در این مرحله احکام اخلاقی انعطافپذیر است و میشود راجع به آن حرف زد و بهترین حالتی که برای جمع است را ملاک قرار داد.
او در ادامه به تبیین نظریه "کولبرگ" پرداخت و گفت: در تکمیل نظر پیاژه، روانشناس تجربی دیگری به نام کولبرگ کارکرده است. کولبرگ با این که در خیلی از نظرات پیاژه با او همداستان است ولی ایراداتی هم به نظریه او دارد. کولبرگ معتقد است در نظریه پیاژه همه دستاوردهای هر مرحله در همان مرحله باقی میماند و به مرحله بعدی تسری پیدا نمیکند و به عبارت دیگر حالت انباشتی نمییابد. در نظریه پیاژه، به بیان کولبرگ، فرد هیچ چیزی از مرحله اول را به دنبال خود ندارد. ایراد دیگر کولبرگ به آنچه که او نسبی گرایی اخلاقی پیاژه مینامد مربوط میشود. کولبرگ به دنبال ارائه یک حکم جهان شمول و قانونی عام است و نه مانند نظریه پیاژه که زمینهمند است.
وی تصریح کرد: مدل کولبرگ مدلی شش مرحلهای است. به گمان کولبرگ محرک انتقال از مرحله به مرحله دیگر چند عامل است. یکی از این عوامل بالغ شدن فرد است و دیگری مسولیتهای جدید اجتماعی فرد است. مورد دیگر تجارب زیسته اخلاقی فرد است که افزایش مییابد. یکی دیگر از عوامل محرک، دو راهیهای اخلاقی است که فرد با آن مواجه میشود.
وی خاطر نشان کر: در دو مرحله از شش مرحله نظریه کولبرگ یک سطح نامیده میشود. کولبرگ سطح اول را سطح پیشا متداول (pre – conventional) مینامد که شبیه مرحله اول پیاژه است. در مرحله اول این سطح خواست فردی کودک برایش مهم است و مجازات معیار رعایت و عدم رعایت اخلاق است. در مرحله دوم این سطح، کودک میفهمد که اشخاص دیگر هم نگاههای متفاوت به مساله اخلاق دارند. دو موضوع "من" و "خود" در این سطح مهم هستند.
شیخ رضایی در ادامه تبیین سطوح نظریه کولبرگ، خاطر نشان ساخت: سطح دوم، مرحله متداول (conventional) نامیده میشود. در مرحله اول این سطح، فرد اگاه میشود که با افراد دیگر زندگی میکند و عضو گروههای کوچک و بزرگ اجتماعی است. فرد سعی میکند که خواستهای خودش را بر اساس نقشی که از گروهها میگیرد تعریف کند. در این مرحله، مساله مجازات مطرح نیست و نیت در این مرحله مهم است و این نیت نیز بر اساس نقشی است که جامعه به فرد میدهد. در مرحله دیگر این سطح، گروهی که فرد به آن تعلق دارد، بزرگ و بزرگتر میشود و آدمها خودشان را جزو گروههای بزرگتر میبینند.
این پژوهشگر حوزه فلسفه علم در ادامه یادآور شد: سطح سومی که کولبرگ از آن بحث میکند و آنرا سطح پسا متداول (post – conventional) مینامد در بحث پیاژه پرداخته نشده است. برای فهم این سطح باید در نظر داشت که کولبرگ متاثر از اندیشه اخلاقی کانت است و یک ایده کانتی دارد. کولبرگ میگوید در این سطح فرد به جای اینکه نگاه کند که آیا عملی که انجام میشود درست است یا نه، سعی میکند که آنرا در ذیل قانون عام و جهان شمول بیاورد. در این مرحله، فرد به جای آنکه خودش را محدود به عمل اخلاقی خاص کند، معتقد است جامعه را چه کار باید کرد که آدمها در موقعیتی قرار نگیرند که آنرا به محک قانون عام بزنند. در مرحله آخر این سطح، فرد اصل اخلاقی را صورتبندی میکند و آنرا جهانشمول میسازد.
وی در ادامه گفت: بحث کولبرگ، پروژه مدرن است که به جنسیت، زبان، فرهنگ، جامعه و بستر و در کل عوامل موقعیتی توجه نمیکند و به دنبال قواعد عام و کلی و جهانشمول در اخلاق است و نقش خرده روایتها را نادیده میگیرد.
او افزود: رویکرد دیگرکه در اینجا مطرح است رویکرد فمنیستی است که از دهه 80 میلادی شکل گرفته و معتقد است که زبان، اجتماع، جنسیت بر اخلاق تاثیر میگذارد و نمیتوان آنرا ساده کرد و با نگاهی مردانه و خاص مورد توجه قرار داد.
او گفت: یکی از فمنیستها که در حوزه اخلاق سخن رانده، "گلیکن" است که دو نوع اخلاق را متمایز میکند. او میان اخلاق مراقبت و اخلاق انصاف و عدالت تفاوت قایل میشود. به نظر او زنها اخلاق را بیشتر از جنبه اخلاق مراقبت نگاه میکنند. آنها خود را در شبکهای از افراد در نظر میگیرند و اخلاقی رفتار کردن به معنای مراقبت ار افرادی است که در آن شبکه هستند و لذا اخلاق را در آن شرایط خاص تعریف میکنند و به کار میگیرند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: اشاره کردم که اخلاق انصاف بر خلاف اخلاق مراقبت به دنبال یافتن قانون فراگیر و عام است. پیشنهاد اخلاقی رفتار کردن در یک دو راهی اخلاقی در اخلاق مراقبت، شرط اولش این است که فرد خودش را جای سایر افرادی که در آن موضوع اخلاقی دخیل است بگذارد و به نحوی عمل کند که بیشترین مراقبت از افراد را به همراه داشته باشد. از این منظر، برای اخلاقی رفتار کردن نیاز به یک پیش نیاز است و آن این است که قادر باشیم که قضایا را از چشم دیگران هم ببینیم.
وی افزود: بحث دیگر، موضوع استعاره است. استعاره انواعی دارد که استعاره زبانی یکی از اقسام آن است. استعاره زبانی یعنی یک عبارت زبانی که دو بخش دارد و از دو حوزه گوناگون آمدهاند. مثلا استعاره انسان، گرگ است را در نظر بگیرید. انسان و گرگ از یک رده نیستند و با یک استعاره در کنار هم قرار گرفتهاند. یا استعاره زمان، جاری است. در واقع بر اساس دیدگاه تعاملی دو موضوع را که کنار هم قرار دهیم با هم تعامل میکنند و در مثالی که عنوان شد یک چیزهایی را از گرگ میگیریم و به انسان میدهیم و برعکس. از این طریق معنی جدید حاصل میشود که ناشی از کنار هم قرار دادن این دو موضوع است و در مثال ذکر شده نه انسان و نه گرگ توان انتقال چنان معنایی را ندارند.
وی در ادامه یادآور شد: استعاره محدود به استعاره زبانی نمیشود. مثلا "لیکاف" معتقد است علاوه بر استعاره زبانی، استعاره مفهومی هم داریم. مثلا عبارت عشق، آتش است، استعاره زبانی نیست چرا که وقتی صحبت از عشق میشود هر کس یک دریافتی از آن را در درون خود دارد.
او در ادامه خاطر نشان کرد: موضوع سوم بحث من، بحث بازی است. در دیدگاه سنتی راجع به بازی، بازی را در مقابل کار جدی و زندگی روزمره که جدی است در نظر میگیرد. اما نگاه متاخر، بازی را به مثابه طیفی در نظر میگیرد و در هر عمل میزانی از جدی بودن و بازی را مورد توجه قرار میدهد. به عبارت دیگر در جدیترین کارها هم میزانی از بازی مشاهده میشود و برعکس. بازی در این حالت، بر اساس حالت فرد یا mode تعریف میشود. یعنی فرد بر اساس حالت خود به آن بازی مینگرد.
او افزود: در میان انواع بازی یک بازی وجود دارد به نام بازی ادعایی یا تظاهری (pretend game). در این بازی به جهان از نقش یکی دیگر نگریسته میشود پس به استعاره شباهت دارد. بازی به معنای اعم یک استعاره تعمیم یافته و توسعه یافته (مفهومی) است.
وی در پایان خاطر نشان کرد: این بحث از آن جهت اهمیت داشت که در اخلاق مراقبت در هر مورد خاص اخلاقی برای اینکه مراقب افراد باشیم باید مجهز به این باشیم که از نگاه دیگران به آن موضوع اخلاقی نگاه کنیم. استعارههای مفهومی و توسعه یافته باعث میشود که کودکان و افراد مجهز به این شوند که به موضوعات اخلاقی از نگاه دیگران نگاه کرد. یکی از زمینههای انتقال این موضوع بازی است که میشود استعارههای مفهومی را در آن به کار برد.
نظر شما